💎💎
امروز مهمونی بودیم که دیدم شلوار پسرم نم زده
رفتیم تو اتاق بهش گفتم مامان باید پوشکتو عوض کنم چون شلوارتو خیس کرده
طبق معمول که مشخص نبود چه برگی رو برام رو میکنه
یهو شروع کرد به جیغ زدنو نمیخوامو اشک اشک اشک
بغلش کردم گفتم چی شده مامان چرا ناراحتی
همه اومده بودن دمه در اتاق که ببینند چی شده
😂😂😂

همسرم از همه جلوتر پرسید چی شده،بساط پوشک و لباس رو که دید
به بقیه گفت بریم وقتی داشتن میرفتن بهشون گفتم لطفا درو ببندید من با راد میخوام صحبت کنم

تمامه این مدت یطوری جیغ می زدو گریه میکرد انگاری یه اتفاق وحشتناک افتاده

درو که بستن دوباره بغلش کردم
گفتم مامان میدونم ناراحتی،میدونم میدونم عزیزه دلم
یه سطل آب روی آتیش گُر گرفته بود

این جمله رو من از نوزادی هر موقع راد گریه میکرد میگفتم

تو بغلم بهم چسبید و بهم گفت مانی من ناراحتم،گفتم میدونم مامان میدونم عزیزم
برای همین من پیشتم تا بهم آرامش بدیم
بعد دستشو گرفتم انگشتاشو ماساژ دادمو میبوسیدم

براش داستان بتی خرگوش رو گفتم که دلش کیک شکلاتی میخواسته
تو همین حین زیراندازشو پهن کردمو …
خودش هم بهم کمک میکرد تو داستانو ازش سوال میپرسیدم بیلی چی گفته بود؟
کارش که تموم شدو اومدیم بیرون
انگار نه انگار

وقتی نشستم کناره بقیه پرسیدن چی شده بود آخه بعید بود از راد، گفتم فکر میکنم بچه‌ها درسته فضای جدیدو دوست دارن و کلی بازی میکنند اما نیاز به آرامش و بغل والدینشون دارن،
دیگه از بازی و شلوغی لبریز شده بود دلش پنهاشو میخواست و اطمینان از دوست داشتنش
برای همین تنها راه توجه خواستن که بلدن رو انجام میدن قشقرق راه انداختن😂😂

❤️انجامش دادین تا حالا بغلش کنید بهش بگید میدونید میدونید و ازش هیچ توضیحی نخواین فقط درکش کنید❤️

تصویر
۱۳ پاسخ

چ عالی بود ایوع بهت

آره دقیقاااا قبول دارم 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

چه قلم زیبایی دارید شما احسنت عالی بود 👌👌👌👌

هوووف من اینطور وقتا یه جیغ نثار بچه میکنم و...
نگم از عذاب وجدان بعدش
چقدر من مادر بدی م

دخترم دوسالگی دیگ پوشکو ول کرد اسهال شده بودو تا پیپی زور میداد بدو میرفت دسشویی حتی فکرشم نمیکردم ی روز با ی اسهال بچم دسشویی رفتنو یاد بگیره قبل اصن زور نمیکردم یاد یگیره

آفرین به شما
دخترمن که توجمع بقیه روبه من ترجیح میده خیلیرتخسه اصلاگوش به حرفم نمیده ببینه من چی میخام بهش بگم فقط جیغ میزنه میگه مثلامامان جون منوپوشک کنه یابابا هرکسی بغیرمن

آفرین به صبوریت عزیزم
از اول براش داستان میگفتید؟

همین که همه میان جمع میشن و هرکی یه چیزی میگه بده
منم شاهی رو همیشه محکم بغل میکنم

زیاد پیش اومده برام حس میکنم ظرف معاشرتش پر شده دلش ارامش خونمونو میخواد

چقدر زیبا بود واقعا آفرین به شما مادر نمونه⁦❤️⁩

چه کار خوبی کردین حالا پسر من بود بقیه به من ترجیع می داد

مادر نمونه ای شما

دقیقا دختر منم اینجوریه

سوال های مرتبط

مامان راد مامان راد ۲ سالگی
✋🏻✋🏻شب بخیر

مامانها تا حالا به این موضوع توجه کرده بودید؟
وقتی بچه کاری میکنه که از دید ما خطاست، نگیم حواست نبود؟ یا یکی دیگه میانجی میشه میگه حواسش نبود!!نمیخواست اینطوری شه!!
این چه جمله‌ایه؟
دروغ گفتن، مسئولیت کار خودشو به عهده نگرفتن و …
امروز داشتم روی کازو دستمال میکشیدم
یهو صدای شکستن اومد
من روی صدا کلا حساس هستم، چه برسه از سمت پسرم باشه
خلاصه دوون دوون رفتم پیشش، مهمون هم داشتیم
لیوانی که مهمون باهاش آبخورده بود از دست پسرم افتاده بود
و مهمونمون افتاده بود رو دوره تکرار که حواسش نبود
گفتم اشکالی نداره به این میگن اتفاق، من اینجام تا بهت کمک کنم
و دستشو گرفتم از شیشه‌ها دورش کردم
و به مهمونمون گفتم راد هنوز کوچولوه برای بعضی کارها نیاز به کمک داره و باید دقت بیشتری بکنه

و موفعیکه داشتم جمع میکردم ازش پرسیدم چی شد مامان لیوانو برداشتی، که خودش گفت ماما باید دو دست میگرفتم که نیوفته
بهش گفتم آها آره چه خوب که یادته پس از این به بعد با دو دست روی لیوان آبیات تمرین کن که کم کم بتونی این لیوانها و ظرفهای شکستنی رو هم برداری

خلاصه که بها ندین به جملات یادش نبود، حواسش نبود، نمیخواست از زبون دیگران
عواقبش خیلی بیشتر از اتفاقهاییه که میوفته✌🏼😍
در واقع یجور دروغ گفتن مصلحتی که هیچ مصلحتی هم نداره اتفاق میوفته.
مامان راد مامان راد ۲ سالگی
سلام مامانا

اگر جایی میرید مهمونی، پارک و … بچه بزرگتر از فرزند خودتون هست خیلی

حواستونو جمعشون کنید چون بچه بزرگتر خیلی چیزا میدونه که فرزند شما نمیدونه

مخصوصا اگر فکر میکنید تربیتش یا حرف زدنش به فاز شما نمیخوره

مثلا ما رفتیم مهمونی خونواده‌ای بودن که دو فرزند داشتن و بچه اول بخاطر شرایط

کم توجهی مدام بچه دوم رو اذیت میکرد، طوری که ضرباتش ادامه دار بود

حتی به طور مخفیانه و از صدای گریه بچه دوم میفهمیدیم اذیت شده

و داشت به بچه منم آسیب میزد که منو پدرش وارد جریان شدیم

اول به آرمی و منطقی و اینکه مدام بگیم با فاصله از هم بازی کنید

و بازیهای مختلف رو پیشنهاد بدیم

اما دیگه دردهای ضربات زیاد شد که من بهش گفتم هیچکس اجازه نداره دست به

کسی بزنه

مامان و باباش ناراحت شدن 😳😳

اما ما و فرزند ما قرار نیست تاوان تربیت دیگران رو

بدیم و از اون ۴ ساعتی که همو دیدیم تا آخرین لحظه حواسمون به پسرمون بود

وقتی برگشتیم خونه پسرم عروسکشو که خیلی دوست داره بغل میکردو بازی میکرد

بعد شروع به گاز گرفتن یا چلوندنش کرد

بعد که آرومتر شد من با تغییر صدا از طرف عروسکش بهش گفتم ناراحت شدم

و کارشو دوست ندارم و دلم میخواد باهام بازیهای… انجام بده

که پسرم اومد بغلش کرد بوسش کرد و گفت من نمیخوام ناراحت باشی

من فکر کردم بازی هست چون فلانی با نی‌نیشون این بازی رو می‌کرد…

اون خونواده مدام به بچه اولشون میگفتن حواست نبود… یا برای بچه دوم

و اطرافیان میگفتن حواسش نبوده

اینجوری میشه که بچه در مقابل کارش مسئولیت پذیر نمیشه و راه

دروغ گفتنو یاد میگیره

کلا خیلی حواستون جمع بچه‌اتون بکنید چون رفتار بقیه مثل ویروس سرایت میکنه

😍😍✌🏼✌🏼
مامان راد مامان راد ۲ سالگی
ما که خوابیدیم😴😴
قبلش اینو بگم

امروز به یک نتیجه خیلی خوب رسیدم گفتم به شما هم بگم قبله خواب
چند رپز بود هم من هم پسرم خیلی کلافه میشدیمو به پر و پای هم میپیچیدیم
از طرفی من منتظر دوتا ایمیل مهم بودم و استرس و اضطرابم بالا

و میخواستم سرمو با کار کردن مشغول کنم که پسرم میومدو …

خلاصه هنوز هم تنش دارم

اما امروز صبح ساعت ۶:۴۰ دقیقه که صبحونه رو خورد، شروع کردم

وسایل غذارو از یخچال و … در آوردم و ازش کمک گرفتم

غذارو که گذاشتم رویه گاز ساعت ۸:۲۰ دقیقه بود

براش شیر با مکمل درست کردم برای خودم هم شیر قهوه

بغلش کردمو رفتیم تویه اتاقش
بغلش کردمو مدام بوسش میکردم یهو سایه یک شکل از نور آفتاب و سایه رویه سقف بود پرسید چیه؟
گفتم مثل ذوزنقه‌ست، همونطور که بغلش کرده بودم گفتم راد نمیدونم یادت میاد یا نه ولی کوچولو که بودی به اتوبوس میگفتی اتودوس، به حلزون میگفتی حللوس … و مدام میخندیمو بوسش میکردم

این اتفاق ممکنه برای یکساعت بوده باشه

❤️اما مامانا اینقدر مؤثر بود چه برای خودم و چه برای پسرم❤️

که تا ظهر دیگه سراغم نیومد و تو اتاقش کتاب میخوندو با وسایلش بازی میکرد

خدا شاهده براش میان وعده بردم بهم گفت ماما دستتون درد نکنه

و من اومدم بیرون تا ساعت ۱:۳۰ ظهر که وقت ناهار بود

😍😍✌🏼✌🏼خواستم بگم اگر منه مادر و بچه‌ام غنی از محبت نشیم ممکنه رفتارهایی ازمون سر بزنه که عواقب خوبی نداشته باشه
پس به نیازهامون توجه کنیم😍😍✌🏼✌🏼
مامان راد مامان راد ۲ سالگی
یه دورهمی دعوت بودم

از وقتی رسیدم چندتا از مامان‌ها مدام میگفتن بچه‌اشون این میوه رو نمیخوره اون میوه رو نمیخوره
وااای غذا فلان چیزه الان بچه‌ام غذا هم نمیخوره
همه‌اش نخور نخور بود
و بچه‌ها هم کنار مادراشون با بچه‌های دیگه بازی میکردن و همه صحبتها رو میشنیدن

من برای پسرم میوه پوست گرفتم مثله بقیه‌اشون
و باز میگفتن ااااا راد این میوه رو دوست داره اون میوه رو چی؟!
این جملات هی بصورت طوطی وار تکرار میشد

تا سیب رو دادم دست راد،اون یکی دستشو آورد و یه سیب دیگه برداشت و داد به دوستش که داشتن بازی میکردن

مامانه با تعجب گفت به حضرت عباس تو خونه لب به سیب نمیزنه

گفتم باید بگیم سیب خیلی خوشمزه است، بعضی سیب‌ها پوستشون زردن بعضی سیب‌ها قرمز و بعضی سیب‌ها سبز
امروز میخوای برات سیب حلقه‌ای برش بزنم
امروز به نظرت مثل ماه برش بزنم چه طعمی میشه…

و اینکه فکر نکن اینی که من گفتم کلمه جادوییه با یکبار گفتن بچه جادو میشه نه عزیزم روزی هزار بار باید تکرار کنی

گفتم محیط رو باید مثل بازی کنی براش

❌اینکه رو منبر بری بگی اینو نمیخوره اونو نمیخوره که درست نیست خب بچه داره میشنوه و هر چی تو بگی انجام میده حتی برای جلب توجه بیشتر❌


گفتم هممون حق داریم

اما وقتی نقطه ضعفتو بفهمن دیگه کارت تمومه

من دلم نمیخواد هیچکس نقطه ضعفمو بفهمه،پس برای همین بچه‌ام هم جزوه همون هیچکسه پس آتو دستش نمیدم
میگم با اینکه این چند وقت رد دادم و اساسی بهم ریخته‌ام

🤦🏻‍♀️اما اگر نتونم در مقابل اون مشکل کاری کنم
نمیام اخلاقیات منفیشو جلوی کسی بگم
یا بهش دائم تذکر بدم
سعی میکنم اون محیط رو ترک کنم هر چند سخته برام بعضی وقتا طوری میشه از درد دندونام میفهمم کلی وقت داشتم دندونامو روی هم فشار میدادم🤦🏻‍♀️
مامان راد مامان راد ۲ سالگی
مامانهاییکه بچه بدقلق دارن
یعنی همراهی و همکاری کم میکنند با والدین چون میخوان خودشون هر کاری میخوان انجام بدن

یه روشی سه روزه پیش شنیدم ممکنه به درد شما هم بخوره

موقع خواب، وقتی براش داستان یا کارهای قبل از خوابه شبو دارید انجام میدید
❌روتین کارهای روزانه رو به بچه بگید❌
مثلا اینجوری
میدونی فردا که بیدار شدیم صورتمونو میشوریم
بعد از خشک کردن با حوله صبحونه رو آماده میکنیم
میتونی تو صبحونه آماده کردن به من کمک کنی؟!
صبحونه رو که خوردیم میتونیم نقاشی با مداد شمعی یا آبرنگ بکشیم
بعدش من میرم اتاقمو مرتب کنم شما هم با اسباب بازیات بازی کنی
همینطوری تا شبشو بگی
بعد فرداش که شد هر کدومو که شروع کردین و مخالفت کرد و نخواست انجام بده
بگی ای وای آخه بعد صبحونه خوردن قرار بود نقاشی با آبرنگ داشته باشیم حالا اونم نمیشه انجام بدیم
یا اگر همکاری کرد بگید واااای چه عالی حالا میتونیم کلی نقاشی آبرنگی کنیم

من از امشب میخوام شروع کنم،چون دیروز موقع ناهار نتیجه جالبی دیدم،موقع ناهار خوردن داشتم به همسرم میگفتم،منو راد بعد از غذا میریم دست و صورتمونو میشوریم بعد که دستامونو خشک کردیم نوبت کتاب چسب زدنمونه آخه کتاب فرانکلین پاره شده
🍯