۴ پاسخ

نفس چند روز پیش یکی از دوستام خونه مون بود بد جور جو گیر شده بود هی میومد منو میزد
اونقد زد و بی محلش کردم گفت مامان دارم میزنمت ها
گفتم خب دست خودت درد گرفت 😆

پسر منم یکی دوبار این حرکتو کرد، یعنی برخلاف میلش چیزی میگفتم میزد
یه بار یه جوری بردمش‌یه گوشه نیش گونش گرفتمو قیافمو ترسناک کردم، گفتم دفعه اخرت باشه دستتو دراز میکنی
همونجا از سرش افتاد

دخترم جرعت نداره منو بزنه ولی همش باباشو میزد اونم چند بار باهاش با جدیت قهر کرد و بی محلی کرد دیگه حساب کار دستش اومده که بزنه قهر می کنیم باهاش باید وقتی می زنه به روش نخندی الکی گریه کنی و قهر کنی تا بفهمه که دردت اومده

عزیزم همون موقع که میزنه ذستشوبگیر بگو اجازه نداری منو بزنی باجدیت توچشماش نگاه کن وبگو من این قانون رو واسه نرگس گذاشتم خودمم به شدت رعایت میکنم

سوال های مرتبط

مامان علیسان مامان علیسان ۵ سالگی
اول از همه از تجربه سزارین اولم بگم سزارین اختیاری شدم با بیحسی اپیدورال واقعا تجربه وحشتناکی بود و دکترم الان گفت به شدت مخالف اپیدوراله که اپن زمان یه دکتر بیهوشی روی ما امتحان میکرد 🤕 سزارین اولم تا تیغ رو دکتر کشید رو شکمم درد و سوزش وحشتناکی رو حس کردم داد زدم و بیهوشم کردن
این ترس و وحشت تا آخر این زایمانم با من بود متاسفانه
اینبار دکترم بهم ۱۲ اسفند نوبت عمل داد هرچقدر سعی کردم بیهوشم کنن دکترا قبول نکردن و فقط گفتن بیحسی اسپاینال
۴اسفند صبح خواب بودم خونه مامانم که یهو یه درد پیچید زیر دلم و رفت سمت مقعد خب بس خوابم میومد توجه نکردم اولش هر ۴۰دقیقه بود بعد نیم ساعت بعدش بیست دقیقه بعدش یه رب دیگه بیدار شدم به مامانم وقتی هر ۲۰دقیقه بود بیدار شدم به مامانم گفتم مامانمم گفت بزار برم یه دوش بگیرم بریم بیمارستان🤕🤦🤦گفتم نه بزار اول من برم شیو کنم یه دوشم بگیرم بریم خلاصه داخل حمام هم اون درد و انقباض وحشتناک منو گرفت دو سه دفعه سریع اومدم بیرون اومدم همینجا گهواره از مامانا پرسیدم گفتن برم بیمارستان دیگه زنگ زدم شوهرم گفتم بره خونه ساک و وسایل نینی و برداره بیاره نگم که اونم یه ساعت طول کشید بیاد وای نگم درد و انقباضام هر ۵دقیقه شده بود فقط داد میزدم منو سریعتر برسونین بیمارستان سریع با شوهرم و مامانم رفتیم من فقط اشک میریختم رفتم علیسان رو بغل کردم و بوسیدم بابام از زیر قرآن ردم کرد و رفتیم اونجا که رسیدم شوهرم رفت ویلچر آورد منو سریع برد زایشگاه ماما کلی باهام دعوا کرد چرا دیر اومدی 😭😭😭
هرچقدر زنگ میزد دکترم جواب نمی‌داد به دکتر آنکال زنگ زد اونم گفت من حالم خوب نیست نمیتونم بیام😏😏
مامان 🫶HAKAN🫶 مامان 🫶HAKAN🫶 ۵ سالگی
مادرایی که بچه بدغذا ندارید روزی هزاربار خداروشکر کنید که شما جزئه بندگان برگزیده اید، پسر من که وقتی بدنیا اومد حساسیت به پروتئین گاوی داشت من یکسال رژیم خیلی خیلی سختی داشتم تا بهتر شد الانم خیلی کم غذا میخوره یا همش اینو نمیخورم اونو نمیخورم، الانم که مریض شده کلا لب به غذا نمیزنه، چندین بار برای همین بدغذاییش دکتر بردمش فایده نداشته، یچیزایی مثل کباب کوبیده که حتی دیدم بچه های بدغذای فامیل میخورنو این لب نمیزنه، دیشب باباش رفته غذا از بیرون گرفته چون هر سه تامون مریضیم گفتم بگیر شاید هاکان اونو بخوره، یه قاشق غذا گذاشتم دهنش هی عوق زد و ریختش بیرون، کلا بچه حساسیه، گاهی میره دسشویی به بوی ادرار خودش عوق میزنه، دیروز رفته دسشویی انقد عوق زده تا آورده بالا، بعد من میخام یادش بدم که وقتی میره دسشویی پیپی شو خودش بشوره میگه من حالم بد میشه خودت بشور😵‍💫میگم پس منکه تورو میشورم چی حالم بد نمیشه، برگشته میگه چطور خودتو میشوری حالت بد نمیشه😕😂فقط سه متر زبون داره ولی غذا خوردنش افتضاح، همیشه اعتقادم اینه این چیزا ژنتیکیه و بچه ای که بدغذا باشه هرکاریش کنی خوب نمیشه و بچه ای ام که از اول خوب بخوره همیشه همونطور خوب میخوره و رشدش خوبه ولی واقعا بچه هایی مثل پسر من آدمو پیر میکنن😣