اولین مهمونی که مثل عروسی بود و پسرمو بردم ۱سال وخرده ای بود
اونجا یه دختر بچه ای رو بعل کردم پسرم هم بغلم بود ناراحت شد تا آخر مجلس نذاشت من بشینم و تو طول سالن راه میرفت وبازی میکرد شاید بالغ بر ۶۰ بار پله هارو بالا وپایین شد و میگفت دست منو نگیر من خودم برم
اینقدر که من معروف شدم به مادرشوهرم میگفتن اون خانم عروسه شما بود بنده خدا نشست یه دقیقه دیگه شوهرم شامشو که خورد پسرمو دادم مردونه خودم اینقدد خسته بودم فقط یه تیکه جوجه خوردم
هیچوقت برای خاطر هیچکس سره بچت داد نزن گلم
بذار بچگی کنه شما در کنارش باش مراقبش باش بذار خودش کاری که میخوادو انجام بده
من و همسرم تو خونه خیلی با پسرم صحبت میکنیم ووقت میگدرونیم هیچوقت برای هیچی صرش داد نمیزنیم
بدار شادی کنه بقیه هم این دوران رو گدروندن وبچه داری کردن خیالت راحت
دیشب پسرمو بردیم عروسی اینقدر آروم واقا نشسته بود و از اول تا آخرم تو مردونه بود که وقتی عکسا وفیلماشو میبینم میگم خدایا ماشاالله بهت مامان که انقدر اقا شدی
پس به هيچکس اهمیت نده مهم بچه هستش وخودت وشادی و سلامت اون بچه
گاهی بچه ها آنقدر جیغ میزنن ،ادم از نگاه دیگران خسته میشه و مجبور میشه سر پاره تنش داد بزنه
میفرستادیش جای شوهرت . من همیشه عروسیعروسیا از اول تا آخر پسرم جای شوهرمه
زیر دوسال اصلا بچه نباید بره جاهای شلوغ و پر جمعیت
من که اصلا نمیرم اینجور جاهای شلوغ چون میدونم همچین اتفاق هایی میوفته
حق داشتی گاهی اوقات اعصاب ادم هم یاری نمی کنه
و حرفا نگاه های بقیه بیشتر اذیت می کنه
نمیتونستی چند تا پله رو با احتیاط مواظبش باشی خودش بالا پایین بره؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.