۶ پاسخ

طبیعی وااااقعن خییلی سخته 😔😔

وای اومد جلو چشام... یجوری میگن نفس عمیق بکش جیغ نزن... انگار دردا میذاره تو یادت بمونه نفس بکشی... منو که تو زورام یهو تنها گذاشتن صداشون میکردم میگفتم تروخدا منو تنها نذارین

😥چقد پروسه فول شدنت سختتت بوده دختر

مگه برا طبیعی سوند وصل میکنن خواهر؟؟

خبببب

واقعا طبیعی سخته

سوال های مرتبط

مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۴ ماهگی
تجربه زایمان🌼
بیمارستان که رفتم ان اس تی گرفتن و انقباضات رو بررسی کردن و مامایی که اونجا بود گفت موقع زایمانه، وقتی معاینه کرد با وجود اینکه خودم فکر میکردم خیلی باز شده باشم گفت دو سانت دهانه رحم باز شده.
با دکترم تماس گرفتن و ایشون دستور دادن منو با دو سانت بستری کنن بیمارستان.
کارای بستری رو انجام دادیم و وسایلی که گفتن رو تهیه کردیم
بعد برام سرم رینگر وصل کردن و بعد از اون سرم فشار.
تو این مراحل صداهایی که از اتاق زایمان میومد یکم استرس وارد کرده یچد بهم ولی سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم.
ساعت هشت و نیم نه بود که دردام شدید تر شد، برای معاینه اومدن و گفتن سه سانت باز شدی.
با یه وسیله ای کیسه آبمو پاره کردن و گفتن کم کم میتونی بگی مامای همراهت بیاد.
زنگ زدم وضعیت رو به مامای همراهم اطلاع دادم.
بعد از اینکه کیسه ابو پاره کردن دردای هی شدید تر میشد، مامای همراهم سه و نیم سانت که بودم ساعت ده و نیم اومد و شروع کرد ورزش دادن و ماساژ دادن ( اینجا دردا خیلی زیاد بود )بعد از یک ساعت که ورزش کردیم
دردام به حدی شده بود که تحملش برام واقعا سخت بود ولی سعی میکردم همکاری کنم، برای معاینه که اومدن گفتن ۸ سانت باز شدی و منو اماده کردن بردن اتاق زایمان
اونجا روی تخت زایمان ازم میخواستن زور بزنم ولی چون قبلش نتونسته بودم چیزی بخوردم جون نداشتم، ماما منو برد داخل حمام، به کمرم اب گرم گرفت گفت بشین و زور بزن، زور ها باید به واژن وارد میشد.
وقتی برگشتم روی تخت زایمان گفتن تا موهای بچه مشخص نشه نمیتونیم کمکت کنیم و من تمام توان باهاشون همکاری کردم.
ساعت ۱۲ و ربع شب بود که یهو صدای پسرمو شنیدم و لحظه ای که سر بچه بیرون اومد به یکباره تماااام دردام قطع شد و اروم شدم.
خیلی حس خوبی بود
مامان 🍁ویانا🍁 مامان 🍁ویانا🍁 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲

صبح ساعت ۷از خواب بیدار شدم دیدم دردام نگرفته و موهامو شونه کردم و آماده شدم و رفتم بیمارستان خصوصی گفتم ۳۹هفته و ۴روزم و درد دارم زیاد شده ولی منظم نیست ،خلاصه دستگاه اینا بهم وصل کردن و گفتن میتونی بستری شی ،شوهرم رفت کارای پذیرش رو انجام داد و لباس اینا خرید از اونجا و پوشیدم ساعت شد ۱۰ونیم رفتم داخل و باز معاینه تحریکی و لگن شدم و دهانه رحمم باز نبود و بهم تخت دادن و سرم وصل کردن واینا یکم گذشت ساعت ۱۱دکتر اومد بالا سرم و کیسه ابمو پاره کرد و رفت و من حس دستشویی داشتم و کم کم ازم اب میمومد و به مامایی که واسه من داده بودن گفتم دستگاه رو ازم جدا کنه و رفتم دستشویی،اومدم دراز کشیدم و ماما اومد سرمم رو عوض کرد ،و دردام داشت شروع میشد،و به ماما همراهم زنگ زدم گفتم من بستری شدم تو فلان بیمارستان ،اونم گفت من بیمارستان شیف هستم اگه میخوای یه ماما جایگزین بزارم ،منم گفتم بهت خبر میدم ،و ساعت شد۱۲دردام زیاد شد و اومدن معاینه کردن گفتن ۳سانتی ،من دیگه دیدم نمیتونم تحمل کنم مامایی واسه تخت من بود بهم گفت ماما همراه آشنا دارم اگه میخوایی بگم بیاد منم گفتم بگو بیاد من نمیتونم تحمل کنم یه چیزی بهم بزن دردام آروم شه و اینا اونم بهم مسکن زد ولی دردام فرقی نکرد، خود ماما کمکم کرد تا ماما همراهم بیاد ورزش کنم و اینا ،وقتی ماما همراهم اومد ساعت۱ونیم ۲بود غذا آوردن و من نتونستم بخورم و زنگ زدم مامانم اومد دم‌ در غذا هارو دادم پرسنل برد داد به مامانم ومنم از صبح هیچی نخورده بودم چون نمی‌دونستم بستری میشم . و اونجا دیگه دردارو نتونستم تحمل کنم ماما همراهم اومد و برد زیر دوش آبگرم و کمرم رو ماساژ داد و اینا و باهام ورزش کرد ساعت شد ۳ونیم و‌ معاینه ام کرد و گفت۸سانتی بعدش
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۸ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم
مامان لیمو مامان لیمو ۲ ماهگی
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۱ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان ساشا کوچولو💙👶 مامان ساشا کوچولو💙👶 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۳🤍✨
شوهرم میره دنبال خریدا منم میرم بالا که بستری بشم ساعت ۷:۱۰ دقیقه اینا بود بهم لباس دادن عوض کردم گفتن برو روی تخت دراز بکش میام بالاسرت این تا بیاد من دردام کم بود اما بود اومد بهم دستبند وصل کرد انژیوکت اینا گفت برو توی فلان اتاق دراز بکش اتاقمم تنها بودم رفتم داخل دلم گرفت بغض کردم بعد یه ربع شوهرم اومد یکم دلداریم داد چیزی نیس تموم میشه پسرت بغل میکنی از این حرفا منم یکم چپ چپ نگاش کردم خدافظی کردیمو اون رفت بیرون و من موندم ساعت ۸اومدن دوبار معاینه تحریکی کردن منو گفتن دوسانتی بهم سرم وصل کردن که انقباضم زیاد شه
و اینطورم شد از ساعت 8تا ساعت ۱ظهر من اتقباضام جوری بود که میشد تحمل کرد اما کلافه کننده بود عین درد پریودی یکم بیشتر اینو بگم من بیمارستان دولتی رفتم که 3تا شیفته بیمارستانا صبح عصر شب که صیح یه شیفت دوتا دکتر اومد با نزدیک 6تا دانشجو ماما که تا ساعت یک هرکدوم یبار منو انگشت کردن برای معاینه تحریکی پدرم در اومد 😑یهو بعد این همه معاینه گفتن 1سانتی و کیسه آبت تشکیل شده دوباره 🫤😑😐من هاج واج اینارو فقط نگاه میکردم که آقا یعنی چی بعد چون انقدر معاینه تحریکی کرده بودن منو لخته خون ازم میومد بیرون ساعت 1نیم به اونور من دردام زیاد شد انقباضام بیشتر شد اینا هم امپول فشار بهم زدن با یه سروم دیگه که دردام بیشتر شه که شد من پیاده روی کردم روی توپ تمرین کردم و روی صندلی برعکس نشستم حالت قر دادن تمرین کردم تا ساعت 4که اومدن معانه کردن گفتن تازه شدی ۳سانت باید ۱۰ سانت فول شی زایمانت کنیم
دوباره بهم آمپول زور زدن یه کار آموز عوضی اومد معاینه کنه خاکبرسرش یهو زد کیسه آبمو پاره کرد که من از اونجا به بعد رنگ خوش روزگار ندیدم
.......
پارت بعد👈🏻
مامان نفس خانم🌰❤️🩷 مامان نفس خانم🌰❤️🩷 ۹ ماهگی