تجربه زایمان طبیعی پارت دوم؛

وقتی فاصله دردهام به ۷-۸ دقیقه یک بار رسید حموم رفتم و زیر دوش آب گرم شکمم و کمرم رو ماساژ دادم، حدود ساعت ۲ و تیم هم لکه بینیم شروع شد و ترشحات صورتی رنگ کشدار روی لباس زیرم می دیدم، و از طرفی تکرر ادرار و بیرون روی هم گرفته بودم که باعث شده بود شکمم خالی باشه و حین زایمان که ماما و پرستار ازم میخواستن برای تسریع زایمان گلاب به روتون دفع مدفوع داشته باشم دیگه نمیتونستم،
سعی میکردم موقع دردها با نفس عمیق دردها رو رد کنم ولی یه جاهایی هم تحملش از دستم در میرفت و داد میزدم
حدود ساعت ۵ صبح به سمت بیمارستان راه افتادم و به ماماهمراهم هم خبر دادم .
تا برسم بیمارستان و پذیرش و بستری بشم ساعت ۶ بود، بلافاصله مامای شیفت که معاینه م کرد ۳-۴ سانت بودم و همونجا تو بیمارستان قبل از اولین معاینه خون ریزیم هم شروع شد
ماماهمراهم اومد و تا حدود ساعت ۷ روی تخت دردها رو تحمل میکردم و فاصله درد ها به ۵ دقیقه یک بار رسیده بود
ماماهمراهم بهم یه سری حرکت و ورزش با توپ داد و بین اینها منو می‌برد حموم داخل سالن زایمان و با آب گرم شکم و کمرم رو ماساژ میداد
موقع دردها و انقباض ها هم یک سری تکنیک تنفس یادم داده بود و چند نقطه از بدنم رو مثل کمرم و بین انگشت های دستم و نزدیک مچ پام رو ماساژ میداد که خیلی کمک کننده بود

۳ پاسخ

ایول توضیحات خیلی خوب بود.خسته نباشی مادرجان.

ماما همراه منم سه تا نقطه فشاری بهم یاد داده واقعا کمک کننده بود عزیزم؟ وقتی درد داشتی

پارت یکت کو

سوال های مرتبط

مامان مهوا مامان مهوا روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۸:۳۰ رسیدیم بیمارستان در انقباضم کم بود و چون کیسه آبدشتی پیدا کرده بود آمپول فشار گرفتم، اینو بگم که هم مامان همراه داشتم هم از قبل درخواست بی‌دردی کرده بودم که توی این بیمارستان فقط بی‌حسی از طریق وریدی تزریق می‌شد و هم خواهرم کنارم بود که توی دردها نقاط فشاری رو برام ماساژ می‌داد که خیلی تاثیرگذار بود ماساژ لغات فشاری و تنفس، ماما همراه خیلی کار خاصی نکرد فقط تنفس‌ها رو یادآوری می‌کرد و ورزش‌ها رو ادآوری می‌کرد در واقع اصل کار خواهرم انجام داد که برام ماساژ می‌داد تا ساعت ۱۱:۳۰ که رسیدم به ۵ سانت اولین بار که معاینه شدم دو و نیم سانت بودم از هشت و نیم تا ۱۱ و نیم طول کشید که برسم به ۵ سانت از ۵ سانت سرم بی‌دردی رو برام شروع کردم خیلی بی درد هم نبود درد و انقباض بود اما قابل کنترل با تنفس بود و رفته رفته بیشترش می‌کردم که تقریباً توی ۸ سال یا ۹ سانت کلاً درآوردم بی‌حسی رو چون حالت خواب آلودگی می‌داد و دیگه مانع از انجام ورزش می‌شد، از ساعت ۸:۳۰ تا یک و نیم که از تقریباً به ۸ سانت برسم قابل تحمل بود نمره از ۱۰ تا ۵ میدم البته با این شرایطی که گفتم
مامان دومین بچه قشنگم مامان دومین بچه قشنگم ۸ ماهگی
دیگه ساعت شده بود ۲.۵ که بستری شدم و پنج دقیقه بعد کیسه آبم رو زدن تا ساعت چهار با انقباضات طبیعی خودم پیش رفتم و به پنج سانت رسیدم بعدش آمپول فشار زدن که انقباضاتم سرعت بگیره تا ساعت پنج قابل تحمل بود از شش سانت به بعد با اینکه روی توپ ماما منو ورزش میداد ولی واقعا دردها زیاد بود و پشت سر هم فقط به امید چند ساعت بعد که پسرمو قرار بود ببینم تحمل میکردم ساعت هفت دکتر اومد بالای سرم دیگه ۸ سانت شده بودم ولی بچه به کانال زایمان و لگن وارد نشده بود دکتر هم صبورانه موند و با دستش موقع انقباض بچه رو از روی شکم هدایت میکرد که درد جدیدی نداشت بهم تاکید میکرد که هرچی میگم گوش کن که تا چند دقیقه دیگه زایمانت تموم بشه منم فکر میکردم واسه دلداری دادن به من دارن میگن خلاصه یهو گفتن پاشو بریم اتاق کناری بچه سرش داره میاد بیرون منم اصلا باورم نمیشد رفتیم من خودمو اماده کرده بودم نیم ساعتی هم اونجا بخوام زور بزنم که با زور دوم توی کمتر از یک دقیقه بدنیا اومد و یهو همه دردها با هم تموم شد 🥰 کل درد شدیدی که داشتم دو ساعت بود و پسرم ساعت ۷:۴۵ صبح بدنیا اومد 👶🏻💕
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۴ ماهگی
قسمت چهارم تجربه زایمان طبیعی

با ماما همراهم تماس گرفتم و شرح حال دادم ، اون هم بهم گفت احتمالا دلپیچه ست ، گفت تایم دردهام رو بگیرم و یه نیم ساعت بعد بهش زنگ بزنم
تایم دردهام رو گرفتم و در کمال ناباوری ، هر ۲ دقیقه حدود ۳۰ الی ۳۵ ثانیه درد داشتم 😬
یک ربع بعد به ماما همراهم زنگ زدم و گفت خودت رو برسون بیمارستان . حدود نیم ساعتی تو راه بودیم و حدودای ساعت ۵/۵ رسیدم بیمارستان . با همسرم رفتم بلوک زایمان و گفتم درد دارم ، گفتن بخواب معاینه ت کنیم ؛ از همون اول با شروع دردهام نفس های عمیق خیلی کمکم می کرد و دردهام رو کنترل می کردم ، نفس هایی مثل بود کردن گل و فوت کردن شمع ، دیگه دردها ک شدیدتر شد بو کرد گل بود و بازدمش هم آه.و ناله 😬🙃
و همون آه و ناله ها هم دردم رو کم می کرد ، مهم اون دمی بود ک می گرفتم و سعی می کردم روی شکمم تمرکز کنم و از اونجا نفس بکشم .
زمانی ک وارد بلوک زایمان شدم خواستن معاینه کنن ک دیدن نفس های من خیلی نزدیک به همه و مستقیم بردنم تو اتاق زایمان ، معاینه ک کردن گفتن ۴ ، ۵ سانتم ، اصلا نشد ک به ماما همراهم خبر بدن ، مامای عاملم فقط تونست خودش رو برسونه و وقتی رسید و معاینه کرد گفت ۶ ، ۷ سانت شدی و روند زایمانت سریع و دیگه به ماما همراه نمی رسی
گفت پاشو با هم ورزش کنیم ؛ قبلش ان اس تی بهم وصل کرده بودن و دراز کشیده بودم ، کلی درخواست کردم ک دستگاه رو ازم باز کنم تا بتونم دردهام رو کنترل کنم
بلند ک شدم فقط تونسم ۴ ، ۵ تا اسکات بزنم و سریع بهم زور نشست ، احساس ادرار شدید داشتم و نذاشتن برم دستشویی ، گفتن می ری دستشویی می زایی 😁😂
خلاصه دیدن زور بهم نشسته بردنم روی تخت و با شاید سه تا زور یا ۴ تا (یادم نیست) زایمان کردم
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۴ ماهگی
قسمت سوم تجربه زایمان طبیعی

حدود یک سانت باز بودم و دکترم می گفت اصلا عجله نکن به وقتش زایمان می کنی . ولی برام نوبت زد برای ۱۶ مهر ک اگه تا اون موقع زایمان نکردم بستری بشم و با آمپول فشار زایمان کنم
من یک بار در ۳۸ هفته و ۵ روز روغن کرچک خورده بودم و خبری نشده بود ، یک بار هم همون ۱۲ مهر ، شب قبل از زایمان ، خوردم ، چون واقعا بد کوفتیه 🤦‍♀️ ، دلدرد و بیرون رویش خیلی اذیت کننده ست
اون شب من بعد از خوردن روغن حدود دو سه ساعتی بیرون روی داشتم به همراه دلدردی ک هفته ی قبلش هم تجربه کرده بودم‌.
حدود ۱۰/۵ شب روغن رو خوردم . یک ساعت بعدش بیرون رویم شروع شد تا حدود ۱ طول کشید
از ساعت ۱ تا ۳ خوابیدم ، ولی همچنان دلدرد داشتم ولی قابل تحمل بود ، می گرفت و ول می کرد ، من فکر کردم برای روغنه و طبیعیه

حدود ۳ دیگه از خواب بیدار شدم و دردها بیشتر شده بود ، رفته بودم توی دستشویی و شلوارم رو درآورده بودم و آب گرم رو گرفته بودم روی شکمم تا دردم رو کم کنه
ادامه در تایپیک بعدی ..
مامان سارینا💕 مامان سارینا💕 ۹ ماهگی
سلام مامانا...تجربه زایمان طبیعی
اول بگم اگه خوب نتونستم توضیح بدم ببخشید...
تجربه زایمان طبیعی
سلام.۱۰اردیبهشت۳۷هفته رفتم برا معاینه گفت بازه یکم اما سر بچه بالاس ورزش ها رو از ۳۵هفته شروع کرده بودم..پیاده روی و ماساژ کمر رو شروع کردم
شنبه ۳۰اردیبهشت ۴۰هفته ام کامل شد اما دردشدیدی نداشتم و۲سانت بودم.
دوتا از تاریخ های زایمانم هم گذشته بود.رفتم پیش دکتر گفت معاینه تحریکی انجام میدم برات.اومدم خونه ورزش ها رو انجام دادم ساعت ۵رفتم پیاده روی تا۹😬😬😬😩حدودا ساعت ۸ دردهام شدید شد و تایم هاش نزدیک ب هم۰
مامانم اومد کمرم با روغن ماساژ داد بعدش رفتم حموم زیر دوش اب گرم اسکات زدم و کمرم ماساژ دادم حدودا ساعت های ۱۱دردم از دردهای پریودی شدید تر شد اما همچنان نامنظم بود ب مامام زنگ زدم گفت هروقت منظم شد بهم خبر بده.بعد حموم موقع درد هاکمرم با روغن ماساژ میدادم
حدودا ازساعت های ۲تکون ها بچه کم شد و تکون نخورد ۴نیم ترسیدم رفتیم بیمارستان معاینه انجام داد گفت ۳سانت😑😑😑نوار قلب گرفت شد ۵نیم گفت برو راه برو ی ساعت دیگه بیا
دیگه از درد کمرم خم شده بود و مامانم و زنداداشم گرفته بودنم و راه میرفتم
بقیه اش رو پایین میگم
مامان زینب نازم 🌸 مامان زینب نازم 🌸 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم؛

تا حدود ساعت ۸ صبح روی توپ و ایستاده حرکات رو انجام میدادم و بعد گفتن روی تخت دراز بکشم تا معاینه بشم، فکر کنم حدود ۷-۸ سانت بودم
از ماماهمراهم پرسیدم تا کی زایمان میکنم گفت خوب داری پیش میری و نهایت تا ساعت ۱۰ فول میشی
بقیه درد ها رو روی تخت میگذروندم، دیگه تقریبا به ۳ دقیقه یکبار رسیده بود
همون موقع که بستری شدم به دکتر متخصصم هم زنگ زدن اطلاع دادن، ایشون هم وقتی اومد معاینه کرد ۹ سانت بودم
حدود ساعت ۹ ماماهمراهم گفت موهای بچه مشخصه و فول شدم
بعد منتقلم کردن به یه اتاق دیگه و تختی که مخصوص زایمان بود
(این قسمت داستان خیلی بد بود چون احساس می‌کردم هر لحظه ممکنه بچه بیاد بیرون و فاصله بین این دو تا سالن من رو با پای خودم بردن نه ویلچری نه تخت چرخداری 🤦‍♀️
روی اون تخت که دراز کشیدم بهم گفتن موقع زور زدن باید پاهام رو جمع کنم و چونه م رو تو سینه م فشار بدم
با ۳-۴ تا زور بالاخره بچه بدنیا اومد 😍 عامل زایمانم که بچه رو گرفت دکتر متخصصم بود و خودش بخیه هام رو زد،
کمتر از ۵ دقیقه بعد از بدنیا اومدن بچه بخیه زدن رو شروع کرد که پرسیدم مگه جفت اومد؟ که گفتن بله خارج شده
برای بخیه زدن چند تا آمپول بی حسی اطراف پرینه زدن ولی بازم درد داشت
در کل اگه هزار بار هم به عقب برگردم بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم
مامان برکت💙💙 مامان برکت💙💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴

ساعت ۵ دردها واقعا درد زایمان بود اما برای من کاااااملا قابل تحمل بود
تایم گرفتم فاصله بین دردا ۷ دقیقه بود و تایمشم ۲۰ تا ۳۰ ثانیه
تو خونه راه میرفتم که خیلی خودمو خسته نکنم
ساعت ۸ صبح دردا رسید به فاصله ۵ دقیقه و بین ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول میکشید
اینجا شوهرمو بیدار کردم
گفتم بلند شو من میخوام برم حموم مراقبم باش
زیر دوش آب داغ اسکات زدم و کمرمو قر و ماساژ دادم
تمام دردارو با تنفس کنترل میکردم
اومدم موهامو خشک کردم به شوهرم گفتم کاراتو بکن یکم دراز کشیدم بین دردا خوابم میبرد به خاطر اکسی توسین و شب بیداری دیشبش
ساعت ۱۱ دیگه فاصله دردا شد هر ۳ دقیقه با طول ۴۰ ثانیه و دردا شدید بود
دیگه ۱۱ و نیم زنگ زدم ماما همراهم
اونم گفت سریع خودتو برسون بیمارستان معاینه بشی
ساعت ۱۲ و نیم رسیدم بیمارستان که تو معاینه ۶ سانت با افاسه ۷۰ درصد بودم
تا رسیدم اتاق ldr شدم ۷ سانت
دیگه کیسه آبو زدن و دردا واقعاااااا غیر قابل تحمل شد ماما همراهمم ماساژای فشاری انجام میداد و کمکم میکرد تو ۹ سانت اپیدورال گرفتم که ۵ دقیقا بعدش شدم فول و فقط بهم گفتن زور بزن
بعدشم پسرم ساعت ۳ به دنیا اومد
مامان ❤️لیلی❤️ مامان ❤️لیلی❤️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۱
روز ۸ مرداد اینجا پیام گذاشتم لکه بینی و احساس آبریزش دارم، همه گفتن برو بیمارستان که چک بشی
اول رفتم دوش آب گرم گرفتم و شیو کردم، همزمان زیر دوش آبگرم هم اسکات زدم، رفتیم بیمارستان گفتن ۱ سانت باز شدی، و برای احساس آبریزش هم پد رو عوض کردم و گفتن یک ساعت باید بمونی تا مطمئن بشیم و در نهایت گفتن نه فقط ترشح قهوه ای داری و از کیسه آب نیست و فرستادنم خونه.
حدودا ساعت ۱۶ به بعد بود احساس انقباض میکردم، در حد ده دقیقه ای یبار بود و قابل تحمل بود، بازم با این حال رفتم دوش آبگرم گرفتم.انقباض ها شد حدودا ۶ دقیقه ای یبار که دیگه رفتیم بیمارستان و معاینه شدم گفتن ۲,۵ سانت باز شدی و برو پیاده روی کن، و یک ساعت دیگه بیا برای معاینه.
من چون پرسنل خود بیمارستان بودم توی یکی از همون اتاق های زایشگاه موندم و حرکت های لگنی رو انجام دادم، بعد دیدم انقباض هام زیادتر شده و کمی هم خونریزی دارم که اومدن معاینه ام کردن و گفتن ۵ سانت شدی.
من رو فرستادن اتاق زایمان و همونجا کمی ورزش و استراحت کردم تا ماما همراهم اومد و شروع کرد به ماساژ دادنم و مدام حرکات و تنفس ها رو باهام کار میکرد، واقعا وجود یکی کنارت که بلد باشه و تجربه داشته باشه توی اون لحظه بهت خیلی آرامش میده.
خلاصه من انقباض هام خیلی شدید تر شد و گفتم احساس میکنم نمیتونم سرپا بایستم و معاینه ام کردن گفتن ۹ سانت شدی...