اول از همه از تجربه سزارین اولم بگم سزارین اختیاری شدم با بیحسی اپیدورال واقعا تجربه وحشتناکی بود و دکترم الان گفت به شدت مخالف اپیدوراله که اپن زمان یه دکتر بیهوشی روی ما امتحان میکرد 🤕 سزارین اولم تا تیغ رو دکتر کشید رو شکمم درد و سوزش وحشتناکی رو حس کردم داد زدم و بیهوشم کردن
این ترس و وحشت تا آخر این زایمانم با من بود متاسفانه
اینبار دکترم بهم ۱۲ اسفند نوبت عمل داد هرچقدر سعی کردم بیهوشم کنن دکترا قبول نکردن و فقط گفتن بیحسی اسپاینال
۴اسفند صبح خواب بودم خونه مامانم که یهو یه درد پیچید زیر دلم و رفت سمت مقعد خب بس خوابم میومد توجه نکردم اولش هر ۴۰دقیقه بود بعد نیم ساعت بعدش بیست دقیقه بعدش یه رب دیگه بیدار شدم به مامانم وقتی هر ۲۰دقیقه بود بیدار شدم به مامانم گفتم مامانمم گفت بزار برم یه دوش بگیرم بریم بیمارستان🤕🤦🤦گفتم نه بزار اول من برم شیو کنم یه دوشم بگیرم بریم خلاصه داخل حمام هم اون درد و انقباض وحشتناک منو گرفت دو سه دفعه سریع اومدم بیرون اومدم همینجا گهواره از مامانا پرسیدم گفتن برم بیمارستان دیگه زنگ زدم شوهرم گفتم بره خونه ساک و وسایل نینی و برداره بیاره نگم که اونم یه ساعت طول کشید بیاد وای نگم درد و انقباضام هر ۵دقیقه شده بود فقط داد میزدم منو سریعتر برسونین بیمارستان سریع با شوهرم و مامانم رفتیم من فقط اشک میریختم رفتم علیسان رو بغل کردم و بوسیدم بابام از زیر قرآن ردم کرد و رفتیم اونجا که رسیدم شوهرم رفت ویلچر آورد منو سریع برد زایشگاه ماما کلی باهام دعوا کرد چرا دیر اومدی 😭😭😭
هرچقدر زنگ میزد دکترم جواب نمی‌داد به دکتر آنکال زنگ زد اونم گفت من حالم خوب نیست نمیتونم بیام😏😏

۱۸ پاسخ

هیچ دردی و حس نکردم هنوز ۵دقیقه نشد صدای بچه ام اومد😭😭😭🥹🥹🥹آوردن بهم نشون دادن بوسش کردم و بردنش خانوم دکتر باهام شوخی میکرد می‌گفت انقد حالت خوبه و کیف کردی سریع بچه بعدی رو میاری 😅😅😅دیگه دکتر بخیه های داخلی رو زد بهم تبریک گفت و رفت فقط بدجور لرزم گرفته بود دکتر گفت براش سرم غذایی بزنین چند ساعته ناشتاس از اول تا آخر عمل با پرستار حرف میزدم و عالی بودم بعد کارشون که تموم شد منو بردن ریکاوری مامانم و شوهرم و دختر عمه ام اومدن پیشم بچه ام رو هم آوردن خانومه گذاشت رو سینه ام بهش شیر دادم🥹🥹🥹خیلی خوب بود بعدشم پمپ درد و بردنم اتاقم

دیگه اون ملافه های سبز و انداختن رو شکمم و ضد عفونی کردن سال سبز و کشیدن جلو صورتم دکترم اومد و بهم گفت عزیزم چرا از صبح نیومدی اگه میومدی سریع عملت میکردم انقد درد نکشی دیگه گفتم نمی‌دونستم درد زایمانه😅😅دکتر بیهوشی و اینا باهام حرف میزدن اسم بچه ام رو می‌پرسیدن شوخی میکردن اسم علیسان رو پرسیدن🤗 یه خانومه مهربون از اول عمل تا آخر کنارم بود حرف میزد با من قبل شروع عمل بهشون میگفتم من خیلی میترسم تو رو خدا بهم خواب آور بزنین دکتر بیهوشی گفت باشه😅😅بعد دکترم گفت نه من هنوز شروع نکردم شکمت رو ببرم اما انگار یه مورچه راه رفت رو شکمم

باهاشون خدافظی کردم و یه خانومه منو برد اتاق عمل یه اتاق خالی و تاریک تخت آماده یه دروشیت پهن کرده بودن رو تخت خانومه گفت برو بشین و پاهاتو دراز کن خواستم انجام بدم که دوباره درد گرفت منو دکتر بیهوشی یه آقا بود اومد و گفت بذار دردت که تموم شد بیحسیتو میزنم دردم تموم شد اول پشتمو ضد عفونی کردن بعدش یه کم مهره هامو فشار داد دکتر گفت تکون نخور آمپول رو بزنم آمپول رو زد یهو پاهام به صورت خودکار پرید بالا و سنگین شد گفت ۵ثانیه تکون نخور دارو تزریق کنم تا پنج شمرد و گفت سریع دراز بکش اصلا درد نداشت امپولش اصلا نترسین

منم داشتم از اون ور با درد داد میزدم تو رو خدا به دکتر خودم زنگ بزنین فقط 😭😭😭😭
خداروشکر آخر دکترم جواب داد و گفت نیم ساعت دیگه خودمو می‌رسونم 😍😍نگم که این وسط دختره ماما گیر داده بود باید معاینه ات کنم منم گفتم نمیذارم با اون ناخونای کاشتت اونم مجبورم کرد گفت دکتر گفته باید معاینه شی ببینم چند سانت باز شدی😨بالاخره معاینه ام کرد و بدجوری دردم گرفت یه مقدار خونم ازم رفت 😩😩
اومد سوند گذاشت و آنژوکت وصل کرد منو به سرعت بردن اتاق عمل من فقط پاهام می‌لرزید و مث ابر بهار گریه میکردم و مامانم و دختر عمه ام و نگاه میکردم باهاشون خدافظی کردم

خب عزیزم دنبالشم بگو

سلام عزیزم مبارک باشه 😍😍😍😘😘😘

سلام عزیزم ممنون که وقت گذاشتی توضیح دادی
اسم دخترتو چی کذاشتی؟
انشالله نامدار باشه و زیر سایه پدر و مادر عزیزم💓

یاد زایمان خودم افتادم 🥲
اتاق زایمان، بیمارستان بوعلی، دکتر بیهوشی و اون پارچه ی سبز جلوی صورتم🥲

سلام گلم مبارک باشه ایشالا قدمش خیر باشه واست خداروشکر راحت زایمان کردی😍😍😍

منم دلم میخوادی بچه دیگه داشته باشم همسرم میگه نه همین یکی بسه
خودم۳۵سالمه دیگه داره دیرمیشه .هرکار کردم راضی نمیشه میگه با این وضع جامعه همین بسمونه ازاینکه اینده بچم تنهاست خیلی ناراحتم😔😔

آهان یادم رفت برا فشار شکم بگم توی اتاق عمل متوجه نشدم فشار دادن یا نه چون جلوم پرده کشیده بود اما توی ریکاوری وقتی خواستن ببرنم بخش خانومه اومد فشار داد اصلا دردی حس نکردم داخل اتاق هم دو سه بار اومدن فشار دادن دردش قابل تحمل بود😖😖

پمپ درد چیه چطوری هست؟
قیمتش ۷۵۰ هزار تومن بود

خداروشکر اره بی حسی اسپاینال خوبه منم راضی بودم البته میترسیدم چون کلا ازعما و خون میترسم ولی آنقدر استرس سلامتی بچه رو داشتم ک ترس عمل پیشش گم شده بود منم دکترم پرستار ها خوب بودن واقعا خداروشکر ک زایمان راحتی داشتی و خاطره خوبی برات درست شد خدا حفظ کنه فرزند گلتو نگفتی اسمشو چی گذاشتی

خداروشکر عزیزم قدمش پر از خیرو برکت باشه انشاالله ب خوشی و سلامتی خیلی خوشحال شدم 😘😘😘😘

خب پس خوشگذشته بهت سومی رو اقدام کن 😂

سلام عزیزم ممنون که اینهمه رو نوشتی و وقت گذاشتی خداروشکر که هر دوتاتون سالم سلامت هستید چیزی بود که نبرده باشی بیمارستان و اونجا بهش احتیاج پیدا کرده باشی همش میگم نکنه که یه چیزی رو نبرم یادم بره . برعکس شما من استرس اینو دارم سر عمل دکترم لوله هامو نبنده چون بهش گفتم لوله هام ببند من دیگه بچه نمی‌خوام این سومیه اول قبول نکرد بعد از کلی خواهش و التماس گفت باشه یه کاریش میکنیم . از طرفی هم توی شهر خودم نیستم و تو غربتم پدرومادرم میان پیشم میگم نکنه مامانم از پس کارام برنیاد و سختش بشه ترو خدا برام دعا کن لوله هامو ببنده حاضرم بدترین دردا رو تحمل کنم ولی اینکارو برام بکنه چون سومی ناخواسته بود و هر کاری کردم شوهرم نذاشت بندازمش ولی دیگه نمی‌خوام تکرار بشه برام

مرسی عزیز م که گفتی
من اولی تقریبا خوب بود دکتر بهم ۱۴ فروردین ۹۹ وقت داد ۵ صبح رفتیم تا کارای اولیه انجام دادیم و رفتیم اتاق عمل نزدیکه ۸ صبح شد امپول بی حسی به کمرم زدن که اصلا دردی حس نکردم قبلش دکتر گفت بیهوش نشی بهتره بی حسی خیلی بهتره گفتم باشه گفت که بعدش پمپ درد هم میخوای گفتم من که بلد نیستم شما چی میگید گفت بهتره نذاری چون بچه بعدش بی حال میشه گفتم باشه پس نمیخوام بعد وقتی شروع کردن به پنج دقیقه هم نرسید صدای بچمو شنیدم بعد آوردن دیدمش قربونش برم و تمام بعد بردن اتاق یادم چند بار دردم شدید شد همسرم میگفت و برام شیاف میذاشتنو دارو تزریق میکردن تو انژوکتی که داشتم و اینجوری خوب بودم بعد اون قسمت که گفتن پاشو راه برو خیلی خیلی دردناک بود بعدم تا صبح بچم شیر میخورد هی رو تخت بلند میشدم بشینم درد داشت جای بخیم و به سختی پا میشدم خونه هم با شیاف دردمو آروم میکردم

سللللللام زهرا جونی خوبی،دقیقا خاطره زایمانت مثل منه،اونجا که گفتی با ناخنای کاشتش معاینه کنه ،وااایی منو معاینه کرد باخیال راحت ایقد درد داشت بعد دکتر اومد دعواش کرد که چرا کاراش نکردین ببرین اتاق عمل ،با کلی ادا و اصول گفت دکتر بیهوشی نداریم خلاصه بعد سزارینمم بهم هپارین نزدن خون تو بدنم لخته شد بردنم آی سیو 😞😞😞😞😞😞😞😞😞😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان رکسانا مامان رکسانا ۴ سالگی
سلام خانما خواستم تجربه خودمو به اشتراک بزارم دو سه روز بود پسرم مریض شده بود می‌گفت گلوم درد می‌کنه و سردرد داشت فکر کردم ویروس جدید گرفته همسرم بردش دکتر با آمپول و دارو خوب نشد هیچی تازه تیم کرد شنیده بودم بچه ها غذا می خورند توی گلوشون می مونه و عفونت می‌کنه و باعث مریضی میشه و کسانی هستند که با روش های قدیمی که بلدن اونو رد میکنند به اسم تول گیر یا قاروق گیر منم گشتم یه پیر زنه که انجام میداد پسرمو بردم دست زد به گلوش گفت وای این خیلی مونده تو گلوش چند بار مثل ماساژ گلوشو فشار داد و بالا پایین کرد پسرم میگه انگار یه چیزی از گلوم رد شد شاید باورتون نشه ولی تب پسرم قطع شد و گلوش بهتر شد وقتی هم کوچیکتر بود اینجوری شد برم پیش یه خانم دیگه ای یه فوت کرد دماغ پسرم یه تیکه گردو از گلوش پرت شد بیرون برا دخترمم هم فوت کرد یه تیکه خیار شور پرت شد بیرون واقعا جلو چشم خودم اینکارو کرد خواستم بهتون بگم بعضی چیزا با یه درمان خیلی راحت رو ما قبول نمی کنم در عوض می ریم کلی دارو می‌دیم به بچه هامون که بدنشونم ضعیف میشه
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم