چرا من هنوووووووووز یاد بیمارستان رفتن ویهان میفتمو گریه میکنم، امشب دلم خیلی گرفته نشستم عکساشو نگاه کردم و زار زار گریه کردم درحالیکه 5 ماه و نیم از اون روزا میگذره اما خدایا جاش مثل یه سوختگی یه زخم روی قلبم مونده که هر بچه کوچیکی میبینم باز بغض میکنم،الهی که خدا همیشه نگاهش به بچه ها باشه و هیچ بچه ای نره بیمارستان، بچه ها بزرگ میشن اصلا یادشون نمیاد چی گذشته اما مادران که آب میشن و هیچوقت فراموش نمیکنن درد و رنجی که کشیدنو
خیلیییییی سخت بود خیلیییییی، خدایا شکرت

دخترم من ۴ روزه بود تویی دستگاه گذاشتن
خیلی اذیت شدم سزارین هم شده بوده
بیمارستان هم تنها بودم با دخترم
کسی نبود هواسش به من باشه

الهی بگردم ،،،،، الهی که هیچ مادری بچه اش بیمار نببینه رو تخت
خداروشکر که گذشته الهی همیشه همه بچه هامون سلامت باشن

دختر من ک ۴ روزش بود جراحی شد چی بگم 🥲

جاش که موندگاره ولی هرچی میگذره بهتر میشی.
من الان خیلی کمتر غصه میخورم. ولی بازم یادم که میفته همونقدر درد داره برام

باورت نمیشه ولی من هنوزم گاهی مثل کابوس اون روزارو تو خواب میبینم و زار میزنم .حس میکنم یه تیکه از روحم جا مونده تو اون روزا
اخه حس میکنم از وسط بهشت افتادم تو قعر جهنم .من یه زایمان عااااالی داشتم و خیلی حالم خوب بود هرکی زنگ میزد سرحااااال و شاد باهاش حرف میزدم و از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم .فردای بدنیا اومدنش داشتیم اماده میشدیم بیایم همه از خوشحالی بال درمیاوردیم که دکتر اطفال اومد و گفت التهاب معده داره نمیتونید ببریدش خونه .یهو انگار تازه فهمیدم زایمان کردم هرچی درد و بغض و ناراحتی بود ریخت تو دلم .بغلش کرده بودم و گوله گوله اشک میریختم و ازم گرفتنشو بردنش .نتونستم بدون اون پا بزارم خونه ی خودمون .اخه همه چیزو برای با اون رفتن تدارک دیدیم .رفتم خونه ی بابام .فرداش بیمارستانشو عوض کردیم و بردیم یجای دیگه و بیمارستان جدید گفتن مادر باید تمام وقت پیشش باشه .همه ی بچه ها شیر میخوردن و پسر من نباید شیر میخورد .اخ که هنوز جای زخمش رو قلبم مونده . من از دو روز بعد زایمانم تا ۱۰روزگی پسرم تو بیماستان بالاسرش بودم .زن زائو به هیچیییییی لب نمیزدم و فقط کارم گریه بود .شیرمم داشت خشک میشد و میمردم از غم .خداروشکر تونستیم طاقت بیاریم و از غصه دق نکردیم
ببخشید اگر زیاد شد پیامم .یهو دلم ترکید

آدم حاظره خودش رو تخت بیمارستان باشه ولی خار تو پای بچش نره .. درکت میکنم عزیزم منم پسرم چند روزی بستری بود عمرم تموم شد جه روزای سختی بود چقد بچم اذیت شد😭😭
الهی ک هیچ مادری درد بچشو نبینه خدا خودش نگه دار این کوچولو های بیگناه باشه❤️

بره دیگه بر نگرده اونروزا .چطور سوخته بود؟

الهییی عزیزممم خدارو شکر کن گلم که اون روزا گذشته و الان سالمه ماشاالله
ب لحظات خوش فکر کن که بازم لحظات خوش بوجود بیان

برا چی بیمارستان بوده؟

وای ارع واقعاً خیلی سخته منم دخترم بستری بود جای سرم و اینا کبود شده بود میبینم قلبم درد میگیره میگم چقد اذیت شده بچم
ایشالا خدا نگهدار بچهامون باشه 🫰🏻💖

درکت میکنم کشیدم

چرا سوخته؟؟؟