۲ پاسخ

ما با یه دونه بچه‌داریم خل میشیم چه برسه شما مامانای دوقلویی خدا قوت بهتون

ای جانم😅😅
با اینکه من فقط یه بچه دارم ولی درکت میکنم هر جا میریم خونه میزبانو میریزیم به هم

سوال های مرتبط

مامان چشم بادومی💙 مامان چشم بادومی💙 ۱۵ ماهگی
مامانا توروخدا بیایین کارتون دارم😓😓
تو تاپیکام هست درمورد پسرم که بی دلیل اون شب حالش بد شد و به لرزش افتاد ولی هر لرزشی در حد۲ثانیه بود و اینکه خس خس میکرد تا یه ساعت و اصلا ریخت بهم دیکه تا بردیمش بیمارستان اینا گفتن تشنج و چندتا دکتر بردمش گفتن تشنجه وباید دارو تشنج مصرف بشه...من ندادم...آخه پسرم همیشه این حرکتای لرزش رو انجام میده تو خونه حین بازی حین خنده وقتی شادی میکنه دستاشو مشت میکنه و میلرزه انگار که یکی داره زور میزنه و گازت میگیره اینجوری میشه....بعد از اون شب پسرم خیلی این حرکت رو میکرد میلرزید فیلم گرفتم ازش بردم برا دکتر گفت که اره بچه مدام داره تشنج میکنه آخه مگه میشه یعنی بچم روزی پنجاه بار این حرکت و میکنه بخدا یعنی تشنجه؟؟؟ما میگفتیم بازیشه الان پسرم نزدیک یه هفتس دیگه نلرزید و اون حرکتو نکرد من میگم اگه بازیش بود چرا الانم انجام نمیده؟چرا فقط روزایی که بی حال بود و تب داشت اینکارو میکرد؟یعنی واقعا تشنجه بخدا داذم دیوونه میشم😔😔😔😔
مامان گوجه سبز🍈 مامان گوجه سبز🍈 ۱۷ ماهگی
بچها میخوام بگید حق با کیه
من یه پسره سه ساله دارم و یه یک ساله بعد بچه ی سه سالم دوستی نداره بعد هووی خواهرم یه پسر ۶ ساله و یه دختر ۸ ساله داره بعد پسرم دوسداره با پسره هووی خواهرم بازی کنن بعد دیشب رفتم خونشون چون شوهرم هفته یبار میاد بچمم بهونه خونه اونارو می‌گرفت خلاصه به شوهرم گفتم میرم خونه ابجیم گفت برو بعد رفتم رسیدم خونشون پسرم که سه سالشه شروع کرد بازی خب بچه ی منم چون کسی تو خونه نداره که بازی کنه باهاش میره اونجا خیلی شاد میشه و خلاصه دوسداره کشتی بگیره و باهاشون شوخی کنه بعد اون پسره ۶ ساله ی هووی خواهرم هی سربه سر پسرم میزاره تا لجشو دراره پسره منم گریه و ناله و کلا باهاش لج میکرد بعد من به پسره اون گفتم لجشو درنیار اونم گوش نمی‌کرد آخر بچه ی منم شروع کرد زدن اون بعد خواهرم اومده پسرمنو میگه چرا میزنیش منم گفتم خوب آبجی اون لجشو درمیاره بعدشم اون بزرگه این کوچیک این نمی‌فهمه بعد خواهرم میگه نباید بچه ی تو ضعف نشون بده 😐 گفتم خواهر من مگه بچه ۳ ساله میتونه ضعف نشون نده چه انتظاری داری من آوردمش اینجا چون دوسداره با پسره هووت بازی کنه بقران کلی خوراکی گرفتم هی با پسره اونا مهربونی میکردم که اذیت نکنه بچمو اما انگار نه انگار خواهرم میگه پسره هوومم بچس نباید بچه ی تو اذیت کنه شوهرشم هی جلو همه به بچه ی من میگه پا کوتاه هی میگن بچت ترسویه ترسوندینش هی میگه حرفاش مفهوم نداره منم به خواهرم گفتم من میرم دیگه ام نمیام خونت تو هم نیا چون بچم اذیت میکنه بچه ی تو خوبه بچه ی سه ساله ی من بده با اشک تو چشم اومدم بقران مجید پسرم دست خالشو گرفت گفت خاله ما میریم پارک 😭😢😭 به خواهرم گفتم ببین اون بچه ی سه ساله حتی دعوای منو تورو هم نمی‌فهمه با خوشحالی بهت میگه میریم پارک