۴ پاسخ

منم خل کرده

دقیقا دختر من پدرمو در آورده بخصوص از‌موقعی پسرم دنیا اومده

😢😢😢مثل علیسان اگه بدونی چیکار که نمیکنه

بخاطر سنشون هست ، الان فقط باید درست مدیریت بشن جاییکه هستیم سرگرم بشن موقع کارای بدشون.گاهی هم اصلا به جایی میرسونن که گوش نمیدن و وضعیت بدتر میشه🤭

سوال های مرتبط

مامان سلنا مامان سلنا ۴ ماهگی
مادر شدن خیلی عجیبه حتی اگه بچه دهم رو به دنیا بیاری بازم همون حس رو داری بازم هیچی تکراری نیست بازم همون شوق همون نگرانی همون ترس و دلهره رو داری در تمام طول زایمانم اشک ریختم چرا نمیخاستمش چرا داشتم پسش میزدم انقدر مظلومه انقدر بی پناهه که تنها پناهش اغوش منه تنها نقطه امن زندگیش صدای قلبه منه اخ که چقدر حس عجیبیه اینکه از تمام ارزوهام گذشتم از تموم ازادیم گذشتم که بتونم بغل بگیرمش دلم خیلی برای قبل خودم تنگ شده خیلی زیاد یه قهوه خوردن، یه قدم زدن بدون دغدغه ، باشگاه رفتن و با عشق وزنه زدن شده جز رویایی که با یاداوریش لبخند میشینه رو لبام ، هیکلم رو که میبینم فرمی که بهم ریخته قیافه ی پریشون همه و همه داره میگه که من تازه مادرشدم ولی همه میخان که زود سرپا شی همه چیز رو مدیریت کنی خسته ای خیلی خسته ولی انقدر عاشقی که میشوره میبره همه ی خستگیات رو
ارسام مامان منو ببخش منو ببخش اگه خوب نبودم اگه نمیخاستمت اگه خوب مراقبت نبودم اگه به اندازه کافی عاشقت نبودم
مامان علیسان مامان علیسان ۵ سالگی
اول از همه از تجربه سزارین اولم بگم سزارین اختیاری شدم با بیحسی اپیدورال واقعا تجربه وحشتناکی بود و دکترم الان گفت به شدت مخالف اپیدوراله که اپن زمان یه دکتر بیهوشی روی ما امتحان میکرد 🤕 سزارین اولم تا تیغ رو دکتر کشید رو شکمم درد و سوزش وحشتناکی رو حس کردم داد زدم و بیهوشم کردن
این ترس و وحشت تا آخر این زایمانم با من بود متاسفانه
اینبار دکترم بهم ۱۲ اسفند نوبت عمل داد هرچقدر سعی کردم بیهوشم کنن دکترا قبول نکردن و فقط گفتن بیحسی اسپاینال
۴اسفند صبح خواب بودم خونه مامانم که یهو یه درد پیچید زیر دلم و رفت سمت مقعد خب بس خوابم میومد توجه نکردم اولش هر ۴۰دقیقه بود بعد نیم ساعت بعدش بیست دقیقه بعدش یه رب دیگه بیدار شدم به مامانم وقتی هر ۲۰دقیقه بود بیدار شدم به مامانم گفتم مامانمم گفت بزار برم یه دوش بگیرم بریم بیمارستان🤕🤦🤦گفتم نه بزار اول من برم شیو کنم یه دوشم بگیرم بریم خلاصه داخل حمام هم اون درد و انقباض وحشتناک منو گرفت دو سه دفعه سریع اومدم بیرون اومدم همینجا گهواره از مامانا پرسیدم گفتن برم بیمارستان دیگه زنگ زدم شوهرم گفتم بره خونه ساک و وسایل نینی و برداره بیاره نگم که اونم یه ساعت طول کشید بیاد وای نگم درد و انقباضام هر ۵دقیقه شده بود فقط داد میزدم منو سریعتر برسونین بیمارستان سریع با شوهرم و مامانم رفتیم من فقط اشک میریختم رفتم علیسان رو بغل کردم و بوسیدم بابام از زیر قرآن ردم کرد و رفتیم اونجا که رسیدم شوهرم رفت ویلچر آورد منو سریع برد زایشگاه ماما کلی باهام دعوا کرد چرا دیر اومدی 😭😭😭
هرچقدر زنگ میزد دکترم جواب نمی‌داد به دکتر آنکال زنگ زد اونم گفت من حالم خوب نیست نمیتونم بیام😏😏