بچه ها شما هم مثل منین؟ من تا یکسالگی شاید روزی سه بار وزنش میکردم
هر هفته قدشو میگرفتم
بعد یکسالگی انگار بی معنی شده قد و وزنش برام 😂😂
غذا میخواد میدم نمیخواد اصرار نمیکنم
کلی خیلیییی عوض شدم انگار
شما همچنان درگیر قد و وزنید یا بی خیال شدین؟
یا خیلی چیزای دیگه انگار به یه آرامشی رسیدم چند روز پیش به خودم گفتم کدوم بچه سه ساله مثلا بلد نیست راه بره؟ همههههه راه میوفتن یکی یک ماه زودتر یکی دیر تر
کدوم بچه دو ساله دندون نداره؟ همهههه در میارن یکی زودتر یکی دیر تر
کدوم بچه ۵ ساله مو نداره همه مو در میارن شاید یکم دیرتر
جزو بچه های خاص ، همههههه حرف میزنن حالا چه اهمیتی داره بچه من تو ۱۱ ماهگی گفت هاپ هاپ یا تو دو سالگی...
یا الان که مادر دوتا بچه‌ام چه اهمیتی داره بچه‌م برا خاله‌ش بای بای بکنه یا نه
بوس بفرسته یا نه ،
یه زمانی میگفتم وای ۷ ماهش شد چرا دس دسی نمیکنه الان انقد میخندم با خودم....😂😂😂
۶ ماهش که بود پله هارو خیلی دقیق بالا می‌رفت و پایین میومد ولی چه اهمیتی داشت واقعا😂😂😂
همه اینارو گفتم چون هروز کلی پیام میخونم که همه نگرانن واقعا لازم نیست این همه نگرانی
فقط یک چیز مهمه این که هست کنارمون و داریم ازش لذت می‌بریم ...😍😍😍

تصویر
۱۹ پاسخ

آفرین دقیقا

ای خدا قربون کله ی طلاییت😍😍😘😘❤️🫠🫠
واقعاً حرفات درسته عزیزم باریکلا🤌🤌👌👌

آره واقعا منم یه مدت برام مهم بود که دنیز یه خورده ریزه ولی الان عادی شده آخه هر چی حرص و جوش خوردم درست شد نه پس زدم شبکه بی خیالی. ولی واقعا برام یه چیزی هنوز دغدغه اس اونم بدغذایی دنیز واقعا کلافه ام کرده هیچی نمی خوره ولش می کنم بدتر میشه کم خونه فوری مریض میشه سیستم ایمنی ایش خیلی ضعیفه با یه باد از پا میافته هر چی هم براش درست می کنم نمی خوره تمام تلاش هم می‌کنم که بهترین رسیدگی انجام بدم باز همون اش و کاسه

عزیزم به موهاش چیزی اسپری اینا هم میزنی که فرش منظم میشه؟؟

بقیه نمیذارن عزیزم من هی این قلعه امن و خیال راحتی رو بنا میکنم بعد یکی با لودر صافش میکنه که چقد ریزه چقد تنبله و …

ولی من غش کردم برا فرفریاش🫠🫠😍😍

من از اول اینجوری بودم ک بیخیال باشم تا خودش روند رشدش پیش بره وهنوزم هستم
یه کوچولو توی دلم ناراحته ریز جثه بودنش هستم اما تا حالا به روکسی نیاوردم تا دیگرانم تکرار کنن

چه موهای خوشگلی 🥹😍😍

دوستم من از همون اول هم زیاد درکیر قدو وزن و اینا نبودم کلا خودمو زدم به دربیخیالی کلی بهش رسیدگی کردم وهمیشه مواظب خواب و خوراک بودم دیگه رشدش دست خداست که تا الان خوب بوده

همش یطرف همین موهاااش،موهای پسر منننننههه🥰

اخ از طرف من یک ماچ بکن پس کله ی طلاییشو

دقیقا راست میگی
منم خیلی وقته وزنش نکردم ولی هنوز برای اطرافیان مهمه وزن آراد!مثلا هروقت میرم خونه مامان شوهرم خواهرشوهرم ارادو وزن میکنه!
ولی واقعا الان دیگه برای من خیلی چیزا مهم نیست به جز تربیت درست و صحبت کردنش

عاره واقعا الان خیلیا بهم میگن پسرت چرا راه نمیره ولی واسه من اهمیتی نداره بالاخره که راه میوفته مردم از خودمون پیگیر ترن

قربون موهای فرفریش..
چ خوب ک گفتی

آره دقیقا پسر منم تا الان چیزی نمیگفت خیلی نگران بودم دو سه روزه خودش یه دفه با خودش بازی میکنه و میگه بابا

ماهان همیشه قدو وزنش خوب بودبه اون خاطر من نگرانی نداشتم خودم توخونه وزنش نمیکردم تا نوبت واکسن میبردم بهداشت،ولی آره راس میگی مادراهمیشه یه استرس دارن من میگفتم چرا بای بای نمیکنه الان میگم چرا حرف نمیزنه چرا راه نمیفته درصورتی که روند رشدش همه چیز طبیعیه به موقع نشست ۴دست وپارفت سرپا وایساددست میگیره به دیوارومبل راه میره بای بای میکنه اوف من عجله دارم هولم دوس دارم سریع به حرف بیفته راه بره ولی به قول تو آخرهمه کارارو انجام میده یکی زودتریکی دیرتر

دقیقا و منم همینجور شدم و دیروز داشتم ب همین فک میکردم

گل گفتی❤️

🌹🌹🌹

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۴ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩