۹ پاسخ

سلام عزیزم. پسرمنم خیییلی وابسته بود به ممه. جوری که هریکساعت یا نیم ساعت تو روز شیر میخورد و غذا نمیخورد اصلا. وزن هم نمیگرفت و لاغرمیشد بیشتر. ولی الان که از شیر گرفتمش هرچند برای هردومون سخت بود اما شکرخدا میوه و غذا میخوره.

دخترمن خیلی راحت جدا شد
خیلییی وابسته بود ب سینم

میتونی سر سینه ات اب لیموبزنی چند دقیقه که بگذره تلخ میشه. یا از داروخانه قطره تلخک بخر

هرکس پسر منو می دید میگفت عمرا بتونی شیرش رو قطع کنی. من دوهفته اول شبا وقتی میخاست بخابه بهش شیر میدادم تا صبح که بیدارمیشد اخرین وعده شیرش رو میخورد.(تو طول شب هرچندباری که شیرمیخواست میدادم بهش) . وقتی بیدار میشد و شیرمیخورد تا موقع خواب شب به هیییچ وجه شیر نمیدادم بهش. اینجوری که سینمو یا با رژ لب قرمز میکردم یا با ذغال سیاه. و تا میگفت شیرمیخام نشونش میدادم میگف اوخ شده منم میگفتم گربه اوخ کرده ممه رو چندبار اول گریه میکرد یکم ولی لب نمیزد. فقط هرازگاهی میگفت ببینم اوخ شده. شبم با صابون تمیز میشستم( البته دور از چشمش). بعد دوهفته که عادت کرد دیگه اخرین شیرو رو که توخواب میخورد و بیدار میشد بهش نمیدادم. بعدازیک هفته کم کم شب موقه خوابم قرمزش میکردم سینه ام رو و خودش دوست نداشت بخوره. و الان حدود ۴۵روز از شیر گرفته شده. اما شدید بهم وابسته شده. موقه خوابم میگه ممه رو بده دستمو بذار روش😂

همچین میخوابه ک میگی این همونی بود ک بدون ممه نمیتونس😁فقط یه هفته اول نمیتونه بعدش دیگ عادت میکنه با تاب لالایی بخوابونش ‌ بالاخره از خستگی خوابش میبره

ووی منم‌همینطوره هانا🥲

دختر منم همینه

دقیقا وضعیت منو داری
من باااید هرجور شده بگیرم چون باردارم🫠

دختر منم بدون ممه نمیخوابه نمیدونم موندم واقعا چجوری ترکش میدم
بنداز رو پاهات بخوابه

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۲ سالگی
سلام خانما
بیاین کمک که دیگه واقعا حس میکنم دارم دیوونه میشم از دست النا
خیلی خیلی اذیت می‌کنه همش به من چسبیده در حدی که هم از جام پامیشم گریه می‌کنه کجا میخوای بری منم ببر یه ظرف می‌خوام بشورم یا غذا درست کنم کل مدت روی پاک میشینه گریه می‌کنه منو بغل کن شب تا صبح صبح تا شب بهم چسبیده الآنم موقع امتحانامه دارم درس میخونم روی پام میشینه میگه درس نمی‌خواد بخونی اصلا سمت شوهرم نمیره تا صبح هزار بار بیدارم می‌کنه پاشو بهم آب بده قمقمه بالا سرشه میگه نه فقط آب تازه تو لیوان زنبوری بعد میگم بگو بابا بده میگه نه فقط مامان بده در حدی که حتی شوهرم میاره میگه نمی‌خورم فقط مامانی بده هرشب تا ساعت ۴یا۵صبح بیداره فقطم میگه تو یه جا بشین مثل صندلی من روتو بشینم دیوونه شدم دیگه هرشب دارم دعواش میکنم و بزور دعوا میخوابونمش آنقدر روانی شدم از دستش که فقط به زور جلوی خودم و میگیرم که نزنمش حتی دستشویی نمیتونم برم از دستش باید تاظهر بشینم که شوهرم بیاد من از دستش فرارکنم برم دستشویی هرچند تا بیام فقط گریه می‌کنه که مامانم کجایی اصلا نمی‌دونم کدوم کارشون بگم دیونه شدم فقط دیشب سه صبح خوابیده ساعت ۶.۳۰صبح بیدار شده یک ساعت پیش دیگه آنقدر هسته شدم بردم گذاشتمش خونه مادرشوهرم گفتم نگهش داریم من یکم درس بخونم دیوونه شدم دیگه فقط دارم دعا میکنم نیارنش پایین چند ساعت از دستش آرامش داشته باشم اینم بگم تقریبا دو سه هفته است از شیر گرفتمش
مامان رادین مامان رادین ۲ سالگی
پس از بهانه گیری ها و درخواست های بی مورد بدلیل خوابالودگی از ساعت 9 و نیم تاااا الان دیگه خودش پنچر شد سرشو گذاشت رو سینه ام گفت یادین بخوابه بعدم خوابش برد 😅😅😅
همه راهی رو امتحان کردم واسه خوابوندنش وقتی نخواد بخوابه هییییچ راهی فایده نداره. چراغا رو خاموش کنم میره بالای تخت چراغو روشن میکنه درو ببندم از اتاق نره بیرون جیغ و گریه زاری راه میندازه همه رو عاجز میکنه مجبورم درو باز بذارم. کتاب میخونم یچیزی از تو کتاب پیدا میکنه که بهانه گیری کنه مثلا میگه ماهی خوابیده بعد گریه میکنه یا مثلا میگه پستونک کوکو دشت یادین. یعنی پستونک شخصیت کوکو درون کتاب را به دست رادین بدهید بعد گریه میکنه 😂😂😂 تاب ریلکسی هم داره اگه نخواد بخوابه خودشو میکشه جلو که از تاب بیاد پایین گریهههه. لالایی بخونم گریه میکنه میگه مامان آواز نخون 😂 خلاصه هیچ راهی فایده نداره فقط باید یواش یواش باهاش حرف بزنم آروم باشه نره پشت گریه تا وقتی که کم کم خوابش بگیره