۹ پاسخ

چون که بچه هست هنوز کجا بزرگ شده تا ۷سالگی پیغمبر گفته بچه باید پادشاهی کنه وهنوز بچه هس
خودت هم تو این سن بودی ازاین کارا کردی
الان پسر من ۷سالشه هنوز شب ادراری داره کاریش هم ندارم خونه نجس شده

درخواست دادم گلم قبول کم

تازه هنوز بچه به دنیا نیومده بزار به دنیا بیاد چالشات بیشتر میشه من پسرم تو فامیل به مودبی معروف بود از وقتی بچه اومده اینقدر اذیت میکنه اما باید کنار بیای تا به شرایط جدید عادت کنه الان دو سه روزه بهتر شده هرچی تو لج کنی اونا بدترن باید کنار بیای

من پنج سالش هنوزم شب ادراری داره. چیزی میزارم اونو میشورم. دیکه چهاری نیست

اشکالی نداره بچه ی دیگه اعصاب خودت و خورد نکن

عزیزم بچه ها از یه سنی لجبازتر میشن.درسته آدم عصبانی میشه.اونا یادشون میره کتک خوردناشونو.ولی تو ذهن خودت میمونه.من بچمو زیاد نمیزدم خیلی شلوغ بود.وقتی تو جمعی بودم هر شلوغ کاری می‌کرد اصلا نمیزدم همه میگفتن ماشالله چ اعصابی داری دخترای ما.بچه هاشونو زیاد کتک میزنن .منو میدیدن کیف میکردن میگفتن کاش دخترای مام همینجوری بودن.ولی بعضی وقتا دستمو بلند میکردم به پسرم اونم به پشتش نه رو صورتش.یاداونروزا که میفتم همش گریه میکنم.ناراحت میشم میگم کاش نمیزدم.هربار میرم قبرستون میگم منو ببخش پسرم

بچس عزیزم توام کاش سیلی نمیزدی بهش بگو مامان کارت بده باید بری دسشویی کارتو انجام بدی

واي😂😂😂😂😂روزگار ما در اينده همينه خواهرم

آخی طفلکی
اشکال نداره گاهی دست خود آدم نیست دیگه

سوال های مرتبط

مامان زهرا&نورا مامان زهرا&نورا هفته سی‌وهفتم بارداری
خیلی نگران دخترمم دخترم 3 ساله بود همه گفتن 1بچه دیگ بیار ک باهم بزرگ بشن ببین زهرا چقدر خودخواه شده چقدر مغرور شده این رفتار بده
منم گول حرف دیگران خوردم اقدام کردم بعد 3 ماه شدم
خودم ک اصن بغیر زهرا بچه دیگ نمیخواستم همین بسم بود
باردار شدم و زهرا خیلی می‌پرید قبلش رو شکمم تو بارداری هم همین بود بهش فهموندم ک نینی داریم می‌فهمید و عکس العملش پرت کردن چیزی بود سمتم ی جوری هدف می‌گرفت قشنگ میخورد سر دلم بعد خودش می‌خندید ک میگفت نینی تو زدم بغلش کردم گفتم تو بچه بزرگ منی تو دختر بزرگ منی من تو رو ب دنیا نمیدم خواهز جونت میخواد برات هدیه بیاره اذیت نکن
گریه میکرد با حرفام میگفت ابحی بیاد من و دوست نداری برام لباس نمیخری گفتم اول تو بعد ابجی پا ب پاش اشک ریختم بچم بمیرم براش کاش ب حرف دیگران نمیکردم
رفته رفته زهرا ک میشه دخترم ناخن هاشو میخوره ب شدت عصبی شده هرچی میگم نخور میگ تو ک نینی داری منو میخوای چکار اشکم میریزه نفرین ب کسایی ک گفتن بچه بیار منو گول زدن
نیارید تروخدا بچه پشت هم خودتون بیشتر اذیت میشید
دخترم جوری بود ک هفته 1 بار پیش خاله هاش می‌خوابید خونه مامانم حالا از پیشم نمیره هیجا شبا تو بغل خودم میخوابه
بچه ای ک حموم ترسش بود میرم حموم میگ منم بیام بشوری من میفهمم ترس تنها شدن رو داره میگم اره بیا دخترم بریم باهم
واسش هر‌ شب ک باباش میاد ی چی میخره کم نداشته باشه
رفته رفته زهرا داره بدتر میشه
میترسم زهرا افسرده بشه زهرا گوشه گیر بشه