۵ پاسخ

حتماً ورزش کن معجزه شو میبینی

والا به منم میگفتن تنبلی تخمدان دارم تو اول ماه با دوبار اقدام حامله شدم .

من ۱۴ سال تمام تنبلی تخمدان داشتم . بچه هم نمیخواستم . جلوگیری هم طبیعی بود . بعد با سهل انگاری همسرم با پیش اب باردار شدم و البته خدارو شاکرم که یه عشق دیگه بهمون داده

مگه چن سالته عجب دکتراحمقی بوده من تو ۳۷سالگی بچه آوردم با تنبلی تخمدان ویه لوله رحم بسته پریودم سالی یه بار بود

قبل از پسرت هم تنبلی داشتی؟

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
بچه ها الان پسرم از دکتر ارتوپد میارم مربوط به ستون فقراتش که یه ماه پیش مربی کاردرمانگرش گفت شک کرد که ستون فقراتش شاید کج باشه و گفت یه ارتوپد ببر منم دوتا دکتر بردم اول دکتر زرگر بردم گفت آره یکم کج هست ولی الان نمیشه هیچ کاریش کرد همون کاردرمانی و ادامه بدید تا راه بیوفته بیارید ببینم چون بدنش شل هست پشت پسرم نشستنی یکم حالت کج داره و همسان نیست چون هنوز گردن نگرفته و نمیتونه قشنگ بشینه وقتی با کمک خودم میشینه حالت خمیده میشینه صاف نمیتونه دکتر زرگر نامه داد یه دکتر دیگه ببرم امروز آوردم دکتر سعید رضا مهرپور خیلی خوب بود دکترش گفت نه انحراف نداره فعلا و کج نیست ولی چون بدنش شل وضعیف هست همون وقتی میشینه کج میشه ، گفت ۲ سالش شد بیارید الان کاری نمیشه کرد همون کاردرمانی و ادامه بدید ولی خب پسرمن چون با شروع کاردرمانی تشنج هاش شروع شد دیگه نمیتونم تا یه مدت ببرم تا کنترل بشه بعد شروع کنم خیلی تو بد وضعیتی گیر کردم بین زمین و هوا معلق موندم اگه بیماریش پیشرفت نکنه بچم شاید فرجی بشه و به مرور خوب بشه ولی اگه بیماریش شدنش بیشتر باشه کاری نمیشه کرد واقعا دیگه فقط از خدا معجزه میخوام کلا بیماریش از بین بره و خوب بشه خدا به هیچ مادری نشون نده امیدوار ادامه میدم 🌹
مامان نفس مامان نفس ۱۷ ماهگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم