داشتم کشوم رو مرتب میکردم چشمم خورد به بی بی چکی که استفاده کرده بودم تا از وجودتون مطمئن بشم🤍یادمه لحظه ای که دو خط قرمز افتاد، دنیام از همون لحظه به قبل و بعد از اون اتفاق تقسیم شد..باورم نمیشد مادر شدم..ذوق اون لحظه با هیچ چیزی وصف نمیشه…روزام گذشت و شما دو تا فندق مامان بزرگتر شدین و الان که توی وجودم دارین تکون میخورین بیشتر داره باورم میشه هیچ عشقی بزرگتر از عشق مادر به فرزند نیست..از وقتی فهمیدم شما قسمتی از من و قلب منین،همه چیزم واسه شما بوده و تا ابد واسه شما میمونه..غذا خوردنم خوابیدنم حالت روحیم همش بخاطر حفاظت از وجود کوچولو و بابرکت شماست..لحظه شماری میکنم واسه دیدن و بو کردنتون پسر قشنگای مامان💙میخوام بدونین فقط مرگ میتونه من رو از شما جدا کنه..اینا رو نوشتم تا اگه روزی من نبودم بدونین ماریا عاشقتون بود و آرزوش تا همیشه خوشبختی شما دوتاس..بمونین برام دوردونه های من..مرسی که منو به آرزوی مادر بودنم رسوندین💙💙دوستتون دارم♥️
بمونه از آغاز شش ماهگیمون با هم🍓🫂

۹ پاسخ

عزیزممم😍 صحیح و سلامت بغل بگیریش

ای جانم خداحفظشون کنه🩵😍🩵

منم لحظه ای ک تست زدم اصلا حالم یه جوری شد مادرشدن خیلی حس باحالیه وقتی فهمیدم دوقلو هستن انقدرگریه کردم توسونو گرافی ک حدنداشت الانم باهرتکون خوردنشون کلی فداشون میشم

خدا حفظشون کنه برات عزیزم .لحظه به لحظه ی روزام برای دیدن پسرم میگذره.استرس و نگرانی و سختی هاشو با جون و دل تحمل میکنم تا سالم بغلش بگیرم این هدیه ی الهی را .ایشالله همه ی مامانای گهواره نینی هاشون را سالم بغل بگیرن و عزیزایی که عشق مادر شدن دارن هم به حاجت دلشون یعنی مادر شدن برسن.به حق الهی .🤲♥️

خدا حفظشون کنه برات منم روزی که بیبی چکم مثبت شد از ذوق هم می خندیدم هم گریه میکردم

بعضی شدم باحرفات🥹واقعا این بچه چیه که ینفرو میتونه انقدر عاشق خودش کنه…واقعا من هرلحظه ام شدم رویابافی با پسرم که دنیا بیاد بغلش کنم همش نگرانشم

خدا حفظتون کنه واسه هم، چه قشنگ نوشتی عزیزم

اخی عزیزم😍😍انشالله که دو قلو ها صحیح و سلامت به دنیا میان و زیر سایه پدر مادر بزرگ میشن.عاقبت بخیریشونو میبینی عزیزم

خداحفظشون کنه برات .منم هم هفته شمام😊😊

سوال های مرتبط

مامان آیلین کوچولو 🩷 مامان آیلین کوچولو 🩷 هفته بیست‌وششم بارداری
یادمه وقتی تازه باردار شدم یه حس عجیبی بود دوتا قلب تو یک بدن اوایل که وارد گهواره شدم میدیدم که میان میگن رسیدیم به نیمه دوران یا دو رقمی شدم و...
با خودم میگفتم کی میشه منم مثل همه از این چیزا بزارم ایا میشد.
یا اینکه به یاد گذشته چقدر گریه میکردم دکتری که بهم گفت مادر نمیشی و شوهری که توی این سختی‌ها کنارم بود سه سالی که هرچی بیبی چک میخریدم با ذوق میرفتم انجام بدم ولی منفی بود و دلی که میشکست و شوهری که میگفت میریم از پرورشگاه بچه میاریم و... تا یک روز که فهمیدم از موعودم رد شده به شوهرم گفتم برام بی بی چک بیار دلم میخواست هرچه زودتر انجام بدم مثل همیشه نبود ته دلم قرص بود یه حسی میگفت که باردارم و دارم مادر میشم و همون حس کاری کرد که عصر بی بی چک بزنم و با دوتا خط قرمز مواجه بشم شکه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم فقط از خوشحالی گریه کردم باورم نمیشد و باور نمیکردم که این بی بی چک برای منه و شوهری که از خوشحالی کل اون منطقه رو شیرینی داد و منی که مادر شده بودم یه حس عجیب یه حس خاص درون وجودم بود
اولین بار که سونو رفتم و شنیدن صدای قلبش که آروم دوب دوب میکرد برام آنقدر عزیز بود که دلم میخواست ساعت ها دنیا بمونه توی اون لحظه و من صدای قلبش رو گوش بدم و لذت ببرم و الان من نصف راه رو رفتم و به هفته بیست رسیدم و فقط هجده هفته دیگه مونده که دخترم رو بغل کنم و لذت ببرم گذشته سخت بود و من تونستم از اون سخت تر باشم و اون روز هارو پشت سر بذارم و برنده من بودم از خدا میخوام همون جوری که تا الان حامی و همراه من بوده از این به بعد هم باشه ایشالله به حق این ماه عزیز هرکسی که در حسرت مادر شدن هست دامنش سبز بشه و به سلامت بغلش کنه ❤️
به ماند به یادگار ❤️