۷ پاسخ

ای خدا از دست شماها خوبه که وابسته نیست .دختر من چیه میرم دستشویی باباش هست قیامت می کنه برو خدا رو شکر کن

عزیزم همه ی بچه ها همینجوری ان ، چون ما مامانا همیشه پیششون هستیم وقتی یه نفر دیگه رو میبینن براشون تازگی داره، دختر منم اینجوریه یکی دیگه باشه منو یادش میره

طبیعیه بزرگتر بشه میفهمه الان نمیفهمه

دختر منم همینه عاااااشقمه ها ولی باباشو چون دیر ب دیر میبینه وقتی میاد بمن میگه اگ بیرون کار داری برو یا برو‌حمام اینجور چیزا میگه ته دلم یجوری میشم ولی خب ب فال‌نیک‌میگیرم و‌میگم بالاخره دلتنگ شده حق داره با پدرش وقت بگذرونه و‌همچنین خانواده‌خودم بریم‌خونشون بمن گاهی‌میگه‌ تو برو خونه کاراتو‌بکن ولی خب تهش بچه اس دیگه چندسال دیگه فقط‌میچسبن ب خودمون الان طبیعیه البته خب ماهم خسته ایم‌متوجه‌میشن درک میکنن

بقول خواهرشوهرم میگه تو تکراری براش همیش۶ پیشته پسرمنم میشینه زن عموش غذا بهش میده ناخنهاشو میگیره ...اما میرم جایی اصلا منونمیشناسه

طبیعیه اون از‌محبت شما مطمئنه وقتی کس دیکع میاد ترجیح میده بره پیش اون وچیزای‌جدید‌ کشف‌کنه

دختر منم همینه من زیاد ناراحت نمیشم عاشق دختر عمه ش هست اگر جایی باشیم اونم باشه همش بغل اون هست هرکار داره به اون میگه حتی سر سفره میگه می‌خوام پیشش بشینم طرف خودم هم عاشق مامانم هست هرجا اون باشه کاری به من نداره

سوال های مرتبط

مامان خوشگلک مامان خوشگلک ۳ سالگی
دارم زاررررر میزنم از دستش ..آرزوی مرگ میکنم بمیرم یتیم بمونه😭😭 فقط میگه بازی کن به قرآن هرچی بازی میکنم سیر نمیشه آخرش میاد گیر میده به کارای من دیگه کم آوردم نمیتونم زیاد باهاش بازی کنم انگار حوصله ندارم تو اطرافمونم هیچچچ بچه ای نیس دریغ از یک بچه هیچ کس باهاش بازی نمیکنه چون سیر نمیشه اصلا انگار ارضا نمیشه این حسش دیگه نمیتونم باهاش بازی کنم خاک تو سرم که مادر بدیم همه سرزنشم میکنن ولی من نمیتونم هر لحظه باهاش بازی کنم جوری مشغولم که حموم به ندرت یادم میوفته میزارمش تاب یه ساعت تابش میدم بازم میاد پایین میگه بیا بازی کنیم بعدش واسش کتاب میخونم دوباره یه چیز دیگه میاره میگه بازی کن نه کارتون میبینع نه خودش با خودش مشغول میشه همش باید با یکی بازی کنه هیچکس نیس منم تنهایی نمیرسونم همه حرف بارم میکنن که وقت نمی‌زاری آخه چقدر باید بزارم مگه بقیه ۲۴ ساعت با بچه بازی میکنن دختر من خیلی خیلی خیلی اجتماعیه پدرمو درآورده عاشق بازی کردن با بچه های درحال اینکه بچه های این سنی اصلا نمی‌فهمن بازی گروهی ینی چی میبرم مسجد با بچها کیف می‌کنه ولی همش کتک میخوره یا منفعله مهد کودک هم برارمش چون تاحالا بچه‌ندیده همشون میزنن بچم مثه پخمه هاست انگار دیگه نمی‌دونم چیکارش کنم الان کلی گریه کردم چشام باز نمیشه