سلام مامانای عزیز بیاین یه مشورت بدین
من دیشب با شوهرم بحثم شد اخه دیشب رفته بودیم خونه مامانش نشسته بود دو سه ساعت که اسپیکر کامپیوتر خونشون که خیلی قدیمیه و همش هنگ میکنه رو رو درست کنه از اونجایی که یه مدتیه ماشینش تو تعمیرگاه بوده و من اول صبح باید بچم رو میبردم مهد و بچه دیگه به بغل خیلی سخته و کالسکه بچم خراب شده و نکرده درست کنه خیلی نا احت شدم و گفتم بهش که کاش کالسکه هم درست کردنش برات مهم بود😑
حالا از طرفیم رفته مامان باباش رو که بیمه دلشتن بیمه کرده که الان جاریام همه میدونن من چه بیمه ایم و فلان
دیشب باهاش دعوای اساسی کردم الان اون از من پر باد تره و انگار حق با اونه
بنظرتون حق با کیه و اینکه من از این ناراحتم که بیشتر از اینکه برای مامانش کارایی کنه که از روی محبت فرزند به مادر باشه کارایی میکنه که برای مادرش مثه شوهرم هس از اینش لجم میگیره از کمبود محبتایی هم که میذاره نگم
بنظرتون چیکار کنم؟؟

۱۰ پاسخ

ولش کن همشون همینن ادمم نمیشن حرص نخور

حق با شوهرته

ببین این که میگی بیمه اونا کلی زحمت بچه شون رو کشیدن حالا مگه چی میشه این کارو انجام بده ....راجب به کالسکه هم با مهربونیت بهش میگفتی برای ما هم یه وقت بذار کالسکه رو درست کن ..مردا با حرف بیشتر رام میشن تا زبون ....من اگه بودم برا بیمه که داره بهشون توجه می‌کنه تازه تسویقش میکردم ..خیرش برمیگرده به زندگی خودتون هر کاری که برای دیگران مخصوصا پدر و مادرتون انجام میدید .....واین که حواسش به مادر پدرش باشه این ینی شرف داره و اون مرد قطعا حواسش به زن و زندگیش هست ..با عرض پوزش فک میکنم شما بیشتر مقصرید ..منو ببخش با صراحت به شما گفتم ...شبتون خوش عزیزم

شوهر من از شوهر تو بدتر بود تا جایی که میرفتم خونه تکونی شیشه و و پنجره خونه مامانش رو تمیز میکرد در خونه اشون رنگ می کرد یه کارایی میکرد که هیچ کدومو از پسرای دیگه اش انجام نمی‌دادم ته تغاری بچه ننه بود با اینکه پدر هم داشت خلاصه خودم درست کردم چهار سال صبر کردم زدم به سیم آخر اول با کل خانواده یه دعوای اساسی راه انداختم جیغ و داد و فریاد بعدم قطع رابطه کردم که بعد از دو سال با خانواده شوهرم در حد ماهی یک بار سر میزنم سلام و خداحافظ هست دخالت و فضولی و تحقیر و توهین و سواستفاده هم تعطیل شد.

هیچی به نظرم سکوت کن.هر چی بگی بدتر خودت رو کوچیک کردی.هر کاری دلش بخاد میکنه.شمام سعی کن به پدر و مادر خودت خدمت کنی

همه مردا ی پوخنننن البته بجز پدرهامون واقعن پوخن...اهمیت نده میدونم نمیشه ولی اهمیت نده ب یورت بگیرش عنترو اینجور مردا خیلی وحشی ان ک هنوزم پرباد ترازتوع

چقدمنی

بعدم که بهش میگی اونا که بیمه تکمیلی داشتن میگه این بهتره اصلا به تو چه من میخام به خانوادم خدمت کنم و فلان

سلام گلم هفت سین درست میکنم با خمیر چینی دونه ای 75 تا جایی که بتونم خودم میارم در خونتون اگه خاسته باشین🥰

تصویر

چقد شوهر منه

سوال های مرتبط

مامان میر محمدو فاطمه مامان میر محمدو فاطمه ۵ سالگی
مامانا میایین یکم درد و دل کنیم ؟
خیلی خستم
من با یه خانومی رفت آمد داشتم همسایمونه پسرش همسن پسرمه
چون بچش نمیتونست حرف بزنه تک و توک کلمه می‌گفت فقط گفتم گاهی اوقات با پسرم در ارتباط باشه تا حرف بزنن زبون بچش باز بشه میدیم مادرش خیلی نگران بود غصم میگرفت
حالا یه مدت که رفت و آمد کردیم بعد از یه مدت یکسری رفتار ها دیدم تو پسرم که قبلا نداشت اصلا
رفتار های زشت اون بچه رو یاد گرفته
مثل زبون در آوردن بعد پشتشو میکنه به من پشتشو تکون میده میخنده یه رفتار بد دیگه اینکه دهنشو کج میکنه حرف میزنه
من اون لحظه هایی که با همسایمون با هم بودیم متوجه نمی‌شدم واقعا چون سرگرم چایی خوردن یا حرف زدن می‌شدیم
الان بعد از یه مدت فهمیدم روابطمو قطع کردم
ولی اون کارای زشت رو نمیتونم از سر بچم بندازم
براش چند بار قصه گفتم توضیح دادم فایده نداره اونقدری
به نظرتون اگه کل روز رو همش مشغولش کنم مثلا صبحا میره مهد ظهرا میخوابه تایم شبش فقط خالیه شبا رو هم ببرم ورزشی یا کلاسی همش مشغول یه کاری باشه تا وقتشو با ادا در آوردن هدر نده هم خودشم یه چیزی یاد بگیره
این کار فایده داره رو ترک کارای بدش ؟ براش قصه هم میگم همش یکم کمتر شده البته ولی بازم گاهی جوگیر میشه این کارارو میکنه من حرص میخورم
خیلی حساسم تو رفتارای بچم
نظر شما چیه ؟ از تجربیاتتون بگین
چیکار کنم به نظرتون ؟😢😢
مامان محمد علی مامان محمد علی ۵ سالگی
به نظرتون من چه رفتاری باید میکردم
امروز پسرهامو برده بودم پارک...پسر بزرگم تفنگشو اورده بود و داشت بازی میکرد ،یک پسره دیگه هم اومد باهاش دوست شد شروع به بازی کردن، یک خورده بعد دیدم یک خانمه اومد گفت شما مامان این آقا پسری گفتم بله،گفت پس چرا هیچی بهش نمیگی ،با تفنگش زده تو سر بچه من...گفتم پسر من اصلا کسی و نمیزنه و اینکه من متوجه نشدم...گویا داشته بازی میکرده سرسره هم کوچیک بوده چرخیده تفنگش خورده تو سر دختره...من از خانمه عذرخواهی کردم و به پسرم گفتم مراقب باشه....دوباره چند دقیقه بعد دیدم گریه کنون خودش اومد،با اون پسره که بازی میکرده(۱۰بار اون پسره،پسرمو زد و من دیدم چطوری پسرم هیچی نگفت و از خودش دفاع کرد) خورده تو صورتش...مامانش گفت برو به مامانش بگو.حالا پسر من گریه و ناراحت که من از قصد نزدم....منم دستشو گرفتم بردم نشوندمش رو صندلی چون خیلی گریه میکرد و فهمیدم که از قصد نزده،اما اینقدر اعصابم خورد شد که حد نداره....
پسر کوچیکمم هنوز دو سالش نشده میخواد ارتباط بگیره میزنه...دوست دارم ببرمش پارک ولی همش نگرانم کسی و بزنه...البته که کوچیکه و مقتضای سنشه اما نمیتونم کنار بیام