یادمه وقتی تازه باردار شدم یه حس عجیبی بود دوتا قلب تو یک بدن اوایل که وارد گهواره شدم میدیدم که میان میگن رسیدیم به نیمه دوران یا دو رقمی شدم و...
با خودم میگفتم کی میشه منم مثل همه از این چیزا بزارم ایا میشد.
یا اینکه به یاد گذشته چقدر گریه میکردم دکتری که بهم گفت مادر نمیشی و شوهری که توی این سختی‌ها کنارم بود سه سالی که هرچی بیبی چک میخریدم با ذوق میرفتم انجام بدم ولی منفی بود و دلی که میشکست و شوهری که میگفت میریم از پرورشگاه بچه میاریم و... تا یک روز که فهمیدم از موعودم رد شده به شوهرم گفتم برام بی بی چک بیار دلم میخواست هرچه زودتر انجام بدم مثل همیشه نبود ته دلم قرص بود یه حسی میگفت که باردارم و دارم مادر میشم و همون حس کاری کرد که عصر بی بی چک بزنم و با دوتا خط قرمز مواجه بشم شکه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم فقط از خوشحالی گریه کردم باورم نمیشد و باور نمیکردم که این بی بی چک برای منه و شوهری که از خوشحالی کل اون منطقه رو شیرینی داد و منی که مادر شده بودم یه حس عجیب یه حس خاص درون وجودم بود
اولین بار که سونو رفتم و شنیدن صدای قلبش که آروم دوب دوب میکرد برام آنقدر عزیز بود که دلم میخواست ساعت ها دنیا بمونه توی اون لحظه و من صدای قلبش رو گوش بدم و لذت ببرم و الان من نصف راه رو رفتم و به هفته بیست رسیدم و فقط هجده هفته دیگه مونده که دخترم رو بغل کنم و لذت ببرم گذشته سخت بود و من تونستم از اون سخت تر باشم و اون روز هارو پشت سر بذارم و برنده من بودم از خدا میخوام همون جوری که تا الان حامی و همراه من بوده از این به بعد هم باشه ایشالله به حق این ماه عزیز هرکسی که در حسرت مادر شدن هست دامنش سبز بشه و به سلامت بغلش کنه ❤️
به ماند به یادگار ❤️

تصویر
۹ پاسخ

انشالله سالم بقل بگیریش برا ماهم دعا کن

ای حانم الهی ب حق این روزا و شبای عزیز بسلامتی بقیه هفته هارم بگذرونی
منو تو تاریخامون یکیه🥹

آمین رب العامین به منم دعاکن منم خیلی سختی تابه اینجارسیدم همه مادران بسلامتی زایمان کنن منم توجمع اونا

من چرا احساساتی شدم🥹🥹انشالله بسلامتی دخترتون رو بغل کنید

عزیزممم ان شالله بسلامتی بغلش کنی😍

عزیزم خداروشکر بسلامتی انشالله همیشه شاد باشید

اخی چه متن پر احساس، انشالله که به سلامتی زایمان کنی و بغلش کنی

عزیزدلم🥲💕😍

عه وا منو تو زایمانمون یه روزهههههه😍😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان Angel Kocholo مامان Angel Kocholo هفته بیست‌وپنجم بارداری
بماند به یادگار از ۱۴۰۴/۰۱/۱۷ اولین روز ۶ ماهگی
یکشنبه صبح که بیدار شدم هنوز تو تخت بودم به سمت راست دراز کشیده بودم یهو سمت چپ شکمم یه حرکتی حس کردم. برام سوال بود که آیا اینا حرکات دخترمه یا روده هامه چند دقیقه همون نقطه حرکت حس کردم مطمئن شدم دخترمه داشتم حرکت جدیدشو حس میکردم خیلی حس نابی بود خیلی برام لذت بخش بود که دختر نازم بزرگتر شده و حرکاتش بیشتر مشخصه آخه قبلا یه جا نبض میزد باید دستمو همون قسمت یکم فشار میدادم تا نبضشو حس کنم ولی یکشنبه کاملا واضح بود دستمو که آروم گذاشتم رو شکمم میشد حسش کنم😍😍😍😍🥹🥹🥹🥹موند دوشنبه که صبح همسرم خونه بود رفتم پیشش به سمت راست دراز کشیدم منتظر بودم بازم حرکت کنه تا دست بابا جونشو بذارم اون قسمت که حس کنه دیدم خبری نیست دست همسرمو گذاشتم گفتم شاید چند دقیقه طول بکشه حسش کنی، 😊ولی دخترم انقدر باباجونو دوست داره همینکه همسرم دستشو گذاشت چهار تا پشت سر هم لگد زد و پاهاش تکون داد تا باباجونش حسش کنه😍😍😍😍😍 ای جااااانم الهی که من فدای دختر ناااازم بشم که اینهمه مامان باباشو دوست داره😘😘😘😘😘😘 بعد اون هر بار دستمونو میذاریم دخترم باهامون ارتباط میگیره و حرکت میکنه. عزیزدلم از الان داره دلبری میکنه و همه رو شیفته خودش کرده❤️❤️❤️❤️❤️💝💝💝💞💞💞
خلاصه دیگه سوی جدیدی از حرکات دخترمو حس کردم برا منی که مادر اولی هستم خیلی خیلی این تجربه ها شیرینو لذت بخشه برام💋💋💋


الهی به حق ائمه دل همه چشم انتظارا رو شاد کن🙏🙏🙏🙏🙏 از خدا میخوام همه زنو شوهرا باعشق این لحظات رو تجربه کنن🤩
مامان دوقلوهام💙🐥💙 مامان دوقلوهام💙🐥💙 هفته سی‌وهفتم بارداری
داشتم کشوم رو مرتب میکردم چشمم خورد به بی بی چکی که استفاده کرده بودم تا از وجودتون مطمئن بشم🤍یادمه لحظه ای که دو خط قرمز افتاد، دنیام از همون لحظه به قبل و بعد از اون اتفاق تقسیم شد..باورم نمیشد مادر شدم..ذوق اون لحظه با هیچ چیزی وصف نمیشه…روزام گذشت و شما دو تا فندق مامان بزرگتر شدین و الان که توی وجودم دارین تکون میخورین بیشتر داره باورم میشه هیچ عشقی بزرگتر از عشق مادر به فرزند نیست..از وقتی فهمیدم شما قسمتی از من و قلب منین،همه چیزم واسه شما بوده و تا ابد واسه شما میمونه..غذا خوردنم خوابیدنم حالت روحیم همش بخاطر حفاظت از وجود کوچولو و بابرکت شماست..لحظه شماری میکنم واسه دیدن و بو کردنتون پسر قشنگای مامان💙میخوام بدونین فقط مرگ میتونه من رو از شما جدا کنه..اینا رو نوشتم تا اگه روزی من نبودم بدونین ماریا عاشقتون بود و آرزوش تا همیشه خوشبختی شما دوتاس..بمونین برام دوردونه های من..مرسی که منو به آرزوی مادر بودنم رسوندین💙💙دوستتون دارم♥️
بمونه از آغاز شش ماهگیمون با هم🍓🫂
مامان deli مامان deli هفته بیست‌ودوم بارداری
مامان رقیه سادات مامان رقیه سادات هفته بیست‌وهشتم بارداری
میخوام یکی از مهم ترین تجربا هامو بگم اگر باردارید و بی اشتها بخونید.
شاید فکر کنید که بدن به هرچی نیاز داشته باشه ادم دلش میخواد بخوره ولی گاهی کمبود ویتامین توی بدن خودش رو با بی اشتهایی نشون میده من از اول بارداری اشتهام از قبل هم کمتر شده بود البته مدتی حدود ۲سال بود که بی اشتها بودم اما خب بابارداری خیلی بد تر شدم جوری که روزی یه وعده غذا میخوردم اونم بخاطر اصرار همسرم البته که اضافه وزن داشتم که بخاطر تیروئید کمکار و ژنتیک هست توی هفته ۱۹ که رفتم بهداشت و گفتم کم اشتهام بهم مولتی ویتامین داد و من تقریبا روزی یه بار یا دو روز یه بار میخورم واقعا حالم خیلیییی خوب شده به لطف خدا بی حالیم رفته حال روحیم بهتر شده خوراکمم خوب شده.
اما خیلی از مامانایی که این حالت هارو دارن و میگن مولتی ویتامین اضافه وزن میاره میخوام بهشون بگم یک روز درمیون بخورید ولی بخوریدچون حالتون واقعا توی بارداری مهمه. بارداری یک دوره فوق العاده مهمه که چجوری بودنش باعث اشتیاق و حال خوب شما نسبت به بارداری مجدد میشه یا اینکه مثل بعضی ها که تا میگی بارداری میگه وای عمرا نمیخوام برگردم بهش و بهش فکر کنم.لطفا خودتون رو دوست داشته باشید و برای حال خوبتون تلاش کنید شما خیلی مهم تر از کوچولوی توی شکمتونید متاسفانه بعضیامون با بارداری هرکاری برای اون میکنیم ولی خودمون رو یادمون میشه🥰😍
مامان شازدِه پِسَر مامان شازدِه پِسَر هفته سی‌وهشتم بارداری
مامان 🧑‍💼👶🩵 مامان 🧑‍💼👶🩵 هفته سی‌ونهم بارداری
سلام مامانا😍
من و پسر کوچولوم با وجود تمام سختی ها به نیمه ی راه رسیدیم🥹☺️
جدا از تمام ذوق و شعفی که برای دومین بار تجربه کردم ،این مسیر برام با ترس و نگرانی همراه بود،ترس از دست دادن موجود دوست داشتنی داخل وجودم اما در کنار همه ی دلهره هام این مسیر تا همین الان سراسر بود از لطف و همراهی و کمک پروردگارم🥹❤️
آنومالی رو هم پشت سر گذاشتیم به لطف خداوند همه چیز خوب بود و فسقلم کاملا سالم بود جز این هماتوم که امید بسته بودم به برطرف شدنش
ولی متأسفانه باز هم بود
وجودش مانع از این شد که درست و حسابی با نتیجه ی آنومالیم کیف کنم😔
دکترم گفت شرایط الآنم که خوبه و نباید به چیزهای بد فکر کنم اما همچنان باید مدارا کنم چون اگر خدای نکرده خونریزی اتفاق بیفته احتمال کنده شدن جفت هست
دلم گرفت،ترسیدم،گریه کردم،طول کشید اما...
برای ادامه ی مسیر باز به لطف خودش امیدوار شدم با تمام وجودم باهاش نجوا کردم من که از اول همه چی رو،همشو به خودت سپرده بودم واسه بعد اینم راضیم به رضای خودت...
مطمئنم اونی که واسم پیش میاد بهترینهه👌🥹❤️