زایمان طبیعی پارت ۲شوهرم کار های تشکیل پرونده و اینا رو انجام داد و به من آمپول فشار زدن درد داشتم اما درد اصلی زایمان نبود و چون اولین زایمانم بود اصل نمی دونست درد ها باید چطور و چه اندازه باشن بعد مامانم اومد بیمارستان پیشم تو بیمارستان دولتی بودم تو یه اتاق دیگه صدایه جیغ و داد های یه خانوم رو میشنیدم که داشت زایمان میکرد و همه ی دکتر ها میگفتن تو که زایمان ۴ رم ات هست چرا انقدر داد میزنی که اولین باره زایمان کردی منم خیلی ترسیده بودم میگفتم اول چهارومین زایمانش هست انقدر درد میکشه من اولین زایمانمه قطعا میمیرم از ترس تموم بدم میلرزید با آمپول فشار درد هم داشتم و دندون درد هم گرفته بودم

۱ پاسخ

اخی عزیزم

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
درد مفاصل بعد از زایمان
درد مفاصل و زانو درد بعد از زایمان و علت آن
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان و علت آن
بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی
بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی

سوال های مرتبط

مامان حناوکیان مامان حناوکیان ۴ ماهگی
اولین رابطه بعد زایمان چققققد درد داشت چرا زایمان اولم اینجوری نبودم زایمانم سزارین بودم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۱ ماهگی
رفتم واسه زایمان طبیعی.فول شده بودم میگفتن چقد سوسولی تو هنوز سه سانتی .میگفتم امپول بی درد بزنید میگفتن زوده.نگو که فول بودم داشتم میزاییدم.گفتم منو ببرید سزارین تو اتاق سزارین دکتر گفت تو فولی طبیعی بیار طبیعی اوردم.
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان میترا مامان میترا ۱ ماهگی
دوستانی که با آمپول فشار زایمان طبیعی کردین بیایین بگین چطوریه؟مثلا آمپول فشار میزنن بعدش چی میشه دردت میگیره؟چن ساعت درد میکشی من خیلی درد کشیدم اما اون همه درد کشیدم آروم شد..مثل اینکه باید با آمپول فشار منم زایمان کنم..
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت 3
لباس دادن پوشیدم و انقباض داشتم به طوری که احساس درد خیلی شدیدی داشتم دوست داشتم زود زایمان کنم .رفتم تو اتاق لیبر و گفتن باید اونجا بمونم از درد هیچی نخورده بودم بدنم ضعف داشت درد داشت اصلا جونی تو بدنم نبود امدن دوباره ان اس تی گرفتن و صدای قلب گوش کردن تو اتاقی که من بودم من بودم و یکی دیگه اون موقع زایمانش بود خیلی درد داشت و جیغ میزد من نگاه به اون میکردم خودم از ترس پس میفتادم
فقط هی سوره انشقاق رو میخوندم و صدای امام علی وحضرت فاطمه میزدم که خیلی کمکم کردن
درد هام داشت شدید ترمیشد اما دیگه معاینه نمیشدم هر یک ربع میومدن ان اس تی میگرفتن ازم. از درد داشتم به خودم میپیچیدم تااینکه ساعت 7شد گفتن باید کم کم سرم فشار بزنن برام اون بغلیم که روتخت زایمان کرد ورفت من تنهابودم تواتاق لرز شدید داشت بدنم و درد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان علیسان مامان علیسان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین۴
حس پاهام داشت بر میگشت ، درد هم داشتم که اولاش قابل تحمل بود ولی کم کم زیاد و زیادتر میشد ، یه پرستار آقا کنارم بود خیلی خوش اخلاق بود اومد و پمپ درد رو بهم وصل کرد که پمپ درد خیلی خیلی تاثیر داشت ، بهترین کار همین بود که پمپ درد گرفتم
بعدش هم بردنم توی بخش که مامانم اونجا بود خیلی دلگرمی بود برام ، دخترمم که دیدم کل دردام یادم رفت ❤️ نمیگم درد نداره سزارین هم درد داره و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین هردو سخته
فشاری که به شکمم وارد کرد پرستار برای خونریزی چون پاهام و دلم حس داشت خیلی خیلی دردم گرفت و اذیت شدم و جیغ میزدم خیلییی درد داشت دستش رو محکم گرفته بودم اما خب بندع خدا مجبور بود فشار بده بخاطر خودم که بهتر بشم ، یبار یع پرستار دیگه اومد که اون خیلی بداخلاق بود اونم یبار فشار داد و رفت خلاصه این فشار بعد زایمان سزارین ادم مرگ رو به چشم میبینه خیلی وحشتناکه
😐❤️ سرم هایی که میزنن بهت هم خیلی خواب آوره و کلا آدم گیجه گیجه که باعث میشه باز دردت یادت بره
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آناهیتا مامان آناهیتا ۴ ماهگی
سلام مامانا خوبین
منم زایمان کردم خداروشکر
چهل هفته و سه روز بودم بدون درد بستری شدم
با آمپول فشار زایمان کردم خیلی اذیت شدم اما خداروشکر زحمتم نتیجه داد
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🤚🤱
داشتم میگفتم.. من ۹ و نیم صبح بستری شدم و دیگه شروع کردن بهم آمپول فشار تزریق کردن تا ساعت ۱۱ اینا یه کوچولو درد می‌گرفت ول می‌کرد ک من اسم اونو اصلا درد نمیدونستم دیگه هر پرستاری مامایی هرکی میومد تعجب می‌کرد و میگفت ک چرا درد نداری معاینه پشت معاینه 😬 جوری بود من خوابیده بودم میومدن بیدارم میکردن
اون وسط یه خانمه زایمان میکرد تو اتاق بغل انقدر داد و بیداد کرد از استرس دست و پام میلرزید و گریه کردم براش حسابی😂پرستاره اومد دید دارم گریه میکنم خوشحال شد گفت درد داری😍گفتم ن بابا برا زنه گریه میکنم 😂خورد تو ذوقش گفت اون همه هم درد نداره اون بیخودی داره اینقدر داد و بیداد میکنه تو مطمئنم مثل تو نیستی ک تا الان میگی اصلا درد نداری 😃حالا من یه دختر سوسول و لوس ک سوزن بره دستم تا یه ماه از اون دستم زیاد کار نمیکشم😂
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 😍💋رقیه💋😍 مامان 😍💋رقیه💋😍 ۲ ماهگی
و بلاخره منم زایمان کردم ودخترک خوشگلمو بغل کردم خداروشکر
زایماننمم طبیعی بود بدون درد رفتم بیمارستان با امپول فشار زایمان کردم
تجربمم بگم افتضاح وحشتناک بود یعنی کابوسه کابوس
هرکی تو خونه درداشو بکشه خیلی بهتر از امپول فشار
یعنی مردم وزنده شدم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان کیاشا مامان کیاشا ۲ ماهگی
داستان زایمان

تا مامانم رسید اومد پیشم بچرو دید کلی ذوق کرد هی بچه رو می اوردن زیر سینم میزاشتن ماشالا خیلی محکم مک میزد در حدی که من میگفتم مگه دندون داره؟چرا انقدر درد داره؟هرچی مک میزد حتی اب یا همون اغوز هم از سینم نمیومد ۴ ساعت بود که بچه به دنیا اومده بود اما هیچی نخورده بود منم نگران بودم هی میگفتم قند بچه نیوفته چیزیش نشه …. پرستار شیردهی اومد عین چی بگم اخه انقدر بد اخلاق بود گفت من مسئول شیرو بچم من باید نگران باشم نه شما! ۱۰ ساعتم بگذره فقط باید شیر خودت و بدی تو بیمارستان ما شیر خشک ممنوعه!!رفتارش یه جوری بود که اصلا انگار نه انگار بیمارستانم خصوصی بود انگار من و برده بودن بدترین بیمارستان دولتی مفتی میخوان من و نگه دارن و رفتارشون اینه … گفتم چون اورژانسی بودم و زودتر بچم اومده بود اون شب شانس من بخش مادران و زایمان بسته بود من تو بخش جراحیه بیمارستان بودم … بغضم و قورت دادم کلی درد داشتم این و کسایی میفهمن که سابقه سزارین دارن نه پمپ درد داشتم نه شیاف نه هیچی از اتاق عمل اومده بودم بیرون با کلی درد و بد رفتاری…. یه ثانیه نخوابیدم استرس بچه رو داشتم میگفتم نکنه قندش بیوفته تو راهرو بیمارستان هیشکی نبود عملا میگفتم غلط کردم اومدم این بیمارستان این گردن دردیم که الان دارم به خاطر اون شبه چون از استرس هی سرم و می اوردم بالا بچه رو نگاه میکردم ببینم نفس میکشه؟حالش خوبه؟….
اون پلاستیکه که ادرارم توش میرفت نمیدونم اسمش چی بود اون پره پر بود بی حسیم رفته بود درد نفسگیر داشتم پوشکم و زیر انداز زیرم غرق خون بود و مامانم هربار میرفت یه پرستارو صدا بزنه هیشکی نبود و میگفتن پرستارا خوابن باید صبر کنید بخش زایمان بیان ….
واقع شاید ۴،۵ ساعت بود اما یه عمر گذشت به من ۲
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی‌‌ریحانه مامان امیرعلی‌‌ریحانه ۱ ماهگی
خداروشکر من هم دیروز زایمان کردم و دخترگلم ریحانه خانوم به دنیا اومد
بیمارستان مادر بودم و از بیمارستان راضی بودم خداروشکر.ماما همراه نداشتم اما دوتا ماما شیفت خانوم رضایی و بعدش هم مخصوصا خانوم حسینی خیییلی عالی بودن و خیلی از ورزش ها رو هم مثل ماما همراه میموندن و انجام میدادن باهام...بی دردی وریدی گرفتم چون از اپیدوارل خیلی میترسیدم...
تجربه زایمان هم با اینکه زایمان دومم بود ولی واقعا متفاوت از اولی بود به دلایل مختلف...وزن و پوزیشن سر و ....که نگم بهتره..به بقیه استرس میده
اماهمه دردا اون لحظه ای که بچه رو میذارن تو بغلت تموم میشه🥲😍
هنوزم درد دارم مثل انقباض های ماه درد که گویا تو زایمان دوم همه تقریبا این پس دردها رو دارن...
هرچی که هست امیدوارم همه مامانای باردار بسلامتی زایمان کنن و کسایی هم که باردار نیستن به زودی این حس ها رو تجربه کنن
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آیگل مامان آیگل ۴ ماهگی
#زایمان طبیعی
پارت 3
تا رسیدم بیمارستان گفتن هفت سانت شدی درد میکشیدم اونا انگار نه انگار داشتن حرف میزدن و میخندیدن گفتم خانما دارم میمیرم از درد گفت دارم پرونده تشکیل میشه برات بعد یه ساعت خندیدنشون یادشون افتاد یه مریض هست رفتم به مامانم گفتم مامانم زنگ به خالش اون یه فامیل داشت توی بیمارستان امام علی دستگاه رو وصل کردن ضربان قلب بچه یهویی رفت بالا بعد قلبش نزد یهویی اومد پایین فامیلمون که دکتر همون بیمارستان بود اومد سری بهش خبر دادن اومد یه ماما همراهش بود من روی تخت زایمان بود ماما اومد روی تخت با دو دستش شکممو به سمت پایین فشار داد دکتر گفت زور بزن من زور میزد اون فشار میداد بعد به امپول زد یکم با قیچی برید بعد گفت زور بزن بچه خفه میشه منم از ترس اینکه بچم جیزیش نشه همش زور میزد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان امیرحسین.ویهان مامان امیرحسین.ویهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان 3
منو بردن تو اتاق عمل هیچکس نبود جز یه خانوم کمک داد رفتم رو تخت که دکتر بیهوشی اومد یه خانوم بود و یه اقا
سوند گذاشتن اصلا درد نداشت فقط چندش بود اما امپول تو کمر چون داشتم به خانوم دکتره مزگفتم تودوخدا منو ماساژ رحمی تو بیحسی بدین یدفعه با دعوا و داد که یعنی چی همه میگن این چرت و پرتو منم گفتم خانوم چرا کاری میکنی یا خاطره بد بشه برام یه امپول خیلی بد بدی زد تو کمرم که مردم اصلا نگفت چجوری بشین چجوری حالت بگیر فقط بتادین زد و امپول فرو کرد منم درد اومد دیگه دکتر بیهوشی که اقا بود اومد گفت شونه هات فلان کن چونه ببر پایین نفس عمیق بکش هیچی خلاصه از اون خانمه خوشم نیومد سریع هم رفت دیگه دکتر مدرس اومد و موزیک گذاشت و کلی شوخی و حال خوب پسرمو نشونم دادن و لباس پوشوندن و اوردن پیشم بوسش کردم و بردنش من عملم طول کشید بخاطر سرکلاژ چون باید باز میشد دیگه اونم باز شد و یه خانمه مسن بود همه بهش میگفتن مادر اومد ماساژ داد تو بیحسی که درد نکشم خدا خیرش بده بردن ریکاوری همون اقا دکتر بیهوشی اومد ریکاوری برام پمپ درد وصل کرد و چقد هوامو داشت برام پتو انداخت لرز نکنم دیگه یه نیم سالتی تو ریکاوری بودم بدونی پاهام به حس بیاد بردنم تو اتاق خصوصی که گرفته بودم اونجا هم پسرمو دیدم و شیرش دادم قبلش سوروم قندی فک کنم بهش وصل کرده بودن چون عملم طول کشیده بود.......
مشاهده ۴ پاسخ دیگر