۲ پاسخ

اصلا اسرار ب خوردن نکن غذا رک فقط سر وقت آماده کن قاشق رو نزدیک دهنش نگه دار اگه خورد ک هیچی نخورد ببر خودش پیش قدم میشه بخوره

عب نداره دو روز گرسنگی بکشه خودش میخوره.کوتاه نیا نده بهش

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
دخترم خیلی بهونه میگیره از وقتی چشمش رو باز میکنه داره گریه میکنه واقعا کم اوردم داغونم
وقتی بهونه میگیره دبگه به هیچ چیزی راضی نمیشه هیچجوره نمیشه حواسشو پرت کرد
مثلا موقع خواب میگه نمیخوام بخوابم تو نخواب دراز نکش نمیخوام دراز بکشم پاشو بغلم کن راه ببر نشین.
صبح بیدار میشه میگه بغلم کن صبحانه نمیخوره
میگه هیچی نمیخورم تلویزیون روشن نکن گوشیتو نیار صبحونه نخور چایی نخور اب نخور هرچی پیشنهاد بازی بدم فوری رد میکنه فقط میگه بغلم کن راه ببر
یا میگه بیرون نمیام لباسامو عوض نمیکنم یا میریم نمیخواد بیاد
ظرف میشورم میگه ابو ببند ظرف نشور
غذا میپزم میگه غذا درست نکن بریز بره اشغالی سیب زمینی خورد نکن پیاز خورد نکن گازو خاموش کن چایی درست نکن
یا نمیذاره دستاشو بشورم نمیذاره موهاشو شونه کنم نمیذاره مسواک بزنم نمیذاره پوشکشو عوض کنم
نمیذاره لباسشویی روشن کنم وقتی خونه نیستیم روشن میکنم خاموش بشه نمیذاره لباسارو دربیارم . نمیذاره جارو کنم هیچ جارویی . اصلا یه چیز عجیب غریبی شده درحالی که تا دو، سه هفته پیش هیچ کدوم از این اخلاقا رو نداشت هیچ کدوم نمیدونم یهو چی شده دارم دیوونه میشم
مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
مامانا حالم خیلی بده. دو ماهه دخترم لجبازی های عجیب غریب میکنه زندگی رو بهم سیاه کرده شب و روز برام نذاشته واقعا از آدمیت خارج شدم مثلا میگه غذا نمیخورم نمیخوام بخوابم نمیام پوشکمو عوض کنی نمیخوام آب میخواد میگه نمیخوام آب بخورم همه رو با گریه . تا ببینه سفره پهن میشه میخواد جمع کنه نمیذاره هیچی بخوریم نمیذاره جارو کنم نمیذاره لباسای خودم و خودشو عوض کنم حتی نمیذاره دسشویی برم چایی نمیذاره بخورم و همه این مخالفت ها هم با گریه ست با گریه های شدید
اما الان دو روزه میخواد پی پی کنه تا میاد بشینه یهو پا میشه میگه نمیخوام پی پی کنم و واقعا خودشو نگه میداره هر یک ساعت نیم یهو میبینه میخواد پی پیش بیاد میزنه زیر گریه که نمیخوام میگم بشین پی پی نکن نمیشینه خودشو جمع میکنه واقعا روانی شدم انروز سه روزه پی پی نکرده منم دیدم این آدم نمیشه هرچی بغلش میکنم هرچی بهش چشم چشم میگم بخدا نمیذاره ظرف بشورم نمیذاره نماز بخونم گفتم بهش بغلت نمیکنم با من خرف نزن اون واسه خودش گریه میکرد من ظرفامو شستم دسشویی رفتم نماز خوندم بعدم بردمش حمام حتی یک ماهه حمام نمیاد همه کارامو کردم بخدا وقتی صدا میکرد مامان دلم کنده میشد اندازه ده سال امروز پیر شدم ولی دیگه از دستش خسته شدم دیگه دمار از روزگارم دراورده الان خوابیده ولی هنوز تو خواب هق هق میکنه واقعا دلم خونه واسه بچم واسه خودم و زندگی تلخ تر از زهرم