یه دورهمی دعوت بودم

از وقتی رسیدم چندتا از مامان‌ها مدام میگفتن بچه‌اشون این میوه رو نمیخوره اون میوه رو نمیخوره
وااای غذا فلان چیزه الان بچه‌ام غذا هم نمیخوره
همه‌اش نخور نخور بود
و بچه‌ها هم کنار مادراشون با بچه‌های دیگه بازی میکردن و همه صحبتها رو میشنیدن

من برای پسرم میوه پوست گرفتم مثله بقیه‌اشون
و باز میگفتن ااااا راد این میوه رو دوست داره اون میوه رو چی؟!
این جملات هی بصورت طوطی وار تکرار میشد

تا سیب رو دادم دست راد،اون یکی دستشو آورد و یه سیب دیگه برداشت و داد به دوستش که داشتن بازی میکردن

مامانه با تعجب گفت به حضرت عباس تو خونه لب به سیب نمیزنه

گفتم باید بگیم سیب خیلی خوشمزه است، بعضی سیب‌ها پوستشون زردن بعضی سیب‌ها قرمز و بعضی سیب‌ها سبز
امروز میخوای برات سیب حلقه‌ای برش بزنم
امروز به نظرت مثل ماه برش بزنم چه طعمی میشه…

و اینکه فکر نکن اینی که من گفتم کلمه جادوییه با یکبار گفتن بچه جادو میشه نه عزیزم روزی هزار بار باید تکرار کنی

گفتم محیط رو باید مثل بازی کنی براش

❌اینکه رو منبر بری بگی اینو نمیخوره اونو نمیخوره که درست نیست خب بچه داره میشنوه و هر چی تو بگی انجام میده حتی برای جلب توجه بیشتر❌


گفتم هممون حق داریم

اما وقتی نقطه ضعفتو بفهمن دیگه کارت تمومه

من دلم نمیخواد هیچکس نقطه ضعفمو بفهمه،پس برای همین بچه‌ام هم جزوه همون هیچکسه پس آتو دستش نمیدم
میگم با اینکه این چند وقت رد دادم و اساسی بهم ریخته‌ام

🤦🏻‍♀️اما اگر نتونم در مقابل اون مشکل کاری کنم
نمیام اخلاقیات منفیشو جلوی کسی بگم
یا بهش دائم تذکر بدم
سعی میکنم اون محیط رو ترک کنم هر چند سخته برام بعضی وقتا طوری میشه از درد دندونام میفهمم کلی وقت داشتم دندونامو روی هم فشار میدادم🤦🏻‍♀️

تصویر
۵ پاسخ

ممنون ازاطلاعات خوبت
ومرحبابه آقای دکتر زنده باشه انشاالله

میدونسنی
چقدر ثواب می‌کنی
که این اطلاعات رو در اختیار می‌داری
خدا سلامتی بده ب خودت و خانوادت و گل پسرت

دقیقا آیدا هم بعضی چیزا میگه نه خودم برمیدارم میگم به به چه خوشمزه هست دست میکشم رو دلم هین خوردن میاد میگیره میخوره کار منو تکرار میکنه سفره میندازم میگم بیا میگه نه به باباش میگم بخور به به کن دو تا لقمه نخوردیم هنوز آیدا میشینه سر سفره به اندازه خودش میخوره یه روز میبینی یه بشقابه یه روز یه قاشق

چه قشنگ واقعا 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻 منم خیلی به این معتقدم که اگر بچه چالشی داره جلوی روی خودش برای دیگران تعریف نکنیم و احساس ناچاری کنیم

👌👌👌👌👏👏👏👏👏

سوال های مرتبط

مامان راد مامان راد ۳ سالگی
تویه این قسمت از فرزند پروری ۳ تا ۸ سال
در مورد کمالگرایی و وسواس والدین میگه

❌اگر از والدین بکن نکن هستین
حواستون باشه چند ساله دیگه نگید وابسته است،بی‌عرضه است
،سرکوبش نکنید که رو پای خودت وایسا،بچه‌های مردمو ببین مثل گرگن…
چون مامان یا بابا شما خودت این پایه ناتوانی رو گذاشتی
به والدین هلی‌کوپتری هم تبدیل نشید
تا بچه یه تکون میخوره بهش نگید تو هنوز کوچیکی نمیتونی، تو هنوز کوچیکی دکمه نمیتونی ببندی،کفش نمیتونی بپوشی،پله نمیتونی بری بالا…❌

میگه بچه دنیاش رو داره کشف میکنه
اگر تا جاییکه مشکل جانی وسط نیست شما باید باید بزارید بچه کارشو انجام بده

چند روز پیش یه مادری گفت فقط با صدا کردن بلند اسمه بچه‌اش

بچه‌اش میفهمه اون کارو نباید انجام بده… این یعنی چی یعنی ترمز یعنی ترس یعنی‌های … زیادی پشتشه

همین کارو دقیقا من تویه پارک انجام دادم با صدای بلند پسرمو صدا زدم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

باورتون نمیشه اگر ری‌اکشنشو بگم چون خیلی از مادرها و پدرها مدام این موضوع رو به عنوان نگرانی و دغدغه این سن بچه‌اشون بیان میکنند

من احساس کردم صدا زدن اقتدار و ثابت قدمی منو میرسونه بهش
!!!
اما پسرم تو همون اوج هیجان بازی و خنده‌هاش برگشت با ناراحتی
کوبید تو صورتم
خشم،ناراحتی،عصبانیت و تهش چی؟!
خالی کردنه اینهمه هیجان
اونم با چه گزینه‌ای ضربه زدن
شوک شدم، دستشو گرفتم گفتم هیچکس اجازه نداره ضربه بزنه هیچکس
و بعد بغلش کردم گفتم متأسفم که کنترلمو از دست دادم، الان به چی احتیاج داری؟!

گفت بغل😍✌🏼

❤️اگر عصبانی میشی چون اون تایمی که میخوای برای خودت بزاری حضور بچه‌ات هست اینو باید بدونی
مامانها ما انتخاب کردیم بچه دار شیم
اون بچه هیچ تصمیمی نگرفته
منو شما باید درست برخورد کنیم چون این بچه ثمره تصمیم ماست❤️
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
✋🏻✋🏻شب بخیر

مامانها تا حالا به این موضوع توجه کرده بودید؟
وقتی بچه کاری میکنه که از دید ما خطاست، نگیم حواست نبود؟ یا یکی دیگه میانجی میشه میگه حواسش نبود!!نمیخواست اینطوری شه!!
این چه جمله‌ایه؟
دروغ گفتن، مسئولیت کار خودشو به عهده نگرفتن و …
امروز داشتم روی کازو دستمال میکشیدم
یهو صدای شکستن اومد
من روی صدا کلا حساس هستم، چه برسه از سمت پسرم باشه
خلاصه دوون دوون رفتم پیشش، مهمون هم داشتیم
لیوانی که مهمون باهاش آبخورده بود از دست پسرم افتاده بود
و مهمونمون افتاده بود رو دوره تکرار که حواسش نبود
گفتم اشکالی نداره به این میگن اتفاق، من اینجام تا بهت کمک کنم
و دستشو گرفتم از شیشه‌ها دورش کردم
و به مهمونمون گفتم راد هنوز کوچولوه برای بعضی کارها نیاز به کمک داره و باید دقت بیشتری بکنه

و موفعیکه داشتم جمع میکردم ازش پرسیدم چی شد مامان لیوانو برداشتی، که خودش گفت ماما باید دو دست میگرفتم که نیوفته
بهش گفتم آها آره چه خوب که یادته پس از این به بعد با دو دست روی لیوان آبیات تمرین کن که کم کم بتونی این لیوانها و ظرفهای شکستنی رو هم برداری

خلاصه که بها ندین به جملات یادش نبود، حواسش نبود، نمیخواست از زبون دیگران
عواقبش خیلی بیشتر از اتفاقهاییه که میوفته✌🏼😍
در واقع یجور دروغ گفتن مصلحتی که هیچ مصلحتی هم نداره اتفاق میوفته.
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
🍯یک روش بازی هست به نام سی‌پی آر‌تی🍯
خیلی بامزه است
بازی کردن با بچه است بدون دخالت

حتما امتحانش کنید با بچه میرید داخل اتاقش هر جاییکه گفت میشینید
مثله اینه که شما یه موجودی هستید که هیچی نمیدونه
دست به چیزی نمیزنید
نیم ساعت تا یک ساعت بشینید کنارش
حتی مهمترین عروسک یا ماشین یا مداد شمعی رو برداشت که کاری باهاش انجام بده
شما باید بپرسی این چیه؟ میخوای باهاش چیکار کنی
اااا این چیه کشیدی و چه رنگیه و بگید منم میتونم امتحان کنم… همون قضیه توصیفی که براتون قبلا گفتم
توصیفی که چیزی هم بلد نیستید
مثلا بهتون میگه برام خورشید بکش، باید بگی با چی؟ خورشید چه رنگیه؟
چه شکلیه؟ کجا بکشمش؟ میتونی تو کشیدنش کمکم کنی؟!
یا این چیه دستت، ااا ماشین به این میگن، چیا داره؟ چه کارایی میکنه؟!
… ادامه بدین مغزه بچه‌رو به کار بگیرین تویه فکر کردن و تمرکز کردن

🔆چیزی از وسایل شما برندارید و نباید پیشنهاد بدین و یا بازی رو هدایت کنید
قراره تویه اتاقش که رفتین اون به شما بگه چه کاری بکنید🔆

شما چه کارایی میکنید موقع بازی با بچه؟!
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
مامانا سلام. دلم برای گهواره تنگ شده بود گفتم یه عرض سلامی کنم. چطورید؟ خوبید همگی؟ چه خبرا؟؟
از فردا باید برگردیم به تنظیمات کارخونه. من که اصلا آمادگیشو ندارم دوباره هرروز درگیر بهانه گیری های بچه باشم. پسرم دائم دست آدم رو میگیره و بلند می‌کنه و یه چیزی میخواد. جدیدا هم اگه چیزی بهش ندیدم پاشو می‌زنه زمین یا گریه میکنه یا ما رو میزنه. این رفتارش خیلی زیاد شده. جایی هم که میریم با دختر خواهرشوهرم نمی‌سازه و هی میره سراغش یه انگولکی میکنه و اونم صداش درمیاد.
خلاصه اصلا حوصله این کاراشو ندارم و دیگه نمیدونم چطور میشه این موضوع رو حل کرد. شما هیچوقت با مشاور یا روانشناس مشورت کردین؟ من قبلا که صحبت کردم میگفت وقتی بچه به حرف بیاد این رفتاراش کم میشه و می‌گفت باید باهاش بازی کنی و زیاد باهاش حرف بزنی.
توی این ایام ماه رمضون و تعطیلات خیلیی کم باهاش بازی کردم شاید به خاطر اون باشه. نمیدونم!
چقدر وقتی کوچیک بودن راحت‌تر بود. حداقل دوسه بار تو روز می‌خوابیدن یه نفسی می‌کشیدیم.
خلاصه بهتون بگم که نمیدونم چطوری باید سختی بچه داری رو کم کرد. واقعا هر روزش پر از چالش های فراوونه.
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
شب همگیتون بخیر

امشب مطلب‌مون واسه ثابت قدمی والدینِ اینکار بیمه‌اتون میکنه تا آخر عمر نسبت به رفتار بچه‌ها🤣🤣
اگر قانونی میزارید ثابت قدم باشید و تغییرش ندین تویه موقعیتهای مختلف،حالا بابا جون اومده، حالا عمه جون اینجاست ،حالا تو مسافرتیم، حالا همین یه بار و …

مثلاً
میخوایم با ماشین بریم بیرون و بچه اجازه جلو نشستن رو نداره در هر شرایطی
و از بچه اصرار و قشقرق به پا کردن،از والدین تکرار تکرار و درخواست
❌تو همچین شرایط باید چیکار کرد؟❌
اول اینکه آرامش خودتو حفظ کن
دو ماشین رو روشن نکن
بعد قانون رو براش توضیح بده هیچ بچه‌ای اجازه نداره صندلی جلو بشینه
و تا وقتی نری عقب ماشین روشن نمیشه(ثابت قدمی یادت نره)
اگر باز هم مقاومت کرد راجبه این بگو که اگر سریعتر اینکارو بکنه به پارک یا خونه مامان جون سریعتر میرسیم و میتونیم بیشتر اونا رو ببینیم، و فلانی و … اتفاقهاییکه قراره اونجا براش بیوفته رو با خوشحالی توصیف کنید
توصیف کردن باعث میشه بچه هم سر ذوق و شوق بیاد و همکاری رو شروع کنه

یادت باشه اگر صداتو ببری بالا و از موضوع قدرت صدا و یا عصبانیت و یا بزرگتر بودنت استفاده کنی بچه میوفته رو دور لج و …ادامه ماجرا

😂😂😂پس صبور باش و اینو همیشه به خودت بگو یه بچه فسقلی نباید بتونه منو عصبانی کنه😂😂😂
و از همه مهمتر اون بچه بزرگه که نسبت همسری باهات داره اونو رو مخش برو بهش بگو همیشه همراهت باشه و پشتت باشه تو تصمیمات
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
💎💎
امروز مهمونی بودیم که دیدم شلوار پسرم نم زده
رفتیم تو اتاق بهش گفتم مامان باید پوشکتو عوض کنم چون شلوارتو خیس کرده
طبق معمول که مشخص نبود چه برگی رو برام رو میکنه
یهو شروع کرد به جیغ زدنو نمیخوامو اشک اشک اشک
بغلش کردم گفتم چی شده مامان چرا ناراحتی
همه اومده بودن دمه در اتاق که ببینند چی شده
😂😂😂

همسرم از همه جلوتر پرسید چی شده،بساط پوشک و لباس رو که دید
به بقیه گفت بریم وقتی داشتن میرفتن بهشون گفتم لطفا درو ببندید من با راد میخوام صحبت کنم

تمامه این مدت یطوری جیغ می زدو گریه میکرد انگاری یه اتفاق وحشتناک افتاده

درو که بستن دوباره بغلش کردم
گفتم مامان میدونم ناراحتی،میدونم میدونم عزیزه دلم
یه سطل آب روی آتیش گُر گرفته بود

این جمله رو من از نوزادی هر موقع راد گریه میکرد میگفتم

تو بغلم بهم چسبید و بهم گفت مانی من ناراحتم،گفتم میدونم مامان میدونم عزیزم
برای همین من پیشتم تا بهم آرامش بدیم
بعد دستشو گرفتم انگشتاشو ماساژ دادمو میبوسیدم

براش داستان بتی خرگوش رو گفتم که دلش کیک شکلاتی میخواسته
تو همین حین زیراندازشو پهن کردمو …
خودش هم بهم کمک میکرد تو داستانو ازش سوال میپرسیدم بیلی چی گفته بود؟
کارش که تموم شدو اومدیم بیرون
انگار نه انگار

وقتی نشستم کناره بقیه پرسیدن چی شده بود آخه بعید بود از راد، گفتم فکر میکنم بچه‌ها درسته فضای جدیدو دوست دارن و کلی بازی میکنند اما نیاز به آرامش و بغل والدینشون دارن،
دیگه از بازی و شلوغی لبریز شده بود دلش پنهاشو میخواست و اطمینان از دوست داشتنش
برای همین تنها راه توجه خواستن که بلدن رو انجام میدن قشقرق راه انداختن😂😂

❤️انجامش دادین تا حالا بغلش کنید بهش بگید میدونید میدونید و ازش هیچ توضیحی نخواین فقط درکش کنید❤️