عصابم بهم ریخته
مادرشوهرم رو روانمه
کل بارداریم از هر سه شب یه شب ک شوهرم نبود میومد با پسرش پیشم میموند بدتر بجای استراحت مجبور بودم خم و راست شم جلو اینا
حالام ک زاییدم یجوری رفتار میکنه انگار بچه مال اونه
یا عیب میذاره رو شیرم و هی میگ شیر خشک بده
یا هی میگ چرا بچم ریزه،درصورتیکه طبق نمودار رشد داره وزن میگیره
الانم مث قبل میاد خونم میمونه
تایم خواب بچه رو بهم میزنه
بچه شیر میخاد بجا اینکه بده بمن،خودشو میکشه تا خودش ارومش کنه و جیغ و داد بچه رو در میاره
شب تا صب بچم سه بار بیدار میشه برا شیر
سریع میاد جلو و میگ ن شیر نمیخاد،خواب طفلکو میپرونه
اصن شما فک کنین اون مادرشه و من غریبه و سعی میکنه از من غریبه دور نگهش داره
چ غلطی کنم از دستش
دلم نمیخاد شبا بیاد ور دل من
من ۲۸سالمه و خودم راحت از عهده بچه و کارام بر میام ولی یجوری برخورد میکنه انگار ده سالمه نباید دست ب بچه بزنم
متاسفانه مادرشوهرم عممه

۱۵ پاسخ

به شوهرت بگو بهش بگه
راهی جز این نداری

ببین دوبار ک موقع گریه بچه رو گرفت بغلش از دستش بکش با عصبانیت بگیر برو اتاق دیگه بچتو آروم کنه
اینجوری حداقل ناراحت میشه و کم کم دور میشه

به شوهرت بگو شرایطتو بگو‌سختمه جدی بگیر بزار بره وگرنه تا آخر بیچاره ای الان وقتشه گربه رو‌ دم‌حجله بکشی وگرنه باید حالا حالاها کولی بدی بهشون

بگو بهش تروخدا شما بچه هاتو بزرگ کردی بزار منم بچه خودمو بزرگ کنم بدونم مادری کردن چیه ...اگه گوش نداد باباتو دخالت بده اونم بیاد بمونه خونتون

عزیزم من مادر شوهرم دو شب اومد خونم به شوهرم گفتم راحت نیستم کمک نمی‌خوام بفرست بره خونشون شوهرمم همون موقع بردش اتاق بهش گفت برو زنم اذیت میشه اینجوری اونم قهر کرد رفت
چندباری باز اومد بمونه بهش محل ندادم هر چی گفت یکبارم تعارف نزدم بمونه گفتم برو
بچمم نمیدم بغلش شوهرمم بهشون گفته وقتی هستم نزدیک بچم نشن
حالا شدم دشمنی که به خونم تشنست

ببین بعضیا نمیخوان بفهمن ، یعنی حتی واضح بگی خودم بلدم میتونم از پسش برمیام هم نمیفهمن متاسفانه من توی فامیلای خودمون دارم
آدم واقعا کم میاره دیوونه میشه

متنفرم از دخالت‌های بیجای خونواده همسر

هی خواهر اون حداقل بلده مادرشوهر من بچه هاش یکی دیگ بزرگ کرده بچه داری بلدم نی گاهی یه چرت و پرتی میگه می‌ره رو روانم ولی من شوهرم ساکتش میکنه

خدا لعنت کنه همچین کسایی رو
یکی عین این داشتم سر دخترم
آن شالله ک سر این یکی خدا دورش کنه

بچه بزار برو خونه مامانت بگو من میرم پس بزرگش کن

ب شوهرت یا پدرشوهرت یا پدرخودت بگو

به شوهرت بگو بهش بگه
نهایت ناراحت میشه اشکال نداره بهتر از اینکه اعصابت بهم بریزه

هیچی تحمل

وای خدا چقد سخته اینجوری درکت میکتم
به شوهرت بگو خب
بگو راحت نیستی اذیتی

هییییی

سوال های مرتبط