۱۳ پاسخ

تبریک عزیزم قدمش پر از خیر و برکت باشه واستون،کدوم بیمارستان بودید؟

تبریک میگم ایشالله قدمش براتون پر برکت باشه

عزیزم ایشالا بسلامتی باشه مهم اینه نی نی سالم اومده بغلت

منم سر اورژانسی شدم
مبارکت باشه عزیزم ❤️🫶

من جدا از حال جسمی
روحی داغون بودم 🫠

ایشالا بسلامتی عزیزم قدمش مبارک

قدم نو رسیده مبارک عزیزم♥️😁
مثل من وای درد هردو کشیدیم خدااا😂🥲

به سلامتی عزیزم
بالاخره زایمان کردی خداروشکر
برای ماهم دعا کن

مبارکت باشه قشنگم
درد زیاد داشتی؟

مبارک باشه کدوم بیمارستان و تحت نظر کدوم دکتر بودین عزیزم

مبارک گلم چشمو دلت روشن برای ماهم دعا کن صحیح نینی هامون بغل بگیریم ❤️

مث زایمان اول من
با این تفاوت که من بچه ام گیر کرد توکانال زایمان و ضربانش افت کرد و سز شدم..منم هردو درد رو کشیدم

دقیقااا منم بادرد امروز اومدم و سز اورژانسی شدم
چون بچه طی ی هفته چرخیده بود و بریچ شده بود
هم درد طبیعی رو کشیدم و هم سز رو

یه سانت هنوز دردی نیست خواهر من نرسیدی به اوج دردا بدونی چخبره

سوال های مرتبط

مامان فسقلی خان مامان فسقلی خان ۷ ماهگی
سلام خانما اومدم تجربه زایمانم بگم
من به حساب آنتی 39,,هفته بودم و به حساب پریودیم 40هفته دوروز بودم
چندبار رفتم زایشگاه چون حرکات بچه کم شده بود آخرین بار رفتم منو بستری کردن ..دهانه رحم کامل بسته بود بدون هیچ درد و انقباضی .چهارشنبه منو بستری کردن بهم آمپول فشار قرص زیر زبونی .با قرص تو دهانه رحمم.پنجشنبه شب شدم 5سانت خیلی استرس ترس هم داشتم .سرنفر اوزانسی جلو چشمام زایمان طبیعی کردن میدیم ک چقدر درد دارن جیق می‌کشیدن.با بخیه هاشون ک بعد زایمان نشون زدن من درد هام هی بیشتر شد قابل تحمل .پنج دقیقه ای می‌گرفت وحشتناک کمرم زیر شکمم من جیق می‌کشیدم خیلی بیحالم شدم چون تجربه نداشتم زایمان اولم بود. .دیگه دستگاه بهم وصل بود ک ضربان قلب بچرو تو دستگاه میدن با درد هام ک تو دستگاه نشون میداد بعد ضربان قلب بچم افت کرد ساعت سه شب اوزانسی منو بردن برای سزارین .سوند وصل کردن انقد درد کشیدم ک درد سوند نفهمیدم .خیلی خوشحال شدم ک سزارین چون بد ترسی به جونم افتاده بود برای طبیعی .بردن اتاق عمل تو کمرم آمپول زدن پاهام داغ شد کم کم بیحس جلوم پرده کشیدن .درد نداشتم ولی تکون ک می‌خوردم فهمیدم هی دست تو شکمم میکن منم یکم گیج بودم بعد چندیقه.صدای بچمو شنیدم راحت شدم خوشحال بعد انقد گیج بودم نفهمیدم کی بخیه زدن فقد چشامو باز کردم دیدم منو دارن با تخت میبردن کلا گیج بودم .بردنم بخش خداروشکر. منو پسرم خوبیم پسرم زردی خداروشکر نداشت وزنش هم 3400شد .راستی برای شکم ماساژ میدن انقد گیج بودم نفهمیدم فشار دادن یا نه فعلا بیمارستانم .امروز مرخص میشم .خانما بدن هرکی متفاوت هس نترسید من توان طبیعی نداشتم استرس از قبل هم داشتم ک بدتر شد هم درد طبیعی کشیدم هم درد سزارین.
براتون زایمان خوب و راحتی آرزو میکنم
مامان نورا مامان نورا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام من سحرم ۱۹ سالمه و میخام تجربه خودمو درباره زایمان طبیعی براتون بگم

من صبح ۵شهریور تو سن حاملی ۳۹ هفته و ۵ روز احساس کردم ازم اندازه ته لیوان آب ریخت و شک کردم کیسه آبم باشه و بلافاصله خودمو رسوندم بیمارستان و نوار قلب گرفتن و معاینم کردن ک دهانه رحمم اندازه یه نیم انگشت باز شده بود و بعد فرستادنم سونو ک معلوم شد آب دور جنین کم شده و رفتم پیش دکتر و برام ختم بارداری زد و قرار شد شب ساعت ۹ برم بستری بیمارستان بشم
رفتم خونه و لوازم خودم و گل دختر رو آماده کردم رفتم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم

من چون هیچ دردی نداشتم وارد بلوک زایمان که شدم بهم قرص زیر زبونی دادن و آمپول بهم زدن تا دردام شروع بشه و من بعد نیم ساعت انقباض های خیلی شدید و درد های هر ۵ دقیقه گرفتم و خوشحال ک به زودی زایمان می‌کنم اما هر بار ک اومدن معاینم کردن دهانه رحمم کلن بسته بود من اون شب رو تا فردا شبش تو همون وضعیت بودم هیچ تغییر نکرده بودم و اونموقع شروع کردن مسکن زدن بهم ک دردام کم بشه تا دوباره بتونن قرص و آمپول بزنن بهم وقتی هم ازشون پرسیدم چرا اینکار میکنید گفتن انقباض هات انقد شدیده ک ممکنه رحمت پاره بشه و من دو شب درد داشتم بدون اینکه دهانه رحمم باز بشه
مامان یسنا گلی مامان یسنا گلی ۶ ماهگی
و بلاخره منم زایمان کردم تو هفته ۳۸
شنبه صبح ک بیدار شدم ی ذره اندازه سکه خون دیدم تو کاسه توالت
رفتم بیمارستان معاینه کردن ی سانت بودم بعد یادم اومدم از صبح حرکاتش حس نکردم آن اس تی گرفتن ضربان قلبش انگار اوکی نبود دوباره گرفتن دومی خوب بود ولی بخاطر خون بستری کرد دکترم ک زایمان کنم
بعدش ساعت ۴ ک بستری کردن آمپول فشار زدن درد نداشتم هی میومدن نوار قلبشو چک میکردن پچ پچ میکردن میرفتن بیرون تا ساعت ۹ونیم اینا ک من شک کردم اینا چرا اینقد چک میکنن و پچ پچ میکنن ازشون سوال میکردم چیزی نمی‌گفتن تا اینکه زنگ دکترم زدم گفتم قضیه چیه گف نگران نباش نوار قلبش اوکی نیس هی ضربان قلبش افت میکنه باید اورژانسی سز بشی .گفتم نمیشه سز نکنیم گف نه ریسک داره اگه ۸سانت بودی باز ی چیزی ولی ۳ سانت شدی ریسکش خیلی بالاس
خلاصه ک هیچی دیگه سز اورژانسی شدم من دوتا طبیعی داشتم خیییییلی خیلی بهتر بود از سز
سزارین دردش خیلی بده ‌ولی طبیعی دردش همون دو س ساعت اوله
امیدوارم همگی ی زایمان خوب داشته باشین
اینم دخملی
مامان میران مامان میران ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۱۲ ماهگی
مامان هانا مامان هانا روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای عزیز بلاخره من تونستم تایم خالی گیر بیارم و بیام تجربه زایمانم رو بگم من تاریخ انتی ما برا ۱۷ بهمن بود و من منتظر ک درد و ماه دردم شروع بشه اما دریغ از کوچیک ترین درد بهداشت و دکتر بهم گفتن ک باید هر روز ان اس تی بگیری ک مشکلی پیش نیاد من همه ان اس تی ها مو مطب دکتر انجام میدادم روز ۱۸بهمن ک پنجشنبه میشد از شانس ....... دکترم نبود و بهداشت گفت برو بيمارستان بگیر منم رفتم این اس تی هم نگرفتن و گفتن چون یک روز از تاریخ ان تی گذشته بستری باید بشی و اینطوی شد ک من بدون زره ایی درد بستری شدم و رفتم بخش زایمان ب اتاق ک رسیدم اومدن اولین معاینه رو انجام دادن و گفتن دهانه رحم هیچی باز نيست ی قرص زیر زبونم گذاشتن و اکسیژن وصلم کردن رفتن بعد یک ساعت اومدن و معاینه دومم انجام و یک سانت بودم😞از ساعت ۶عصر تا ۸شب من یک سانت بودم تو اتاق خودم ورزشم میکردم ک پیشرفت ک نکرد بعدش نمیدونم چی بود بهم گفتن بزار ی لوله برات بزاریم ک رحمت بدون درد باز بشه منم اجازه دادم و خیلی دردناک ک حتی ندیدم چی بود رو داخل کردن و گفتن تکون نخور ی سرمم وصل اون کردن ک ب داخل بود دردام شروع شده بود بی تاب بودم دلم میخواست راه برم نمیزاشتن از ۸تا۱۱شب با اون دستگاه دردناک شدم ۳سانت ک خودشونم تعجب کردن ....
مامان مهیار🥹💙 مامان مهیار🥹💙 ۱ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
من بالاخره بعد ۱۳ روز اومدم ک تجربه زایمانمو بگم

پارت ۱
توی تاپیک هام هست ک جمعه ۲ شهریور رفتم برای تست امینوشور و ان اس تی
همه چی مرتب بود و برگشتم خونه ک صبح برم بستری بشم
چون نظر دکترم این بود ک دیگه هفته اخر هست و اگه قرار بود دردت بگیره تا حالا گرفته بود پس بهتره ک ختم بارداری بدیم وزن و همه چیز بچه هم نرمال بود
شب ک برگشتم خونه یه قاشق غذا خوردی روغن کرچک اونم باز به دستور دکترم ریختم تو یه لیوان شربت خاکشیر و خوردم و بعدش نیم ساعت اینا راه رفتم تو خونه و موقع خواب هم شیاف گل مغربی گذاشتم
قرار بود صبح ساعت ۸ برم بستری بشم ک ساعت ۵:۳۰ بیدار شدم برم سرویس همین ک سرپا وایستادم حس کردم یه مایع ازم خارج شد سریع رفتم سرویس و نگاه کردم دیدم خون و اب باهم اومده ولی خونش کمتر بود
سریع ساک و بقیه وسیله هایی ک اماده کرده بودم با خودم برداشتم رفتم بیمارستان ، اونجا ازم ان اس تی گرفتن و معاینه کردن گفتن هنوز ۱ فینگر هستی و ان اس تی هم انقباض رو هر پنج دیقه نشون میداد
وسط ان اس تی بودم ک دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد
بعد دیگه کارای بستری رو انجام دادم بستری شدم امپول فشار بهم زدن
بعد امپول فشار دوبار هم معاینه تحریکی انجام دادن ک رسیدم به دو فینگر
و دردام از ۵ دیقه رسید به ۲ دیقه و ۱ و نیم دیقه
از شانس خوبم ماما همراهم خودش اون روز و اون تایم شیفت بود
ظهر ماما همراهم به همراه دو تا ماما دیگه شیفت رو تحویل گرفتن
یکی از ماما ها اومد معاینه تحریکی انجام بده ک کیسه ابم پاره شد