سلام مامانی ها
بیایید یه چیز خنده دار براتون تعریف کنم😂😂😂😂
شوهری از کار اومد و جاتون خالی ناهار خوردیم (سر میز)
شوهرم زودتر غذاش تموم شد رفت تو سالن روبروی آشپزخونه رو مبل دراز کشید 🥰
دقیق روبروی من بود👌😃
دمنم هنوز مشعول بودم چون دیر تر نشستم 🤗
مشعول حرف زدن باهاش بودم
اونم کلش تو تلوزیون بود😐
توجه نکردم هی تعریف میکردم 🥴😂
یهو بفکرم رسید ی چی پرت کنم سمتش ☄️☄️🤣
ک متوجه بشه دارم باهاش حرف میزنم ی نگاه رو میز کردم چیزای برزگ‌بود 😵😵 نمیشد پرت کنی یهو چشمم ب خرمای رو میز افتاد🤩🤫😂 شکمسو نشونه گرفتم پرتاب کردم☄️☄️😵😵🥴🥴🤣🤣🤣
وای خدای من یهو ی صدا اومد چاپ 😑 خرما رفت سمت چشمش😵😵😑😑منم همزمان دویدم سمتش 🥲🥲 هی گفتم وای ببخشید ببخشید 🥺🥺
دیدم کار خدا پایین چشمش خورده بود😆😆😆😆
شروع کردم خندیدن 😅😅
اونم خندید
خداراشکر بخیر گذشت وگرنه چشم بچه مردما باطل کرده بودما😉😉😑😑😑😂😂

اینم عکس متهم😁😁😁😁😁

تصویر
۳ پاسخ

شوهر من هزارماشالله ۱۸۰قدشه ۱۱۰کیلو هم وزنشه خداشاهده عالم و ادم ازش حساب میبرن اما یه کتک های سفتی از من میخوره طفلی میگه تو جغله چقد دستت سنگینه شوخی شوخی میزنی😂

😂😂😂منم دست به شوهر دارم

😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان رویا و روشنا💛 مامان رویا و روشنا💛 ۸ ماهگی
بچها بیاید یچیز بگم🤭😂😂
چقد تاپیک میزارم از بیکاری🫢😂
امروز سرگرم کارا بودم اتاق دخترم مورچه بود همه چیو ریختم بیرون ک جاروبرقی بکشم از نو😒
روشنا داشت بازی میکرد نق نق میکرد خوابش میومد ولی نمیخوابید لج داشت
ب رویا گفتم ببر بچرو تو اتاق بخوابونش گفت باشه😂
اینجا اصلا متوجه نشده بودا
تا بغلش کرد برد اتاق دید ی بوهایی میاد خیلیم تند و بد بوووعه🤣
فکر کرد از دهن روشناس اخه شربت خورده بود واسه سرماش😬😬
یهووو نگاه ب دستش کرد دید اههههه روشنا پی پی کرده بود و در زد رو دستش چون اسهال بود🤣🤣🤣🤣🤣
حالا هی میگه مامانننن ماماننننن بیاااااا🤣🤣منم اهنگ گذاشته بودم با رقص مشغول کارا بودم اصلا صداشو نشنیدم🫢🤣
مادرشوهرم اومد گفت چیه چیشد رویا
گفت بگو مامان بیاااااااد😫😫😫😫😫😫
اومدم دیدمش از یطرف خوشحال بودم ک بچرو نزاشته بود رو تخت و متوجه شد سریع چون روکش تختو تاااازه شسته بودم از یطرفم از خنده ریسه رفته بودم🤣🤣🤣🤣
رویا قیافش اینجوری بودااا😩😩😢😢😭😭😰😰😰😰
من اینجوری🤣🤣🤣🤣🤣
امان از دست این بچها😂😂
یادم میوفته میمیرم از خنده گفتم بیام ب شمام بگم🤪🤪