فقط محض درد و دل 😅🫣😊
من نزدیک ۲۰ سالمه..... شاید حرفایی که میزنم باعث تعجبتون بشه که سنم کمه و اینا .....ولی باید بگم من پنج ساله ازدواج کردم و دو ساله خونه خودمم
....از سنم که بگذریم.... هنوز از عروسیم دوماه هم نگذشته بود که فهمیدم تو دلی دارم.... اونم ناخواسته .....شوهرم می‌گفت چون زود باردار شدیم و اولشه بندازیمش..... تا قبل اینکه بیبی چک بزنم و بفهمم حامله ام گریه میکردم و موافق بودم .....بعد از اون نمی‌تونستم این کارو بکنم.... حس مادری بود یا هر چی بهش گفتم نه و هدیه خداست.... حالا مسافرت نرفتیم باهم و خوشی دونفره نکردیم چه عیبی داره و از این حرفا .....خلاصه از اول بارداریم دکترم نگفت جفتت پایینه نگفت استراحت مطلق نگفت سرویس فرنگی برو نگفت نزدیکی ممنوع و منم بی تجربه ولی خودم مراعات میکردم و ....بعد از ۴ ماه که تو خونه بودم یه روز رفتیم تفریح منم تو ماشین دراز کشیده اونجا هم کاری نمی‌کردم فقط یکم پیاده روی کردم و.... بعد ده روز .....؟

۱۱ پاسخ

.....آنقدر درد زایمان بکشی و بچت رو به جای بغلت بزارن تو پلاستیک مشکی که ببرن سرد خونه ......من بچم رو نیمه راه بارداری تو پنج ماهگی بر اساس کلی حماقت خودم و دکترم و سهل انگاری از دست دادم .....ولی تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته .....خواستم بگم درسته بعدش کلی رنج نبودش تو شکمم بود و مدام دستم رو شکمم .....اما یه لحظه ناشکری نکردم .......درسته بچه خواهر شوهرم که تازه به دنیا اومده بود رو می‌دیدم و غصه می‌خوردم دلم می‌شکست.....ولی یه قطره اشکی جلوی کسی حتی شوهرم نریختم ......درسته ناراحت که چه بگم داغون بودم و تنهایی جیغ کشیدم کابوس دیدم ......ولی تا الان برای کسی دردام و نگفتم ..... درسته بعدش میترسیدم باردار بشم .....ولی شدم ......درسته بیبی چک هام منفی میشد .....ولی بلاخره نوبت بارداری منم رسید ....خانم های گلی که انتظار میکشین منم یه سال انتظار مداوم بعد یه تجربه تلخ کشیدم و از پا نیوفتادم ‌.....بارداری سخت و پر خطری رو دارم میگذرونم ....از اول استراحت مطلق و شیاف و نزدیکی به کل ممنوع بیرون نرفتن.... ولی خدارو شکر تا اینجا رسیدم و به بعدش هم امیدم به خدا است
...الکی که نیست بهشت زیر پای مادر
مامان جون ها یی که مثل من بودین یا هستین خداقوت
خانم های که منتظر بغل گرفتن نینی هستین امیدتون به خدا باشه اون حواسش به ما هست ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ببخشید سرتون رو به درد آوردم محض دردودل بود

عزیزم به گذشته اصلا فکر نکن مغزت دود میکنه
منم ۱۶ سالم بود بچه اولم از دست دادم

الهی بگردم انشاالله به حق همین شب عزیز که شب ارزوهاست و منم الان جلو امام رضاام برات دعا میکنم بچتو به سلامتی تو بغلت بگیری عزیزدلم😍

یه روز صبح بیدار شدم تنها هم بودم تا از جام بلند شدم حجم زیاد آب و خون بود که ازم اومد تا شوهرم بیاد چند تا شلوار عوض کردم دیگه پد کافی نبود با مکافات رفتیم دکتر اونم خیلی عادی گفت برو یه ماه بخواب نه سنویی نه دارویی نه حتی شیافی فقط بخواب و سه تا آمپول داد فقط اونم هفته ایی
بعد چند روز استراحت که خونه مامانم بودم یه روز دردم گرفت رفتیم سنو گفت بچه خوبه تازه دخترم هست..... ولی حجم هماتومم زیاده
باز بعد چند روز دردم گرفت طبق معمول دکترم نبود رفتیم دکتر مامانم و گفت بچه سالمه ولی اگه اینجوری شدی مستقیم بیمارستان
بعد سه روز شب تا صبح فولنج میکرد زیر دلم و من نمی‌فهمیدم اینا انقباضه صبح شدید شد و به حدی که توی یه ساعت شدید شد که جیغ می‌کشیدم و به بیمارستان نکشید تا رفتم تو حموم روحم از تنم جدا شد و بچم افتاد اورژانس اومد بند ناف جدا کرد منو بردن اتاق عمل و اینا دیگه یادم نمیاد فقط یادمه به جای اینکه بچم رو بزارن تو بغلم گزاشتن تو پلاستیک مشکی که ببرم سرد خونه من پنج ماهه با اون همه درد دست خالی از بیمارستان اومدم خونه

وای منم تو ۱۸ سالگی دخترمو بغل کردم الان هم دخترم ۹ساله شده 😍.البته بگم مثل بچه های رد هم هستیم همیشه در حال دعوا و آشتی وحسودی اون ب من حسودی من ب اون 😂😂😂😂دورانیه

الهی عزیزم انشالله که نی نی قشنگت سالم سلامت بغل بگیری

منم ۱۷ سالمه ۱۵ سالگی عقد کردم و دوماهه عروسیم گرفتم بچمم اسفند ماه به دنیا میاد و هنوز خونه ندارم وسایل هم ندارم دعا کنین منم خونه دار بشم تو هم بچت صحیح و سالم بغل بگیری دعا کن برام زایمان راحتی داشته باشم

منم ۴ ماهه سقط کرد م میفهمم چی میگی ولی خدا دوباره لطف کرد و بهم داد هیچوقت از رحمت خدا نباید ناامید شد

دقیقا من شبیه این تجربه رو داشتم.با این تفاوت ک سنم بالا بود و این موضوع خیلی ناراحتم میکرد.بعد بارداری تو هفته ۲۰ ب خاطر ناهنجاری و فتق دیافراگم ختم بارداری شدم.زایمان کردم خیلی سخت .و ب خاک سپردمش
منم همزمان با خواهرشوهرم باردار بودم.ولی تا اخر براش دعا کردم ک انشالله بچش ب سلامتی ب دنیا بیاد.درسته ادم وقتی میببنه یاد بچش میفته و ناراحت میشه.
الان خداروشکر هامینم ۸ ماهشه.

خب اون بچه رو چنسالگیت از دست دادی عزیزم
و الان چنسالته

من ۱۶ سالگی پسرم تو بغلم بود 😅اولش یکم جا خوردم گفتم سنم کمه نمیتونم از پسش بر بیام اما الان خیلی هم خوشحالم چون با پسرم تفاوت سنی کمی داریم خیلی خوبه
هالا۱۹ سالم شده و دومی باردارم 🤕 ولی بازم نا شکری نمیکنم دعا کن این دختر باشه برم کلا درشو گل بگیرم باردارنشم🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان سپهر و مینو مامان سپهر و مینو هفته بیست‌وهفتم بارداری
مامان برکه و محمد مامان برکه و محمد هفته سی‌ویکم بارداری
خیلی از شما دوستای گلم علائمم پرسیدید بخاطر همین گفتم واستون بنویسم چون قبل اینکه جنسیت بفهمم خودمم خیلی دنبال این چیزا بودم

اولین علائمم این بود که فوق العاده هوس شوری میکردم مخصوصا پفک
پاهام یخ میشد با اینکه هوا گرم بود همش احساس میکردم پاهام از سرما گز گز می‌کنه اما بعد هفته ۸ دیگه همش گرمم بود
خیلی تنبل و بی حال و خوابالو شده بودم جوری که نشسته هم چرت میزدم
حالت تهوع تقریبا زیاد داشتم جوری که همه میگفتن دختره
هر چی که می‌دیدم هوس میکردم و باید می‌خوردم ولی سر دخترم اصلا هوس نداشتم
از نون و چایی متنفر بودم
خیلی جوش زدم هم صورتم هم گردن که میگن جوش گردن از هورمون مردونه هست
احساس میکردم خیلی زشت شدم در صورتیکه سر دخترم خوشگل شده بودم
رویش موهای زائد اوایل یکم بیشتر شده بود ولی بعد چند هفته خیلی کم شد
تکرر ادرار نداشتم ولی سر دخترم خیلی تکرر ادرار داشتم
نی نی سمت راستم هست ولی دخترم سمت چپ بود
جفت خلفی
فوق العاده نفس تنگی و ضربان قلب دارم
عدد مام غربالگری هم زیر ۱ بود که مامان های گهواره میگفتن پسره
مامان قند روزهای تلخم مامان قند روزهای تلخم هفته بیست‌وچهارم بارداری
سلام مامانا میخام درد و دل کنم باهاتون لطفا بعضی ها نیایین جبهه نگیرین همدیگرو درک کنیم میخام باشماها حرف بزنم هم آروم شم هم اینکه نظر تون بپرسم من ازدواج اول چند ساله جدا شدم بعد یه پسر دارم که شوهر سابقم اونو برد و بهم نداد خیلی دوندگی کردم برد و نیاورد خیلی اذیت شدم هنوز که هنوزه نتونستم کنار بیام بعد چهار سال که ندیدمش غمگین ترین افسرده ترین آدم هستم دوباره ازدواج کردم شوهرم الان از ازدواج قبلیش دوتا دختر داره خیلی عشق پسر داشت منم بعد یکسالونیک رفتم زیر نظر دکتر برا ای و ای تعیین جنسیت بار اول مثبت شدم با اینکه فکر نمی‌کردم بشه چون دوازده سال از بارداری اولم گذشته بود ولی خداروشکر مثبت شدم خیلی نذر کردم دعا کردم خدا بهم پسر بده هم شوهرم عاشق پسره هم من از خدا خاستم بهم پسر بده که جای اون پسرم رو پر کنه غم نخورم دگ اشک نریزم دگ دلم داره میترکهه از دوریش گفتم بشه همه کسم پسرم همدمم رفتم آنتی گفت احتمال دختر گفتم تا انومالی شاید خدا نظر کرد اشتباه شد ولی انومالی هم گفت دختر من دختر ندارم ولی شوهرم دختر داشت خیلی اشک ریخت و غصه خورد همش میگه من از خدا خالصانه خاستم با دل شکسته بهم نداد آخه من دوتا دختر شوهرم هستن با این میشه سومی گفتم پسر بشه خدارو شکر میکنم دیگه نمیارم الان بعد از یه مدت که گذشت شوهرم میگه یکی دوسال دیگه برو ای وی اف برا پسر فکرشو‌میکنم خیلی راه سختیه و با بچه کوچیکه آیا شدنی هست آیا برم هزینه کنم همونی که میخام میشه خیلی حالم یه جوریه نمی‌دونم چکار کنم با اینکه دختر هم دوست داره بازم میگه خداروشکر سالمه ولی نمی‌دونم چرا اینقدر عاشق پسره اصلا هم برای نسل و پشت و اینا نیست دوست داره همجنس خودش رو داشته باشه