۷ پاسخ

چند باری بی اعتنا باشین ، بعد با یه چیز دیگه هواسشو پرت کنین از سرش میفته، فقط گریه کرد اصلا توجه نکنین

اصلا به گریه ودادهوارش اعتنا نکن

دقیقا مشکل اصلی من با پسرمه شوهرم انقد هرچی گفته گرفته به باباش که میرسه شروع میکنه گریه و بهانه گرفتن با من تنهایی بریم بیرون میدونه بجز خوراکی هیچی نمیگیرم اصلا نمیگه ولی خیلی شوهرم رو اذیت میکنه اونم حوصش نمیگیره گریه کنه میگیره 😐😐🫣

رفاه زدگی یکی از بدترین کارایی هست که پدر مادر میتونن در حق بچه انجام بدن

شوهرمنم مث شوهرشماازاول دخترم هرچی خواسته ومیخوادبراش خریده من ازپسش برنمیام خیلی بده میگم همه چی میخری بعداون بزرگ میشه قناعت یادنمیگیره نداشتن یادنمیگیره

ببین تااینجا اشتباه کردین از همین امروز دست نگه دارین.باهاش صحبت کنید یه مدت هم خودش اذیت میشه هم شما ولی تحمل کنید تا رفع بشه.

حرف بزن باهاش بزرگه متوجه میشه دیگه

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان ۵ سالگی
سلام مامانا روزتون بخیر التماستون میکنم جواب سوال منو بدین منو همسرم دوتایی جواب ها رو میخونیم مادرشوهرم خیلی خیلی رفتارهای بچه گونه ای داره و از اول بچه دار شدن ما به شدت تشدید شده میپره بالا پایین بچه رو میترسونه اذیت میکنه و… من اصلا اوکی نیستم با این کاراش و همسرم میگه از دوست داشتنه مشکل این نیست هیمشه به پسرم یاد میده درگوشی حرف بزنه از اون اسباب بازی بخواد تا براش بخره بره قایمکی تو اتاق باهاش حرف بزنه و ریز اطلاعات خونه رو از بچه بکشه بیرون شام چی بود ناهار چی بود کجا رفتین کجا بودین خونه ی کی رفتین
منم به جانان گفتم نرو دیگه تو اتاق
پسر منم نه گذاشت نه برداشت در اولین تماس به اونا گفت مامانم گفته حق نداری بری اتاق
اونا گفتن گوشی رو بده به بابات و کلی فحش و گریه و زاری قطع کردن
همسرم میگه تقصیر توئه
میخوام بدونم من مقصرم واقعا
و اینکه هر شب همسرم میاد سه بار زنگ میزنن یه ربع ده دقیقه حرف میزنن
و به گوشی من زنگ نمیزنن
همش هم به پسرم میگن به بابات گیر بده تو رو بیاره خونمون و چی و چی
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۵ سالگی
خانوما خیلی دلم گرفته هیج جا هم نمیتونم دردو دل کنم میشه شما راهنمایم کنید مادرشوهرم از روز اول که ما ازدواج کردیم با من مشکل داشت تاالان بااینکه خودش منو برای پسرش انتخاب کرد..یه جوری کرده کل فامیلاشو بامن بد کرده...سرهرچیز کوچیکی قهر میکنه دعوا میکنه.. کلا تو این هفت سالی که ازدواج کردیم سرجمع یک سال هم خونشون نرفتیم....همسرم مجرد که بوده یه دونه خونه با باباش شریکی میخره ولی همسرم میزنه به اسم پدر شوهرم ...ما الان هفت سال اینجا میشینیم ولی تقی به توقی میخوره میگن از اینجا پاشید برید مستاجری ....شوهرمم میگ پول منو بدید من برم اونا هم میزنن زیرش میگن تو هیچ پولی ندادی با اینکه وضع پدر شوهرم خیلی خوبه...چند روز پیش مادرشوهرم زنگ زده به شوهرم گریه کرد که ما تنهاییم هیچ کس نیست توام قهری ماشین نداریم هیج جا بریم شوهرمم گفته حقته تو همش بامن دعوا میکنی اون یکی پسرتو انقدر تحویل میگیری همش باهاش خوب حرف میزنی مادرشوهرمم میگه برای اون مگ خونه خریدم (برادرشوهرم مجرد)برای تو خونه خریدم ...یکم بحثشون میشه به همسرم میگ برو مستاجری بشین....من به همسرم میگم برو خونشون دلشون تنگ شده واست نمیره به نظرتون چیکار کنم میگم هرچی باشه باز پدر ومادرشند..
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
سلام خانوما لطفاً بهم جواب بدید من چیکار کنم
پسرم متولد آبان ۹۸هست پیش یک ثبت نام کردم تا سرش گرم بشه و آماده بشه با محیط آشنا بشه برا سال بعد پیش دو دختر خواهرم پارسال پیش یک می‌رفت نوشتنی نداشتن با بازی بعضی چیزا رو یاد میدادم بقیه کارشون خمیر بازی و شعر و سرود بود منم به هوای اون این بچه رو ثبت نام کردم قبل ثبت نام پرسیدم گفتن ایناهم نوشتنی ندارن حتی کتابشون با پیش دو فرق داره یک مهر شد بچه من رفت کلاس پیش دو همشون پیش دو هستن فقط پسر من پیش یک هست الان هرچی برا اونا تکلیف میگن تو دفتر برا پسر منم میگن یعنی هیچ فرقی با اونا ندارها حرف الف ب رو تا ج خوندن الان رسیدن به دیکته گفتن پسر من تو نقاشی و سرود و خمیر بازی همکاری داره اما تو نوشتن گریه می‌کنه میگه دستام درد می‌کنه من نمیتونم میگم آخه بچه پنج ساله رو چه به دیکته گفتن معلمش میگه تو هر کلاسی یدونه پیش یک داریم تو کلاس من پسر شما فقط پیش یک هست اصلا همکاری نمیکنه تو نوشتن گفتم آخه شما چرا اینارو قاطی پیش دو ها کردین سختشونه خوب اینا قراره سال دیگه اینارو بخونن میگه خانوم فرقی نداره بچتون همکاری ندارها پای تخته صدا می‌کنه املا میگه این بچه هم نمیتونه امتحان آزمون آبان ماه گرفته بود همه مامان ها پرسیدن وضعیت بچه ها چطوره معلم نوشت به غیر از یکی دو نفر همه عالی آن می‌دونم بچه منو میگه چیکار کنم بخدا دلم برا بچه میسوزه حداقل الف بای خالی هم یاد نمید ج با ا چی میشه اونارم میگه یا پیدا کردن کلمه ج از داخل کلمه ها این بچه قدرت خوندن داره آخه نمونه مشق امشبشو میزارم بیبینید توروخدا برا این زود نیست برا پیش یک ؟
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
سلام خانوما وقت بخیر
نزدیک بیست روزه پدرم فوت شده وقتایی که بیمارستان بود بابام نه پسرمو بردم بیبینه نه مراسم سر خاک نه مراسم ختم هیچ کدوم پسرمو نیاوردم حتی کنار این بچه گریه هم نمیکنم چون دل بچه ها نازکه نمی‌خوام بیبینه غصه بکنه اما تقریبا از وقتی پدرم فوت شده من بچم خواب راحت نداره اول وقتی می‌خوابیم بخوابیم میچسبه بهم پاهاشو میندازه رو شکمم هر چقدر میگم اونطرف برو بخواب دست تو دست هم بدیم اهمیت نمیده بعدش وقتی خوابید این بچه تا صبح سه چهار بار بیدار میشه تو یکیش نق میرنه تو یکیش گریه می‌کنه تو یکیش حرف میزنه حتی خواب آلو لحاف و تشک رو هم میندازه اینور اونور بعداً بالشت رو پیدا نمیکنه گریه می‌کنه یعنی نمی‌دونم این بچه چرا اینطوری می‌کنه چشه منظورم از گفتن نبردنش تو مراسم پدرم این بود که هیچ کدوم رو ندیده بگم بچه ترسیده هیج جا نبردمش
اصلا عصر میشه میگم واییی شب میخواد بشه تا صبح قراره کم کم چند باری بپریم رو هوا از همسایه ها هم شرمنده شدم تا آروم بشه طول می‌کشه بگین چیکار کنم