۴ پاسخ

سلام وقت بخیر.ن چرا مادربدی باشی تو ک ب فکر سال اینده ینی کلاس اولی شدن بچت بودی و خاستی این اضطراب الان از بین بره تا بمونه و سال اولش همه ی استرس ها هجوم بیارن سمتش..اتفاقا بنظر من شما ی مادر عاقل و قوی و هوشمندی

مادر بدی هستی با همه خستگیات داری میبری میاری؟ خیلی هم خوبی

ن عزیزم مادرخوبی هستی چاره چیه ومحافظ هم که کالسکه داره عالیه هیچ آسیبی ازسمت آلودگی به بچه نمیزنه

من بچه کوچیک ندارم ولی بچه م دقیقا مثل دختر شماست و منم غصه های شما رو دارم

سوال های مرتبط

مامان میر محمدو فاطمه مامان میر محمدو فاطمه ۵ سالگی
مامانا میایین یکم درد و دل کنیم ؟
خیلی خستم
من با یه خانومی رفت آمد داشتم همسایمونه پسرش همسن پسرمه
چون بچش نمیتونست حرف بزنه تک و توک کلمه می‌گفت فقط گفتم گاهی اوقات با پسرم در ارتباط باشه تا حرف بزنن زبون بچش باز بشه میدیم مادرش خیلی نگران بود غصم میگرفت
حالا یه مدت که رفت و آمد کردیم بعد از یه مدت یکسری رفتار ها دیدم تو پسرم که قبلا نداشت اصلا
رفتار های زشت اون بچه رو یاد گرفته
مثل زبون در آوردن بعد پشتشو میکنه به من پشتشو تکون میده میخنده یه رفتار بد دیگه اینکه دهنشو کج میکنه حرف میزنه
من اون لحظه هایی که با همسایمون با هم بودیم متوجه نمی‌شدم واقعا چون سرگرم چایی خوردن یا حرف زدن می‌شدیم
الان بعد از یه مدت فهمیدم روابطمو قطع کردم
ولی اون کارای زشت رو نمیتونم از سر بچم بندازم
براش چند بار قصه گفتم توضیح دادم فایده نداره اونقدری
به نظرتون اگه کل روز رو همش مشغولش کنم مثلا صبحا میره مهد ظهرا میخوابه تایم شبش فقط خالیه شبا رو هم ببرم ورزشی یا کلاسی همش مشغول یه کاری باشه تا وقتشو با ادا در آوردن هدر نده هم خودشم یه چیزی یاد بگیره
این کار فایده داره رو ترک کارای بدش ؟ براش قصه هم میگم همش یکم کمتر شده البته ولی بازم گاهی جوگیر میشه این کارارو میکنه من حرص میخورم
خیلی حساسم تو رفتارای بچم
نظر شما چیه ؟ از تجربیاتتون بگین
چیکار کنم به نظرتون ؟😢😢
مامان محمد علی مامان محمد علی ۵ سالگی
به نظرتون من چه رفتاری باید میکردم
امروز پسرهامو برده بودم پارک...پسر بزرگم تفنگشو اورده بود و داشت بازی میکرد ،یک پسره دیگه هم اومد باهاش دوست شد شروع به بازی کردن، یک خورده بعد دیدم یک خانمه اومد گفت شما مامان این آقا پسری گفتم بله،گفت پس چرا هیچی بهش نمیگی ،با تفنگش زده تو سر بچه من...گفتم پسر من اصلا کسی و نمیزنه و اینکه من متوجه نشدم...گویا داشته بازی میکرده سرسره هم کوچیک بوده چرخیده تفنگش خورده تو سر دختره...من از خانمه عذرخواهی کردم و به پسرم گفتم مراقب باشه....دوباره چند دقیقه بعد دیدم گریه کنون خودش اومد،با اون پسره که بازی میکرده(۱۰بار اون پسره،پسرمو زد و من دیدم چطوری پسرم هیچی نگفت و از خودش دفاع کرد) خورده تو صورتش...مامانش گفت برو به مامانش بگو.حالا پسر من گریه و ناراحت که من از قصد نزدم....منم دستشو گرفتم بردم نشوندمش رو صندلی چون خیلی گریه میکرد و فهمیدم که از قصد نزده،اما اینقدر اعصابم خورد شد که حد نداره....
پسر کوچیکمم هنوز دو سالش نشده میخواد ارتباط بگیره میزنه...دوست دارم ببرمش پارک ولی همش نگرانم کسی و بزنه...البته که کوچیکه و مقتضای سنشه اما نمیتونم کنار بیام