۱۱ پاسخ

حرفت درسته ولی تااون مرحله رو رد نکردی نمیتونی بگی.من خودم یه موردو میگفتم هرکار کردم الان پسرم رعایت نمیکنه میبینم بعضی چیزا واقعا ذاتیه انگار

تو اون سن طبیعیه بعضی چیزا ب تربیتم ربط نداره بچه هااز سن ۳تاپنج سالگی اوج لجبازیشونه تاتواون موقعیت قرارنگیری نمیفهمی چی میگم ولی اونکه مامانشم چیزی نگفته بهش اشتباه بوده

عکس دخترته این

واقعا نمیش درباره تربیت بچه بقیه راحت قضاوت کرد ..بچه خواهر شوهرم .اول ابتدایی هست درست رفتار بچه دوسال رو داره .خیلی بی تربیت .بد دهن .پیش بزرگترها ببخشید باد شکمشو خالی میکن بعد هرهر میخنده .درحالی که حتی با کتک هم با زبون خوش حتی با روانشناس هم خوب نمیش .

پسر من الان ۱۶ ماهش اسباب بازی بچه هارو میگیره به این چی بفهمونم خواهر 😂

حالا عکست چرا سر نداره🤨🤨

حالا اینا هیچی بچه خواهرشوهرم سه سالشه یه فحش های میده فحش های ناموسی
مامانش میخنده میگه قربونش بشم مثل آدم بزرگا شده

بعد پسرش با مشت میزنه به قلب بچه ها خواهرشوهرم میگه داره تکواندو کار میکنه 🤐🤐🤐🤐🤐

جامعه پر از این مدل بچه هاس متاسفانه

مامان منم همیشه اینو میگه
هم مارو اینجوری تربیت کرد
هم الان واسه بچه هامون همینو میگه
میگه بچه عزیزه تربیتش عزیزتر
بچتون رو ندید بدید بار نیارید که جایی رفت ابروریزی کنه

چند وقتش بود؟

بله دقیقا درسته❤️

سوال های مرتبط

مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱ سالگی
تجربه_مریضی_دخترم

از جمعه هفته گذشته گاهی دخترم تو طول روز بی قراری میکرد و بهونه میگرفت، چند شب هم تو خواب تب میکرد که با استامینوفن کنترل میشد. هیچ علائم دیگه ای نداشت ، نه آبریزش نه سرفه نه خلط نه اسهال نه استفراغ..‌
روز چهارشنبه که عروسی دعوت بودیم از صبحش خیلی بی قرار بود و اذیت میکرد، خودم حدس میزدم از دندونش باشه.
اشتها تقریبا صفر شده بود! بجز شیر خودم!
تو مراسم هم حال و حوصله نداشت و بهونه می‌گرفت،
ما هم بعد شام سریع برگشتیم خونه،
اون شب همسرم مسافر بود و من تنها خونه موندم،
اما تا صبح دخترم تب داشت و اصلا با استامینوفن کنترل نمیشد.
شیاف و بروفن هم نداشتم.
خیلی شب سختی بود، حدود ساعت ده صبح بود که پدرشوهرم اومد و رفتیم اورژانس بیمارستان و اونجا بود که فهمیدم یکی از گوش های دخترم عفونت داشت و علت همه بی قراری ها و تب بالاش همین عفونت گوش بوده نه چیز دیگه ای!!!

چقدر از خودم ناراحتم که دخترم یه هفته اذیت بود و نق میزد و من همه ش فکر میکردم از دندونه!😔
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
خیلی وقت بود هوس نسکافه کرده بودم
امروز سر شیفت با خودم گفتم به قول مامانم دور از هیاهوی خونه و بچه ها بشینم و با آرامش بخورم...خلاصه همکارم رو فرستادم برا همچون خرید و نشستیم بخورم اما سرم انقد درد داشت بدتر شد....آخر شیفت یه مکسن خوردم تا بریم خونه خوب شم... مامانا این روزا خیلی دغدغو زیاده مامانم کیست چربیش عود کرده بیحاله و درد داره خیلی ناراحتم براش...طفلی خونش هم دم عید موند خونه تکونی نکرده چون همش پیش ما بود الآنم مریضه...چند وقت دیگه مادر شوهرم میاد اما خب کم موند به عبد با این حالش چیکار کنه... تو محل کارم مسئولم هرروز یه حرفی میزنه عوض اینکه بگه روزای آخر کاریش هست بذار اذیتش نکنم.... واقعا بعضیا لیاقت جایگاهشون رو ندارن.....منم مسئول بودم وقتی کسی مشکل داشت باهاش مدارا میکردم نه اذیت!! حیف آدما قدرشناس نیستن.....بچه هامو از یه طرف اذیتن بعد مریضی دخترم همش بی‌قراری می‌کنه گربه می‌کنه بهوپنه میاره قربونش برم 😭پسرمم اکثرا گریه...بعضی وقتا از دستشون عصبی میشم اما بعدش خودم رو سرزنش میکنم...همسرمم امروز صبح سر پکیج که آب گرم نمی‌کرد قرار بود بچه هارو بعد چند وقت ببریم حموم عصبی شد جلو مامانم کلی داد زد سر بچه ها....انقد ناراحتم انقد ذهنم درگیر این مسائل هست که همش میگم چرا....همسرم کلی عوض شده همش عصبانی میشه همش بهم میریزه...اون داد میزد بچه هام گربه میکردن...مامانمم کلی ناراحت بود طفلی هم مریض بود حال نداشت با بچه ها بازی کنه.... 😞شما بودین با این مسائل چجوری خودتون رو آروم میکردین؟