۱۵ پاسخ

عزیزم شاید برا اینه ک زیاد نمیرین چند روز پشت سرهم برو بچه ها بده بغلشون بازی کنن یچرخوننش عادت کنن

بعضیا میگن از ۶ماه بعضیا میگن از ۱سال بهتر میشن
ایشالا خدا بهت قوت بده و بچه ها ام آروم بشن

یکسالگی به‌بعد میره رو به بهتر شدن

وای کاش به داد دل منم می‌رسید من که اوضاعم خیلی خیطه

ولی همون یه قلو هم دردسر داره

اره سختی زیادی داره ولا

هرچی بگی حق داری
مال من یکیه بعضی وختا دوس دارم بزنمش ب دیوار چون نمیتونم کاری کنم بجاش گریه میکنم😔

مادر منم تنهایی دو قلو بزرگ کرد الان خواهر برادرم بزرگ شدن هر کسی پی زندگی خودشه مامانم مونده و خسته و افسرده حتما از بقیه کمک بگیر اینجوری نمیشه یه وامی چیزی بگیر کالسکه براشون بخر بیرون برو حالت عوض شه حتما از مکمل ها استفاده کن قطعا بدنت هم ضعیف شده

عزیزه دلم حق داری هرچقدر گله کنی تو ی مادری و حق داری خسته بشی ولی میخام بگم بذار راه بیوفتن اونوقت دوسداری بذاریشون دم در😂😂😂خیلی سخته ولی میگذره و فدای ی لحظه خندیدناشون❤️❤️

مامانیه قوی
اینروزا میگذره بهت قول میدم
فقط دووم بیار و خودت و نباز❤️❤️❤️

اولشه خواهررررر من بعد چند بار ای وی اف حامله شدم بعد ۸ سال بعد ۲ ماهم بود بابام به طور فجیعی فوت کرد خونریزی داشتم تو این همه مدت از ۲۵ هفته تا اخر زایمانمو تو بیمارستان بودم ۳۳ هفته زایمان کردم تا ۱۶ بخاطر بچه ها بیمارستان بود بعد اومدم بماند افسرده ام و هر روز بدتر میشم سرکارم میرم دخترمم مثل کنه ب ادم میچسبه مدام گریه میکنه جیغ میکشه

از بقیه کمک بگیر اینجوری نمیشه

عزیزم میگذره کم کم خوب میشن اونایی که دوقلو دارن تمام این مراحل گذراندن من الان پریروز یکیشون پتو گرفته بود دستش یهو با پتو افتاد رو میز عسلی کل چشمش کبود شد دهن اونیکی زدرو زانو شوهرم بازی میکرد پر خون شد یعنی انقد دیگه مواظب باید باشی ادم خودش هلاک میشه خدا کنه فقط سلامت باشن با تمامی بچه هاان شاءالله سختیاشون ماشاالله دوبرابر

ای وای
ان شالله بزرگتر بشن راحت میشی

طبیعی دو قلو شد یا با کاشت

عزیززززم درکت میکنم
انشالله بزرگ بشن قدردان محبتات باشن قدردان سختیایی ک کشیدی باشن

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۱۲ ماهگی
سلام
عصرتون بخیر
خیلی دلم گرفته
من از ۱۸هفته با داریم آب دور بچه کم شد و استراحت بودم تا ۹ ماه که زایمان کردم و این مدت خونه بابام بودم بعدش هم تا به الان شاید یک ماه خونه خودم بودم اون تایم هم مامانم رو می‌بردم. این مدت شوهرم نبود ماموریت بود و هفته ی ای یکبار میومد ، خونه ما و بابام اینا یک ساعت از هم فاصله داره حالا کار شوهرم طوری شده که ۲۴ساعت سرکاره ۲۴ساعت خونه هست و باید برم سر خونه و زندگیم آخر هفته باید برم از الان دلم گرفته خیلی هم خودم هم پسرم وابسته ی خانوادم شدیم پسرم همش با بابا و مامانم و خواهرم بازی می‌کنه و دورش شلوغه اما خونه خودمون هیچ کس نیس اونجا هم که زندگی میکنم غریبم
مامانم از الان داره گریه می‌کنه که بدون بچم چیکار کنم تا بیایی
خودمم که وحشتناک میترسم که از پیش برنیام و پسرم خونه خودمون غریبی کنه
چون خونه خودمون که رفتیم چن روز خیلی غریبی کرد
لعنت به دوری
کاش هر دختری شهر خودش شوهر میکرد
هیییییی.......
بغض داره خفم میکنه
مامان حسین مامان حسین ۱ سالگی
من اومدم از حال حسین بگم
صبح جواب آزمایش اومد شکر خدا عفونت داخل بدن نشده بود گفتن برو خونه خودت ازش مراقبت کن و دارو بهش بده
حال بدش هم در اثر مصرف دارو آزیترومایسین بوده بدنش ریکشن نشون داده بود و تنگی نفس گرفت در حد کبودی و سرفه هاش بیشتر شد
من تو بیمارستان بهرامی هم به دکتر گفتم که واسه دارو هست دکتر می‌گفت نه
اونا اصرار به بستری داشتن و گفتم خب حداقل برم بیمارستانی که آشنا دارم
که دکترای اونجا گفتن در اثر مصرف دارو بوده
بهم گفت دارو رو تو شیر خشک ترکیب کنم و خالی ندم
خیلی دکترای بیمارستان بهرامی بهمون استرس دادن
ولی بقیه الله خیلی آرامش بیشتری دادن
البته اگر قسمت انژوکت وصل کردن به حسین رو فاکتور بگیریم
الهی بگردم بچم هنوز ازم ناراحته که چرا اون موقع من نجاتش ندادم از دست پرستارا🥺
خیلی گریه کرد خیلی زجه زد
به قدری که من و مامانم و شوهرم و داداشم از گریه های حسین گریه کردیم
الان آوردمش خونه حالش هنوز خوب نیست گریه می‌کنه نق میزنه و سرفه شدید
بهم گفتن بدتر شد دوباره بیارش، دعا کنید اوکی بشه حالش دیگه نیاز نشه ببرمش🫠