مامانا اومدم هم درد و دل کنم و هم ازتون مشورت بگیرم من احساس می‌کنم روز به روز دارم ضعیف‌تر می‌شم و در کل کم جسه و ضعیفم هستم اکثر اوقات مریضم دیسک کمر دارم میگرن دارم به شدت کمر درد می‌شم اومدم ازتون مشورت بگیرم به نظرتون با این وضعیت من تفاوت سنی بچه‌هام چقدر باشه خوبه ؟من ۳۲ سالمه بعضی اوقات به سرم می‌زنه بچه بعدی رو هم به فکر بشم چون احساس می‌کنم چند سال بعد دیگه نمی‌تونم و توان بدنیم نمی‌کشه روز به روز دارم کم ضعیف تر می‌شم و انگار سختم میشه اگه به من بود همین یکی بسم بود اما دلم برا بچه ام میسوزه که از خواهر و برادر محرومش کنم نظر شما مامانایی که چند تا بچه دارید چیه؟
مامانمم میگه یکی دیگه بیار با این بزرگ بشه اذیت که هستی ولی من یکم میترسم و اینک بگم تقریبا کمکی دارم خواهر شوهرم ازدواج نکرده کمک حالم هستش و تو نگهداریش گاهی کمکم می‌کنه چند ساعتی از اینک می‌ترسم بعد سنش بالاتر بره و بی حوصله بشه و کمکی نداشته باشم

۸ پاسخ

بنظرم اول به فکر بدن خودت باش

بچه یا بچه های تو یه مامان سالم و شاد میخان

بعد از هر بارداری ۳ سال زمان میبره تا بدن خودش ریکاوری کنه و به حالت اولیه برگرده ، بچه دوم اوردن خیلی خوبه ولی بنظرم اول از همه به فکر خودت باش خودت تقویت کن ورزش کن به خودت برس بعد به فکر بچه ، سنتون هم زیاد نیست من ۳۷ سال دارم پسرم یکسال و سه ماهشه الان به دومی فکر نمیکنم چون میدونم خیلی بدنم ضعیف شده

منم دقیقا مثه توام توان جسمی کمی دارم سر هر کاری باشم زودی خسته و کوفته میشم خصوصا گردنم همش درد دارم و زانوهام
من اگه جای تو بودم ک هستم ب هیچ عنوان دیگه نمیارم

هنوز سنی نداری عزیزم بنظرم بزاربدنت یکم استراحت کنه برو دکتر بفکردرمان باش بعداقدام کن ایتجوری خیلی بیشتراذیت میشی پشت سرهم

س سال

بنظرمن اگهدقصد داری بیاری برو اول بدنتو تقویت کن بعد بیار الان دخترمن ۷سالشه پسرم ۲سال پدرمو درآوردن ولی بچه های دادشم شیره به شیرن انقد خوبن باهم بزرگ میشن

به نظر من یکی دیگه بیار تا بخواد بگیره حامله بشی اون بخواد به دنیا بیاد این دوسال نیم میشه از آب گل درمیاد ...من کلن کاری با مشکلاتت ندارم مخالف اینم بچه هام اختلاف سنی زیاد داشته باشن

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۴ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩