۵ پاسخ

هی خواهر شوهر منم همینجوره ولی گردن میگیره و کلی گریه و غلط کردم و گوه خوردم میگه ولی باز تکرار میکنه من دیگه بهش حسی ندارم با زور دارم تحملش میکنم فقط بخاطر بچم و مامانم نمیذاره طلاق بگیرم میگه بچت گناه داره میگه اگر بچه نداشتی خودم طلاقتا میگرفتم بابام و داداشام بفهمن طلاق رو شاخشه ولی مامانم نمیذاره
اینسری رفتم به مامان باباش گفتم باباش میگه تو توهم میزنی مامانشم میگه سرتا بنداز پایین زندگیتا بکن و پشت پسرشون در اومدن

خیلی خانومی فقط همین

هی خواهر اینها دیگه فایده نداره شوهر خودم هم همینه دوست داشتنش برای مردم هس ولی عصبانیتش مال ما 😪😪من اینقدر قهر کردم بی‌فایده بود مدام گوشیش روی سایلت هس و بهش زنگ میزنن پیش من قطع میکنه ولا من دیگه بیخیالش شدم فقط به خاطر بچه هام😪😪خرد میشم اعصابم بهم میریزه ولی چه کنم این از بخت من بود

حق زن و شوهری همین دنیاست،علیل بشه محتاجت بشه

عزیزم سعی کن واسه خودت شغلی جور کنی درآمدی داشته باشه

سوال های مرتبط

مامان داریوش مامان داریوش ۳ سالگی
سلام دخترا میشه کمکم کنید🥺🥺🥺🥺

دیروز وقتی داشتم از جام بلند میشدم شوهرم با این نی های پایه ی بادکنک یکی زو به پشتم منم دردم گرفت ماشین اسباب بازی پسرم رو پرتاب کردم سمتش اینقدر دردم گرفته بود نفهمیدم اصلا بهش خورد یانه بعد بلند شد یکی با لگد زد به پام و یه مشت هم زد به بازوم
گفت برای چی میزنی ؟
منم گفتم صدبار بهت گفتم شوخی زدنی نکن بامن دردم میگیره
محکم میزنی خودت نمیفهمی اشکم در اومد از درد و این کاری که کرد بهش گفتم دست روم بلند نکرده بودی که کردی
توی این ۹سال دست روم بلند نکرده بود تاحالا
بعدشم پسرم رو برداشتم رفتم خونه مادرشوهرم(چیزی بهشون نگفتم)و بعداز دوساعت اومدم سرسنگین بودم باهاش
بعدش رفتم دنبال پسر دیگه ام از مدرسه آوردمش نزدیک خونمون یه پارکه یه ۱۵دقیقه بچها توپارک بازی کردن بعدش اومدیم خونه بازم بی محل بودم بهش
پسر کوچیکم بهانه میگرفت خوابوندمش رفتم سراغ شام درست کردن
شامم که آماده شد پسرم از خواب بیدارشد دیدم خیلی گریه میکنه و پاشو زمین نمیزاره یکمم پاش ورم داشت
یکم صبر کردم دیدم نه بچه نمیزاره دست به پاش بزنم
گفتم پای بچه ازبند در رفته
گفت به من چه هرکی این کارو کرده خودش درستش کنه
من اعصابم خورد شد لباس تن بچه کردم و رفتم جای یه یه شکسته بند نزدیک خونمون(البته ۱۵دقیقه پیاده راهه)
پاشو جا انداخت و اومدم خونه

اومدم خونه اصلا نپرسید چیشده چیکارش کردی
پسر بزرگم پرسید بهش جواب دادم بعدش شام آوردم اومد نشست خورد
امروزم سرسنگین بودم باهاش

بنظرتون رفتار من اشتباه بوده؟
الان باید چطوری رفتار کنم؟
مغزم داده میترکه