سلام هر کی حال داره جواب بده






چند شب پیش تولد پدرشوهرم بود کیک اضافه اومد مادر شوهرم داد اوردیم خونه من تقسیم کردم خودم و دخترم خوردیم سهم شوهرمم گذاشتیم دیر اومد اون شب نخورد فرداش دوباره دخترم گیر داد من کیک میخوام منم یه بار گفتم اون برای باباس ولی گفت حوصله ام سر رفته دوست دارم یه چیزی بخورم خوراکی چیزی نداشتم بدم بهش خلاصه خوردش شب شوهرم اومد دید کيک نذاشتیم براش خیلی ناراحت شد و خیلی هم غر زد دو روزه ام هست اشتیه ولی سر سنگینه
دوباره دیشب خوراکی خرید برای من و دخترم برای خودش هم کرانچی فلفلی خرید برای خودش دخترم اصلا چیزای تند دوست نداره خوراکی خودش تموم شد بعد شام گیر داد یه چیز بیار بخورم گفتم دیگه چیزی ندارم خوراکیت تموم شد رفت در کابینت خوراکی باباش آورد نشست خوردن شوهرمم بدش اومد غر زد به دخترم من هیچ دخالتی نکردم بینشون شوهرمم قهر کرد دخترم اومد کنارم منم چند تا دونه ازش خوردم که دیگه شوهرم انقد به من غر زد که تو برای من هیچ ازرش قائل نمیشی و....این حرفا منم گفتم به من چه ربطی داره چکارتون دارم خلاصه با قهر خوابید دیدتون نسبت به این قضیه چیه ؟
نظر بدین لطفا

۱۲ پاسخ

شوهرت مگ بچس🙁🙁🙁
ماازشکممون میزنیم میدیم بچه بخور

تقصیری نداری ولی دیگه ببخشید شما که اخلاق شوهرتو میدونی شکم دوست هست دخترتم خیکی به نظرم سهمشو بزار جایی که دخترت نتونه برداره، در ضمن با دخترت حرف بزن که به سهم خودش قانع باشه چون باعث نارضایتی میشه چه الان که کوچکه و تو خونه چه بزرگ بشه بره تو محیطای بزرگتر، با شوهرتم حرف بزن که شکم دوست نباشه دیکه بچست نمیفهمه دلش میخواد یا زود سهمشو بخوره کلاس نزاره یا وقتی دیگه یکی خوردش به خاطر شکم ش محاکمه نگیره

دیگ هر مردی ی اخلاقی داره من میشناسمش حتما میذارم جدا براش حتی اگ بچه ها بخان اونی ک حقش بوده خورده. پدر مثل مادر نیس اصلا مادر حاضر خودش هیچی نخوره ولی بچش بخوره

من همیشه یه چیز بخوریم واسه شوهرمم نگه میداریم...اگه پسرم اصرار کنه سهم اونم بخواد نمی‌دم میگم بابات بیاد خودش اجازه بده بهت...شوهرم حساس نیس رو این چیزا ولی با این رفتار به پسرم یاد میدم به حق خودش قانع باشه و احترام به باباشو یاد بگیره

کارای شوهرت زشته..اگه شوهرت قهرکنه.دخترتم قهرکنه فرق اون بابچه چیه....بگوخجالت بکش.ماهرچی هست ازگلو خودمون میگیریم میزاریم بچه بخوره

از همون اول قائم کن دخترت پیدا نکنه و نبینه

وا مگه شوهرت بچس خونه ما اولویت میوه وغذاهم بابچههاس خوراکی ک دیگه هیچی حتی پسته وگردو هم با یارانه خریدیم منوشوهرم نمیخوریم فقط واسه بچههاس

واقعا بچه اس..

فقط میتونم نظر بدم ک شوهرت مثل بچه ها میمونه ما خودمون نمی‌خوریم می‌دیم ب بچه ها

خندم گرفت به شوهرت اخه مگه بچه هست خو اون الان از بچه هم بچه تر شده 😀 فردا برو چند تا خوراکی براش بگیر از دلش درار

از اول زیادی پرروش کردی ببخشیدا
مسخره بازیا چیه

چه رفتار بچگونه ای داره شوهرت 😕

سوال های مرتبط

مامان ارین مامان ارین ۵ سالگی
مامان HeLiA مامان HeLiA ۵ سالگی
از من به شما حرف مادری که خیلی استرس عمل جراحی بچشو داشت
دوستای گلم دختر من خفگی در خاب بی اشتهایی خیلی زیاد نخابیدن خوردن انواع دارو آمپول سرم هر روز کارمون این بود نوبت دکتر بریم هر هفته با یه دکتر آشنا میشدیم میگفتن تا ۱۲ سالگی خوب میشه دخترم خیلی لاغره ۱۵ کیلو باقد ۱۰۸ فقط نگرانش بودیم خدایا تا کی اخهههه چقد دکتر بریم خلاصه حرفم رفتیم دیروز دکتر عکس آزمایش مشخص شد دخترم حالش خیلی بده و اورژانسی اول وقت عمل بشه اصلا موقع بیهوشی دخترم گریه نکردم حتی وقتی رفت عمل به مامانم گفتم بشین اینجا برم صبحانه بخرم تا اینکه دخترم از عمل اوردن پیشه من واقعن مردم اونجا بچم یزره شده بود استفراغ خونی داشت حالش خیلی خراب بود اونروز انقد پشیمتن بودم چرا قبول کردم عمل بشه تا که امروز مرخص شدیم صبح دیدم دخترم خیلی فرق کرده به خودم قول دادم هر چی سختر باشه بالاپایینی اینو بگم فردای روز سخت خیلی فرق میکنه انگار عاقلتر شدم اگه بچه شماهم اینجوریه از عمل لوزه نترسید فقط اول روزش سخته اونم بچه از بی هوشی فقط تا شب میخابه اون روز هیچی نمیخوره فرداش خودش غذا میخاد نگران نباشید مثل من نباشید آسونه شبتون بخیر اینم بماند گهواره هر کس خاست عمل کنه ببینه خیلی عمل آسونیه
مامان میر محمدو فاطمه مامان میر محمدو فاطمه ۵ سالگی
مامانا میایین یکم درد و دل کنیم ؟
خیلی خستم
من با یه خانومی رفت آمد داشتم همسایمونه پسرش همسن پسرمه
چون بچش نمیتونست حرف بزنه تک و توک کلمه می‌گفت فقط گفتم گاهی اوقات با پسرم در ارتباط باشه تا حرف بزنن زبون بچش باز بشه میدیم مادرش خیلی نگران بود غصم میگرفت
حالا یه مدت که رفت و آمد کردیم بعد از یه مدت یکسری رفتار ها دیدم تو پسرم که قبلا نداشت اصلا
رفتار های زشت اون بچه رو یاد گرفته
مثل زبون در آوردن بعد پشتشو میکنه به من پشتشو تکون میده میخنده یه رفتار بد دیگه اینکه دهنشو کج میکنه حرف میزنه
من اون لحظه هایی که با همسایمون با هم بودیم متوجه نمی‌شدم واقعا چون سرگرم چایی خوردن یا حرف زدن می‌شدیم
الان بعد از یه مدت فهمیدم روابطمو قطع کردم
ولی اون کارای زشت رو نمیتونم از سر بچم بندازم
براش چند بار قصه گفتم توضیح دادم فایده نداره اونقدری
به نظرتون اگه کل روز رو همش مشغولش کنم مثلا صبحا میره مهد ظهرا میخوابه تایم شبش فقط خالیه شبا رو هم ببرم ورزشی یا کلاسی همش مشغول یه کاری باشه تا وقتشو با ادا در آوردن هدر نده هم خودشم یه چیزی یاد بگیره
این کار فایده داره رو ترک کارای بدش ؟ براش قصه هم میگم همش یکم کمتر شده البته ولی بازم گاهی جوگیر میشه این کارارو میکنه من حرص میخورم
خیلی حساسم تو رفتارای بچم
نظر شما چیه ؟ از تجربیاتتون بگین
چیکار کنم به نظرتون ؟😢😢