۲۱ پاسخ

کنار هم می‌خوابیم اصلا نمیتونم جدا بخوابم

منم جدا خوابیدن و ترجیح میدم

فکر کردم فقط من جدا می‌خوابم ما برعکس شماییم اون نمیتونه روتخت من رو تخت عادت دارم اون از اتاق خوشش نمیاد من تو هال خوابم نمیبره تو اتاق آرامش بیشتری دارم

جدا میخوابم

خیلی اشتباهه ک جاتون جدا میکنید
نه تاحالا جدا نکردم تو این ۳ سال

ما از اول کنار هم خوابیدیم
خوشم نمیاد جدا

من شوهرم خر خر می‌کنه کنارش نمی‌خوابم چون عصبی میشم خوابه مختلف میشه

ما هم گاهی پیش هم گاهی جدا،من نمیتونم پتو و بالشت با کسی شریک بشم احساس خفگی میکنم.

من وسط بچه ها تواتاق، شوهرم تواتاق خودمون، فقط پیش بچه هام احساس ارامش میکنم نه پیش اون

من الان باردارم تا صبح خواب ندارم همش آه و ناله درد شکم کمر دارم شوهرمم بدخوابه بیدار شه دیگه نمیخوابه از طرفی صبح زودم میره سرکار اینه که فعلآ جدا می‌خوابیم

من با اینکه با همسرم خیلی عاشق و معشوقم نیستیم ولی کنار هم می‌خوابیم تو اتاق پسرمم رو‌ تخت خودش البته منظور از کنار هم خوابیدن این نیست که رو یه بالش و با یه پتو و بغل کنیم همو اون جای خودشو داره منم جای خودمو کنار هم

من بدون همسرم خوابم نمیبره😢

شوهر من خیلی رو این قضیه حساسه .اصلا جدا نمیخوابیم
فقط نوزادی پسرم دومم من جدا میخوابیدم چون گریه میکرد نمیذاشت شوهرم بخوابه ولی خوابش بهتر شد دوباره پیش شوهرم میخوابم
اون مدتم همش باهام سرسنگین بود

ما ۱۱ ساله ازدواج‌کردیم ۱۰ ساله جدا میخوابیم طلاق عاطفی گرفتیم

قبلاً باهم می‌خوابیدم از وقتی پسرم بدنیا اومد وسطمون می خوابه

منم جدا
شب‌ها پیش بچه‌ها هستم

جدا
.

ما پیش هم میخوابیم اما پتو جدا حساسه بچرخی بیدارمیشه به زور می‌خوابه دوباره .منم رو زمین بدم میا تخت خواهر از اول نخریدم هر کار کرد گفتم ن تحت دوست ندارم آدم کوفته میشه صبح

وقتایی که هست کنار هم می‌خوابیم

اون نمی دونه رو زمین بخوابه ؟

ما گاهی جدا گاهی کنار هم

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۵ سالگی
سلام هر کی حال داره جواب بده






چند شب پیش تولد پدرشوهرم بود کیک اضافه اومد مادر شوهرم داد اوردیم خونه من تقسیم کردم خودم و دخترم خوردیم سهم شوهرمم گذاشتیم دیر اومد اون شب نخورد فرداش دوباره دخترم گیر داد من کیک میخوام منم یه بار گفتم اون برای باباس ولی گفت حوصله ام سر رفته دوست دارم یه چیزی بخورم خوراکی چیزی نداشتم بدم بهش خلاصه خوردش شب شوهرم اومد دید کيک نذاشتیم براش خیلی ناراحت شد و خیلی هم غر زد دو روزه ام هست اشتیه ولی سر سنگینه
دوباره دیشب خوراکی خرید برای من و دخترم برای خودش هم کرانچی فلفلی خرید برای خودش دخترم اصلا چیزای تند دوست نداره خوراکی خودش تموم شد بعد شام گیر داد یه چیز بیار بخورم گفتم دیگه چیزی ندارم خوراکیت تموم شد رفت در کابینت خوراکی باباش آورد نشست خوردن شوهرمم بدش اومد غر زد به دخترم من هیچ دخالتی نکردم بینشون شوهرمم قهر کرد دخترم اومد کنارم منم چند تا دونه ازش خوردم که دیگه شوهرم انقد به من غر زد که تو برای من هیچ ازرش قائل نمیشی و....این حرفا منم گفتم به من چه ربطی داره چکارتون دارم خلاصه با قهر خوابید دیدتون نسبت به این قضیه چیه ؟
نظر بدین لطفا