۸ پاسخ

منم بیدارم...منم کمک‌ندارم...جالبه تا بحث اسمش و چیزا دیگه بود همه خودشونو مینداختن وسط حالا ولی یکی نمیگه کمک میخوای دو دقیقه نگه دارم بری به کارت برسی ولی هی میگن بیایم بچرو ببینیم...

تازه بدترین بخشش اینه خواهر شوهرم میگه من ساعت میگیریم ۵ دقیقه شد میام،هر وقت بچه گریه میکنه میگم اینا الانه که بیان ،خودم نامرتب خونم نامرتب بچه شلخته یهو مثل جن ظاهر میشن

عزیزم منم که پدر شوهرم طبقه پایینمونه حتی یکبارم نیومده در بزنه بگه بچه رو ببینم چه برسع کاری کنه ولی نوه دختریشو هر روز میبره مهد وبهش میرسه ولی من واقعا برام مهم نیس مگ میخوان چکار کنن هر کاری کنن اخرش به منت ختم میشه

مام که سنمون زیاده همینیم فرقی نداره، مادر مادره
همش نگران، همش استرس، همش خستگی و بی خوابی
انقدر دلم خواب عمیق میخواد، بخوابم ۱۲ ساعت بدون هیچ سر و صداو نگرانی با خیال راحت
من پارسال شهریور آخرین خواب عمیقم بود🤣🤣

منم دقیقا همینطوریم وقتی چیزی میشه همه دخالت میکنن ولی وقتی بچه کاری داشته باشه یا خدایی نکرده مریض شه هیچ کس حتی ی زارتم بهم نمیگه واسه مهمون شدن هستن فقط بیان من درست کنم تمیز کنم اونا بخورن کیف کنن عیب نداره میگذره این روزا ولی ی چیزیش خوبه آدمای اطرافت رو قشنگ میشناسی 😘

حالا من برعکس وقتی به هر بهونه دم در خونم سبز میشن دیوونه میشم،بابا بچه هست گریه میکنه گرسنه هست یا داره لباس عوض میکنه یا حموم کرده تا بیشتر از ۵ دقیقه گریه میکنه یهو پشت در خونم‌سبز میشن انقدر اینکارو تکرار میکنن عصبی شدم‌ واقعا،اولین جمله شون هم دم در آینه میشه بچه رو بغل کنم بهت حسه اینو میدن تو بلد نیستی،والا خدارو شکر کن نمیان

بهتر ک نمیان برو خداروشکر کن من از خدامه مادرشوهرم سمت بچم نیاد ول کن بابا غصه ی چی میخوری میدونم سخته ولی شیرینه بخدا ک یکم دیگه بزرگ‌تر شه دلت براهمین روزات تنگ میشه

من دوقلو دارم تنهام حتی شوهرمم نیس صب میره شب میاد. سخته درکت میکنم ولی فدای سر خودتو فندقت الان اینجوری ان ی روز بیان کمکت همونم منت میزارن

سوال های مرتبط

مامان فندوقم ❤️ مامان فندوقم ❤️ ۷ ماهگی
#مادر شوهر 🫠

سلام من خواهر شورم تازه زایمان کرده طبیعی بچشم دختره
من دخترم شیش ماهشه وقتی حالمه شدم مادر شوهرم اجبار کرد ب خواهر شورم ک باید حامله شی اونم حامله شد وقتی من زایمان کردم اصلا نیومد خونم با اینکه خونشون بغل خونمون میگفت خونتون گرمه من ویار دارم مادر شوهرم همش پیشش بود ب من سر نمیزد‌ میگفت سزارین خوبه چیزی نیس طبیعی سخته از،پایین بخیه میخوره آدم نمیتونه بشینه من هیچی نمیگفتم فقط گریه میکردم یواشکی
بعد زایمان کرد طبیعی بخیه م نخورد ظرف ده دیقه بچش ب دنیا اومد
بعد الان هی الکی ب من میگه درد سرگیجه داره و این حرفا
برا من مهم نیس ولی جوری برخورد میکنه ک انگار من چشمم بهشون میدونم الکی میگه یا میگه بچش شب تا صبح گریه
تخم مرغ شکستیم رو تو شکست
من دخترم بد اخلاق هس ولی همیناشم شیرینه ک چشمم نگیره بهش بگم بچش آرومه
ولی خیلی ناراحت میشم اینجوری برخورد میکنن من اصلا سوال نمی‌پرسم ک چی شد جی نشد
ولی دلم خیلی میشکنه فقط میگم واسه خدا گذاشتمتون
ولی خدا هم اونارو بیشتر دوست داره