پارت پنجم
ماما بهم گفت بخواب تا معاینات کنم ببینم چند سانتی که دو ونیم باز شده بود دهانه رحمم بعد آمد سرم وصل کرد دستگاه نوتر قلب وصل کرد نوار گرفت خوب بود کلا تا آخر همش نوار می‌گرفت که ضربان قلب بچه افت نکنه... خواهرشوهرم همراهم بود تو اتاق زایمان کمک دست ماما بود هر چی میگفت براش می‌آورد بهش میگفت قراره امشب ازت خیلی کار بکشم... همچی اوکی بود انقباضارو زیاد نمیفهمیدم ماما میگفت هر 3الی4 دقیقه داری بهم گفت از تخت بیا پایین و بشین روی توپ ورزش کن از قبل ورزش روز زایمان بهم گفته بود دیگه نشستم روی توپ لباسام در آوردم لباس بیمارستانی پوشیدم کم‌کم ورزش کردم خوراکی میخوردم با خواهر شوهرم حرف میزدم همچی خوب بود درد نداشتم اصلا ماما خیلی براش سوال بود ک چجور انقباضارو نمی‌فهمم خودمم حیرون بودم چرا نمی‌فهمم ماما هی میومد و میرفت منم ورزش میکردم تا اینکه ماما آمد گفت بخواب معاینه کنم ساعت ۱٢شب بود که 3 سانت بود بعد یکساعت به ورود زایشگاه خب ماما گفت که پیشرفتت خوبه که همینطوری ادامه بده...

۵ پاسخ

خب.

قدمش مبارک باشه عزیزم

بسیار عالی ادامش را هم بفرمایید

بقیش کو

خب بعد

سوال های مرتبط

مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هفتم
دیگه آقام خرما و ابمیوه بهم میداد خیلی کمک می‌کرد باز ماما یه ورزش دیگه داد می‌بایست رو زمین بشینم تا اون ورزش بتونم انجام بدم موقع انقباض باس شوهرم کمرم محکم فشار میداد اینکارو ادامه داد ورزش کردیم آهنگ گذاشت خواهر شوهرم و کلی شوخی میکردن که من یکم دردام کمتر حس کنم اما من تو حال خودم داشتم میمردم به غلط کردن افتاده بودم اینقد فوش به خودم دادم که نگو این ورزش تموم شد گفت بخواب معاینه کنم ساعت 2و نیم بود بهم گفت چیزی دیگه نمونده تا فول بشی پس جیغ نزن سعی کن نفس بگیری زور بزنی آروم باشی و این حرفا منم نه گریه میکردم نه جیغ میزدم اما دردا بدی بود خیلی بد...اقام بیرون کرد باز یه ورزش بهم داد که رو تخت انجام می‌شد این ورزش انجام می‌دادم دستا خواهر شوهرم کبود شده بود از بس فشار داده بودم طفلی همش داشت بهم امید میداد میگفت تو میتونی زور بده خوراکی دهنم میذاشت آب میزد به صورتم باز ماما گفت بخواب معاینه کنم حالا نه میتونستم راه برم نه بشینم نه وایسم هیچی دیگه...
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۴
چند دقیقه بعد انقباض بعدی میرسید و من نه تنها نمیتونستم هیچ ورزشی کنم که التماس میکردم من حس زور دارم. به ماما میگفتم من میخوام ورزش کنم ولی واقعا نمیتونم، اونم میگفت حق داری. دوباره انقباض بعدی و حس شدید زور، ماما میگفت همینجا بشین من میگفتم بخدا دستشویی میکنما. وضعیت اینقدر بد بود که همونجا نشستم و فقط لخته های خون ازم دفع میشد و دستشویی در کار نبود. دیگه نمیتونستم بلند بشم همونحا نشستم و فقط زور میزدم و ماما کمرم رو ماساژ میداد و چایی میخورد😂 منم میگفتم همینجوری بهم ورزش بگو، گفت لگنت رو بچرخون ولی چرخاندن همانا و شروع انقباض بعدی همانا، بیخیال ورزش شدم و همونجا نشستم و زور زدم. واقعا احساس بیچارگی میکردم، چون نمیتونستم ورزش و تنفس کنم. ماما گفت بخواب ببینم چند سانتی که اینقدر حس زور داری. معاینه کرد و گفت۶ سانتی. اینم بگم که معاینه در برابر اتفاقای دیگه که اونجا میفته اصلا سخت نیست. بلند شدم و چند دقیقه هم به روال قبل گذشت، زمان از دستم در رفته بود و نمیدونم چی شد. گفتم من بی دردی وریدی میخوام، دکتر بهم گفته بود اپیدورال نکن که زایمانت طولانی نشه. گفتن باشه. منو خوابوندن تا نوار قلب بگیرن ولی شدت انقباضام زیاد بود و از درد به خودم میپیچیدم و هی میگفتن الان از روی تخت میفتی پایین. بین دردام داد هم میزدم، با اینکه اصلا اینکارو دوست نداشتم ولی نمیتونستم خودم رو کنترل کنم. دوباره معاینه کرد و گفت۸ سانت شدی. من گفتم بی دردی میخوام دیگه نمیتونم. صدای ماما رو میشنیدم که به همکارش میگفت ۸سانته یکم تحمل کنه زایمان میکنه بدون بی دردی، ولی واقعا برام قابل تحمل نبود. گفتن بخواب و ماسک زدن رو صورتم، منم اینقدر درد داشتم اصلا متوجه نشدم این گازه نه وریدی😂
ادامه تاپیک بعد
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
خلاصه که من یه شام سبک خوردم و شروع کردم به ورزش روی توپ و دوش آب گرم و اسکات زیر دوش و ورزش‌های زایمانی. تا بعد از نماز صبح که دیگه انقباض هام حدودا ۵ دقیقه شده بود. ماما همراهم گفت عالیه برو بیمارستان با وضعیت معاینه دیشب احتمالا ۵ سانت بیشتر شدی و برو بزنم خبر بده. رفتم بیمارستان معاینه کردن همون دو سانت بودم😐 خلاصه نوار قلب گرفتن پرستار شیفت اومد گفت وای نوار قلب بچه خیلی بده و یه خط صافه و برو یچزی بخور دوباره بیا. اغا من ترسیدم و دردام کلا قطع شد😫 یعنی انقباضات منظم ۵ دقیقه یا ۳ دقیقه شده بود ربع ساعتی یبار. دوباره نوار قلب گرفتن اوکی بود. میخواستم برم خونه پرستار زنگ زد به دکترم و دکتر گفت نرو خونه و اگر سیر زایمان پیشرفت نکرد ساعت ۱۲ ظهر به بعد امپول فشار بگیر. من تا ساعت ۱۲ مرتب داشتم ورزش میکردم با وجود درد و بعد که امپول فشار زدن بازم معاینه کردن همون دو سانت بودم. خلاصه زنگ زدم به ماما همراهم که بیاد کمک. وقتی اومد انقباض ها به دو دقیقه رسیده بود و از درد اشک میریختم. ولی دائم درحال ورزش و خرما خوردن و اینا بودم. دکترمم این بین اومد بهم سر زد و کیسه آب رو پاره کرد که پیشرفت کنم ولی دریغ. اینقدر خسته شده بودم که روی توپ ورزش میکردم چشمام می‌رفت. خلاصه حدودای ساعت ۴ اینقدر درد داشتم که التماس میکردم اپیدورال بزنن دیگ برای بار هزارم معاینه کردن سه سانت شده بودم و میگفتن تا قبل ۴ سانت نمیزنن ولی من خیلی اصرار کروم و قبول کردن. وقتی اپیدورال زدن یه نیم ساعت خوابیدم و بعدش دوباره پا شدم ورزش کنم. دکتر و تمام ماماها متعجب بودن که بچه اینقدر پایینه وضعیتش اینقدر خوبه ولی دهانه رحم باز نمیشه.
مامان یگانه زهرا مامان یگانه زهرا ۱ ماهگی
قسمت دوم
همینجور ازم آب میریخت یه ربع بعد رفتم و یه پنج دقیقه نشستم تو تریاژ و مسیول تریاژ گفت بریم معاینه ات کنم
که واقعا دستش درد داشت🥴
و اونجا گفت پنج سانتی 😑
سریع به پنج سانت رسیده بودم
اومدم بیرون ازم اطلاعات گرفت و من به ماما همراهم پیام دادم که بیاد
خانوم دیده بردل ماما همراه من بودن
بعد گفتن به همراهیت بگو بره کارای پذیرشتو انجام بدن خودت نمیتونی بری
بعد هم گفتن لباساتو عوض کن برو اتاق ۶
رفتم تو اتاق و اومدن بهم سرم وصل کردنو ماما همراهم تا سرم تموم بشه رسید و ضربان قلبو گذاشت بشنوه و بعدش گفت که حرکت سجده برم تا سر بچه بیاد تو لگن
قبلشم دوباره اومد مسئول تریاژ معاینه ام کرد و گفت همون پنج سانتی
ولی دردام بیشترو پنج دقیقه ای شده بود
بعد از بیست دقیقه اومدم از تخت پایین برای ورزش ها و دردها شدید تر و نزدیکتر شده بود و همینحور از من آب و خون میریخت
واقعا ماما همراهم کمک خییلی خوبی بودن برای من
بعد از نیم ساعت دوباره رفتم دراز کشیدم برای استراحت و ضربان قلب و مامای اونجا اومدن معاینه ام کردن که دستشون خیلی سبک بود و گفتن هفت سانتی و سر داره میاد تو لگن دوباره شروع کردم به ورزش
و بعد ماما همراهم گفتن دراز بکش تا بگم دوباره معاینه ات کنن
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین ۱ ماهگی
پارت پنجم #تجربه_زایمان
نهار اوردن و گفتن تو کم بخور ... ساعت ۱ و نیم بود که خانم خاموشی آمد و آن اس تی رو نگاه کرد گفت خوبه انقباض داری ولی دردم هنوز کم بود و خوشحال بودم انقباض داشتم ینی دهانه رحمم باز می‌شد ولی دردم کم بود منه خوش‌خیال فکر میکردم تا آخر همینجوریه😂😂🫠🫠 گفت دوباره میخوام معاینه ات کنم کمکت باشم تا زایمانت راحت تر بشه معاینه کرد هر بار معاینه می‌کرد معاینه جدید از قبلی دردش بیشتر می‌شد... گفت خیلی عالیه شدی ۴ ۵ سانت یه زور بزن زور زدم و یه چیز سفید ۱۰ سانتی دستش بود که فکر کنم یه طرفش شبیه چنگالی چیزی بود... دیواره ریلی بین منو تخت بغلیمو کشید و حین معاینه اونم چیز سفید رو برد داخل هیچ دردی نداشتم که یهو یه آب داغ زیااادی ازم خارج شد گفتم چی بود؟ گفت هیچی کیسه ابت رو پاره کردم گفتم آب بود یا خون گفت همش آب بود عزیزم ...آب زیادی ازم آمده بود و همچنان با انقباض ها بیشتر می‌شد و ازم خارج می‌شد ساعت نزدیک دو شده بود که دردم بیشتر می‌شد انقباض شکم همراه با درد یکی دو دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد و اون موقع فهمیدم این همه میگفتن انقباض شکم و درد ینی چی و مدل دردش کمر درد شدید و زیر دل درد شدید داشتم بازم هنوز کم بود ... به ماما گفتم بگین ماما همراهم بیاد دیگه کجاست گفت تو راهه عزیزم گفتم دردم داره بیشتر میشه ... ساعت ۲ ماما همراهم آمد گفت پیاده شو ورزش کنیم... حس میکردم خانم خاموشی با ماما همراهم زیاد خوب نبودن و حس غیرتی داشت روم شایدم من اینجوری فکر میکنم ولی درکل زیاد باهاش صمیمی نبود ... و با این حال هی میومد منو چک می‌کرد و حواسش بهم بود وقتی از تخت آمدم پایین تازه دیدم چه خبرههه کلی ازم آب خون آمده بود لخته های کوچیک خون هم رو ملافه تخت ریخته بود...