۹ پاسخ

۱ـ بگم خانوما ساعت پنج بیان تا شام جشن بگیریم عکسو فیلمامونو بگیرم و شامم همسراشون بیان

۲ـ بگیم به همشون که واسه شام بیان بعد شامم جشن بگیریم

گزینه دوم
بزن و برقص باشه بچه خوشش میا اذیت نمیکنه
اول عکس و فیلم بگیرین بعد شام ک بچه خوابش گرف بخابونیش

گزینه اول

منم دقیق فکر سرحال دخترم هستم قرار شد صبح میک بگیرم عکس های تکی خودش با میز و من و باباش بگیریم که استراحت کنه شب فقط فیلم بگیرم و با عمه و عمو کسی خواست عکس بگیره چون عکس های تکی اش طول میکشه خسته اشمسکتع

بگو ساعت ۵بیان بنظرم ک همکاری کنه بچت

من همرو گفتم ساعت ۶ بیان زن و مرد همه بعد قرار بود همون ساعت ۶ که همه میان بزن و برقص و جشن و عکس اینا باشه بعدم از آخر شام بخورن برن
اما یه عده فاتحه خوندن تو برنامم پاشدن ساعت ۸ و نیم اومدن منو اونایی ک ساعت ۶ اومده بودن تا ساعت ۹ منتظر اونایی ک نیومده بودن موندیم بعد از ساعت ۹ تا ۱۱ هول هولکی عکس و جشن و رقص و شام اینا هیچی نفهمیدیم چی به چی شد همه چی قاطی شد دخترمم خوابش میومد نمیخوابید از سرو صدا کلی گریه کرد هیچ عکس قشنگی ندارم از اونشب اعصابم بهم میریزه من نمیخواستم مهمون زیاد دعوت کنم هی همه بدشون اومد چرا فلانی نگفتی چرا اوتی نگفتی آخر مجبور شدم همرو بگم شلوغ شده همه چی قاطی شد من از مهمونی شلوغ خوشم نمیاد چون اوضاع از کنترلم خارج میشه دلم میخواست زیر ۲۰ نفر باشیم اما نشد و زیاد شدیم

بیکاری خواهر یبار همه رو دعوت کن سرو هم کن بره پسرتو غروب بخوابون تا سرحال بشه

لایک کنین. گزینه هارو لطفا

سوال های مرتبط

مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱۳ ماهگی
اینم از دیشب ما که پسر برادرشوهرم تررررر زد توش، دیشب تولد محیا بود اینا رو هم دعوت کردیم که ای کاش نمی‌کردیم از وقتی اومد شلوغی خرابکاری کرد شام از رستوران سفارش داده بودیم زد سوپ رو ریخت رو فرش هام چیزی نگفتم چندتا بادکنک های تک رو ترکوند چیزی نگفتم تا اینکه کادوی محیا رو آوردیم که عکس بگیریم براش ماشین شارژی گرفته بودیم محیا رو زد که ماشین مال منه من سوار بشم گفتیم باشه 10دقیقه سوار شو بعد ما عکس بگیریم بعد 10دقیقه که سوار شد گفتیم حالا پیاده شو محیا رو بزاریم توش ما عکس بگیریم عکاس معطل ما بود یه جیغی زد یه گریه ای کرد همه جا رو زد بهم کل همسایه های آپارتمان اومدن دم در ما، پدر مادرش به زور بردنش گفتن دیگه نمیشه اینو نگه داشت بقیه هم دیدن این اینطوری کرد بدون اینکه کیک رو ببریم یا پذیرایی بشن رفتن، وسایل پذیرایی و کیک رو گذاشتم براشون بردن خونه هاشون بخورن، خلاصه حیف اون همه هزینه و خرجی که کرده بودم به خاطر یه بچه وحشی اینطوری شد اولین تولد دخترم 😔