۱۰ پاسخ

پس خانواده خودتو دعوت نکن اونا معذب میشن و اینکه مجبور میشن یه کادو هم بدن

من بودم قبول نمبکردم

بنظرم اینکارو نکن تو زحمت میکشی شام وهمگی بعد به اسم اونا تموم میش بزار خودش تولد بگیره خونش کوچیک فکردبگ بکنه خودت مهمونیتو جدا بده والا

منم قبول نکردم خودش باید جور تولد بچه اش بکشه....خونه من کثیف بشه خونه من ..... خونه من.....بذار خودش بگیر ک زحمت شام هم ب گردنش بیفته.البته اگ دلش خاست.

ببین عزیزم هر وقت تولد میگیری یا خودتون تنها بگیر یا خانواده هاتون رو جدا دعوت کن هر چقدر هم خانواده خودت با شوهرت خوب باشن باز هم حرف و حدیثی پیش میاد بعد می‌زارن تقصیر شما

سلام راجب شام چون هم بچه تو مهمونا هس هم بزرگسال فینگر فود شاید پسند همه نباشه ، تنها گزینه راحت میشه زرشک پلو مجلسی ، اما نظر شخصی من اینه ، که خانواده خودت رو جدا وعده میگرعتی خانواده همسرت جدا هم جمعیت خیلی زیاده هم تولد یکی دیگه رو چرا شما زحمتش بکشین اخه خودت خسته میشی

ول کن بابا تولد اونا چه ربطی به شما داره. الکی خونواده خودتو معذب کنی و کادو هم باید بدن. من بودم به هیچ وجه قبول نمیکردم

چه ربطی داره به مهمونی تو

منم قیول نمیکردم

بنظرم فینگرفود درست کن یه میز بذار گوشه خونه بچین رو میز که هی مشغول پذیرایی نباشی میوه و همه چی رو بذار رو میز حالت سلف سرویس بشه

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۵ سالگی
سلام هر کی حال داره جواب بده






چند شب پیش تولد پدرشوهرم بود کیک اضافه اومد مادر شوهرم داد اوردیم خونه من تقسیم کردم خودم و دخترم خوردیم سهم شوهرمم گذاشتیم دیر اومد اون شب نخورد فرداش دوباره دخترم گیر داد من کیک میخوام منم یه بار گفتم اون برای باباس ولی گفت حوصله ام سر رفته دوست دارم یه چیزی بخورم خوراکی چیزی نداشتم بدم بهش خلاصه خوردش شب شوهرم اومد دید کيک نذاشتیم براش خیلی ناراحت شد و خیلی هم غر زد دو روزه ام هست اشتیه ولی سر سنگینه
دوباره دیشب خوراکی خرید برای من و دخترم برای خودش هم کرانچی فلفلی خرید برای خودش دخترم اصلا چیزای تند دوست نداره خوراکی خودش تموم شد بعد شام گیر داد یه چیز بیار بخورم گفتم دیگه چیزی ندارم خوراکیت تموم شد رفت در کابینت خوراکی باباش آورد نشست خوردن شوهرمم بدش اومد غر زد به دخترم من هیچ دخالتی نکردم بینشون شوهرمم قهر کرد دخترم اومد کنارم منم چند تا دونه ازش خوردم که دیگه شوهرم انقد به من غر زد که تو برای من هیچ ازرش قائل نمیشی و....این حرفا منم گفتم به من چه ربطی داره چکارتون دارم خلاصه با قهر خوابید دیدتون نسبت به این قضیه چیه ؟
نظر بدین لطفا
مامان ارین مامان ارین ۵ سالگی
مامان میر محمدو فاطمه مامان میر محمدو فاطمه ۵ سالگی
مامانا میایین یکم درد و دل کنیم ؟
خیلی خستم
من با یه خانومی رفت آمد داشتم همسایمونه پسرش همسن پسرمه
چون بچش نمیتونست حرف بزنه تک و توک کلمه می‌گفت فقط گفتم گاهی اوقات با پسرم در ارتباط باشه تا حرف بزنن زبون بچش باز بشه میدیم مادرش خیلی نگران بود غصم میگرفت
حالا یه مدت که رفت و آمد کردیم بعد از یه مدت یکسری رفتار ها دیدم تو پسرم که قبلا نداشت اصلا
رفتار های زشت اون بچه رو یاد گرفته
مثل زبون در آوردن بعد پشتشو میکنه به من پشتشو تکون میده میخنده یه رفتار بد دیگه اینکه دهنشو کج میکنه حرف میزنه
من اون لحظه هایی که با همسایمون با هم بودیم متوجه نمی‌شدم واقعا چون سرگرم چایی خوردن یا حرف زدن می‌شدیم
الان بعد از یه مدت فهمیدم روابطمو قطع کردم
ولی اون کارای زشت رو نمیتونم از سر بچم بندازم
براش چند بار قصه گفتم توضیح دادم فایده نداره اونقدری
به نظرتون اگه کل روز رو همش مشغولش کنم مثلا صبحا میره مهد ظهرا میخوابه تایم شبش فقط خالیه شبا رو هم ببرم ورزشی یا کلاسی همش مشغول یه کاری باشه تا وقتشو با ادا در آوردن هدر نده هم خودشم یه چیزی یاد بگیره
این کار فایده داره رو ترک کارای بدش ؟ براش قصه هم میگم همش یکم کمتر شده البته ولی بازم گاهی جوگیر میشه این کارارو میکنه من حرص میخورم
خیلی حساسم تو رفتارای بچم
نظر شما چیه ؟ از تجربیاتتون بگین
چیکار کنم به نظرتون ؟😢😢