۵ پاسخ

ممنون از مطالب اموزندتون😍😍

🩷🩷🩷🩷👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻

👌👌👌👌

ممنون عزیزم👌👌👌

👍👍👍👍

سوال های مرتبط

مامان دخترم مامان دخترم ۲ سالگی
با دعوای بین کودکان، چه کار کنیم؟

فعالیت هایی را پیدا کنید که کودک کوچکتر و فرزند بزرگتر بتوانند با هم در آن شرکت کنند و از آن لذت ببرند. یکی از فعالیت هایی که می توانید انجام بدهید، ساختن یک کمپ داخل خانه است. به کودک کوچکتر اجازه بدهید از بلوک های خانه سازی برای ساختن دیوار کمپ استفاده کند در حالی که کودک بزرگتر با استفاده از بالش ها و کوسن ها قلعه می سازد یا می توانید از کودک بزرگتر بخواهید نقش یک کتاب فروش را بازی کند و در حالی که مشتری کوچکش کیفش را پر و خالی می کند، کتاب ها را کنترل کند. فرزند‌ کوچک تر ممکن است از اینکه نقش بیمار کودک بزرگتر را بازی کند هم لذت می برد.

به دنبال برابری نباشید، فقط به این دلیل که می خواهید در مورد فرزندانتان عادل باشید، نباید با آنها کاملا مشابه و مانند هم رفتار کنید.

کودک نوپا و خواهر یا برادر بزرگترش قابلیت های رشدی، نیازها و خواسته های متفاوتی دارند. در برابر خواسته کودک کوچکتر برای سوار شدن اسکوتر برادر یا خواهر بزرگتر و یا بیدار ماندن بعد از ساعت خواب چون کودک بزرگتر بیدار است، مقاومت کنید. در عوض وقتی فرزند بزرگتر حضور ندارد، زمانی را برای خواندن کتاب داستان در نظر بگیرید تا کودک کوچکتر هم احساس خاص بودن کند.
👨‍🏫 👩‍🦳
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• @farzande_nikoo
مامان دخترم مامان دخترم ۲ سالگی
✅‍ چگونه به سوالات کودکم در مورد خدا پاسخ دهم؟

این سوال غلط است که: «چه طور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چه طور به او نشان دهم که خدا، در زندگی اش حضور دارد؟»
حدود سه یا چهار سالگی، بچه ها، نام خداوند را یاد می گیرند. کودک، ابتدا، دنبال قوی ترین فرد است و چون از نوزادی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، می پندارد که مادر، محکم ترین تکیه گاه است، ولی خیلی زود می فهمد که مادر، از خیلی چیزها می ترسد و چون پدر از آن ها نمی ترسد، پدر را تکیه گاه و قوی ترین آدم می یابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها می ترسد. در این زمان است که از ما می پرسد: «چه کسی قوی ترین است؟» به او می گوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او می گوییم: «بزرگ تر که شدی، برایت می گویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آن چه را می بیند، قبول دارد. بنابراین نمی توان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.»
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• @farzande_nikoo
مامان دخترم مامان دخترم ۲ سالگی
کودکانی که از مهدکودک یا مدرسه می ترسند در واقع به علت رفتارهای والدینشان استرس شان بیشتر یا کمتر میشود. نوع رفتار شما بسیار مهم است.
وقتی که به در مهد کودک یا مدرسه می رسید آرام باشید و خیلی سریع خداحافظی کنید. کودکتان را در آغوش بگیرید و بگویید: (دوستت دارم، مطمئنم که روز خیلی خوبی داری. ساعت 4 میام دنبالت. خداحافظ). در حالیکه لبخند به لب دارید آنجا را ترک کنید.

هنگامی که می خواهید کودکتان را ترک کنید تردید نکنید. خودتان را برای این واقعیت که کودکتان ناراحت شود و گریه کند آماده کنید اما اطمینان داشته باشید که معلمش از پسش برخواهد آمد. هرچقدر خداحافظی را بیشتر کش دهید سخت تر خواهد شد و زمان بیشتری خواهد برد تا کودکتان به این جدایی عادت کند.اگر به محض اینکه کودکتان گریه کرد برگردید در واقع به او آموزش می دهید که گریه کردن او شما را از رفتن باز می دارد و در نتیجه او هر روز صبح این رفتار را تکرار خواهد کرد.

─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• @farzande_nikoo