دلیل اینکه فعالیتم کمه اینه دلم برای این کوچولو تنگ شد سرما خورد گوشاش عفونت‌گرد بستریش کردن اهواز سر یه امپول اشتباهی فرشته مونو پرپر کردن دردش بجونم 😔اب سرومش دوبند انگشت مونده بود یه امپول ریختن توش بچه تو بغل مامانش یهویی میاره بالا و چشاش میرن پر کشید😭خدا از پرستار نگذره این کوچولو بچه خالمه من ابرا شیرمو نمیخورد بهش شیر دادم این بچه تو دل همه رفته بود هممنون روانی شدیم براش😭جای دخترم بود به خالم میگفتیم خاله ماهم بچه داریم تو چرا اینو اینقد میخای گفت زهرا من بچه دومیمه ولی بطور عجیب رفته تو دلم باباش جورابای بچشو میبرد سرکار بوشون میکرد زنگ میزد خالم میگفت مریم این جورابای دلسا هست بچه رو کشتن خدا ازشون نگذره خالم روانی شده امروز زنگ زد زهرا دارم میرم برای سنگ قبر متر ب متر جاده داره چنگم میزمه خاله😭😭بمیرم برای دلسای قشنگم فرشته اسمونیم بخدا من هرشب کارم گریس برای این بچه اخه شیرمو خورد خیلی دوسش داشتم خیلییی😭هیچ فرقی بابچه خودم نداشت😔دلسای قشنگم فرشته آسمونیم خالم با زجر بزرگت کرد‌بمیرم برای دل خالم😔

تصویر
۱۶ پاسخ

خداوند نگذره از اون پرستار .....‌

قلبم آتیش گرفت😭😭😭

چند وقتش بود 🥺🥺

و.اااای الهی که خدا ازش نگذره. چرا شکایت نکردن اخه

الهی عزیزم خدا ب مادرش و شما صبر بده🥲
کدوم بیمارستان بستری بود؟

عزیزم خدا صبرت بده

یخ کردم

وای خدایا، خدایا هیچ مادریو اینطوری امتحان نکن. 😭
چرا فک میکنید امپول اشتباه زدن؟

دلم اتیش گرفت

دیگه چ فایده بچه دسته گلش پر پر شد نهایت میگن خطا پزشکی بوده 😔

سرم داشت تموم میشد چرا آمپول ریختن اصلن غیر منطقی

الهی بمیره اون پرستار،حروم زاده لاشی.چقد بیفکر و مسئولیتن.خدالعنتش کنه

ای دنیای نامرد😭😭😭😭

خدا صبر بده چقدر سخته😔
چیکار کردن پس شکایتی چیزی؟؟

تلگرام گروه زدیم دورهمی میای؟

خدانگذره ازشون😭بمیرم برا دل مادرش

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
بعداز اینکه صورت پسرمو پرستار چسبوند به صورتم چه حس عجیبی خوشحالی ذوق وای 😢خدا این همون فرشته کوچولو هست که ۹ ماه من تو شکمم بود هربار رفتم سونوگرافی شیطونیاشو میدیدم ذوق میکردم کاش فیلم می‌گرفتم از روی اون مانیتور که روبه روم بود و من پسرمو میدیدم تو سونوگرافی انجام دادنی چه قدر حس عجیب و غریبی یه موجود کوچولو تو شکمت تشکیل بشه رشد کنه هرروز برزرکتر بشه این یه معجزه اس از طرف خدا 😍 خدا قربونت برم قربون بزرگیت معجزت حکمتت برم ، حین عمل نمی‌دونم چرا نفسام بالا نیومد به سختی نفس می‌کشیدم ماسک گذاشتن ولی کفتم بردارید نمیتونم حس خفگی میکنم یه حس غریبی داشتم انگار یه سنگ بزرگ رو سینم گذاشته بودن نفسام سخت شده بود فقط دعا میکردم زودتر تموم بشه من ازاین اتاق سرد وغریب برم بیرون بالاخره نمی‌دونم یک ساعت شد یا کمتر عملم تموم شد منو بردن ریکاوری چنددقیقه ای موندم لرز داشتم لرزش بدنم شروع شده بود نمی‌دونم چرا کدوماتون اینجوری شدید ؟ بعد عمل لرز داشتم ببینیم گرفته بود صدام مثل سرماخورده ها شده بودم لبم باد کرد بعدچندروز تبخال زده بودم یه هفته طول کشید خوب بشم به هرحال بعد چند دقیقه ای پرستار اومد شکمم رو فشار داد ولی فشار شکمی شروع شد خدایا درد دارم توروخدا درد دارم فشار نده پرستار دستمو گرفت آروم باش چیزی نیست دخترم بخاطر خودتونه خون نمونه تو رحمت خطرناکه اکه فشار ندیدم پسرم رو آوردن کنارم واکسن زدن بالاخره اومدن مارو بردن بیرون رفتیم تو بخش پرستارا اومدن منو بلند کردن گذاشتن رو تخت لباسم رو عوض کردن جامو درست کردن سرم زدن همه چیز و کنترل کردن رفتن پسرمم کنارم رو تخت خودش خوابیده بود پرستار اومد پسرمو گذاشت بغلم تا شیر بخوره ولی اصلا نخورد فقط کوچولو میک زد ولی اصلا نخورد ادامه دارد
مامان نویان مامان نویان ۱۷ ماهگی