۷ پاسخ

عزیزم 😍😍😍

عزیزم خدا حفظش کنه

همین لحظه رو دریاب که دیگ برنمیگرده خوش باش باعزیزان دلت..ب کسایی ک کمکت نکردن اصلافکرنکن.فقط بگوخدایاتنهام نذار.مطمن باش اونا خودشون پشیمون میشن..باخداباش پادشاهی کن

آدمی‌ که رو پای خودش بایسته و به احدالناسی نیاز نداشته باشه، پیروز و قدرتمند واقعیه عزیزم.
خدا دختر گلت رو برات نگه داره و به زیر سایه ی بزرگترا عاقبت بخیریش رو ببینی الهی. 🥰

چه تجربه خوبی واقعا میارزه بعد از بغل کردنشون همه چی یادت میره

وای دقیقا مث من بودی همش استراحت مطلق بودم زایمان زود رس و سرویکس پایین و آخرم ۳۶ هفته بدنیا اومد خداروشکر ک دارمش

خوش بحالت بازم خوابیده دارم میمیرم

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۵ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۲#
کم کم سرو کله ویار و تهوع شروع شد انقد حالت تهوع و بیزاری از غذا داشتم که فشارم دائم می افتاد و مجبور بودم سرم بزنم . به هر نوع خوراک و غذایی فکر میکردم که بتونم سر سوزن بخورم نمی‌تونستم . بعضی وقتا با دیدن غذا اشک می ریختم و انقد بالا میاد وردم که گلوم زخم میشد و خونریزی میکرد .خلاصه که توی ۱۵ هفته از درد زیاد بستری شدم و بهم آنتی بیوتیک تزریقی میزدن اما اصلا از درد من کم نمیشد یکهته بیمارستان بودم دکترم که دید بهتر نمیشم ازم ام از ای شکمی گرفت اما همه چی خوب بود و منو مرخص کرد یادمه به دکترم گفتم من با درد اومدم بیمارستان با دردم باید برگردم خونه دکترمم گفت والا از همه نظر چک شدی و همه چی خوبه همچنان استراحت باش و شیاف پروژسترون . و آمپولهای پرلتون خارجی و یه قرص برام نوشت که با خوردن قرصه تپش قلب شدید می‌گرفتم اما واسم قطعش نمی‌کرد . انقد ناراحت بودم که چرا داره این دوران اینجوری میگذره موقعهای که میرفتم مطب دکتر خانمای باردار می‌دیدم که آرایش کرده شیک میان تو مطب اما من هروقت میرفتم باید رو صندلی دراز می‌کشیدم تا نوبتم بشه خیلی افسوس میخوردم اما میگفتم اشکالی ندارخ فقط بچه سالم باشه