غروب داشتم لباسشو عوض میکردم گفتم یکی از لباس سرهمی هاشو که اصلا نپوشیده بپوشونم که وسطاش یه عالمه جبغ زد منم سعی میکردم آرومش کنم اما فایده نذاشته، لباسه اندازش نشد و مجبور شدم درارم و یه لباس دیگه تنش کنم و جیغ میزد بعدش بغلش گرفتم سر پا باز جیغ و جیغ و جیغ ...
نیم ساعتی جیغ زد و گریه کرد بعدش خوابید
یه نیم ساعت بعد بیدار شد و دوباره جیغ و گریه تا الان ... 😣🫠💔
تا گفته نماند عصری یکم اش رشته خوردم
حالا نمیدونم بخاطر کولیک و باد هواست یا آسیبی به جاییش رسیده
امشب بعد چهل روز دیگه واقعا خسته شدم و قبل خواب سپردمش به بالاش و تو اتاق موندم که باباش شیرش داد و وسطای جیغ و خوردن شیر خوابید :)


خستم... خیلی خستم
بدنم درد می‌کنه تب و ارز و کمر درد و فک درد و گلو درد امون نمی‌ده بهم
بهم ریختم خیلی 😭😭😭💔

خوشگل من حق داری ،برای منم اوایل نوزادی و ماجراهای کولیک سخت ترین مرحله بود اینو بگذرونی بقیش خیلی بهتره، گوش به اینا که میگن بذار راه بیفته پدرتو دربیاره و فلان نده ، همینجا که الان هستی اوجش هست بعدش از درد های بی دلیل و با دلیل و نخوابیدن های طولانی خلاص میشی، الان یه موجود ضعیف و شدیدا مظلومه که با کوچکترین ناراحتیش احساس عجز میکنی ، هر چه بیشتر میگذره کاملا حس میکنی با یه موجود هوشمند روبه رویی ،الان تعامل دو طرفه هم کمه سخت تر میگذره ، از ۴ ،۵ ماه هر ررروز یه قصه جدید یه برگ جدید هر روز رشد رابطه دو طرفه و ارتباط گیری وسیعش با شما و اطراف هیجان زده ات میکنه🥰
سخت میگذره ولی چشم به هم بزنی میگذره فقط صبر صبر صبر🫂🌱

آره نفخ همون اش رشته ی

عزیزم لابد به دستش اسیب زدی کتفشو بگی. اروم فشار بده اگه جیغ زد دستشه با روغن ماساژ بده پشت کتفاش و جلوی کتفاش بعد قنداقش کن

درکت میکنم عزیزم
روزایی اومده و میاد که فکر میکنی دیگه تاب نمیاری و تموم نمیشه☺️😔
اما زودتر از اون چیزی که فکرشو کنی میبینی یه وروجک کنارت راه میره غذا میخوره بازی میکنه و ...
میگی این همون بچه بود؟ ....🥲

کاش منم یکیوداشتم بدم بهش یه چندساعت برم پی کارم واینکه ای کاش دکتراجازه میدادشیرخشک بدم چون شیرخودمومیدم مجبورم یکسرکنارخودم نگهش دارم

اشکال نداره عزیزم ماهم این سختیا رو کشیدیم دوماهگی به بعد خیلی بهتر میشه
خوابشونم بهتر میشه
فقط اون آش ک خوردی اذیتش کرده چون هنوز کولیک داره

منم دیشب دوبار گریه کردم هی میخوابید تا میخواستم بزارم دستگاه گریه میکرد

من ازبیخابی نابودشدم

منم اون دفعه ی سرهمی کردم تن بشم بعد اروم بود هیچ گریه نکرد تا اومدم دکمه جفت سرش ببندم یگریه شدیدی گرفتش ک ریسه میرفتا خودمم نمیدونم‌چیکارش کردم ک ایطور شد تا بغلش کردم بعد ۱ دقع ازوم شد

عزیزم ایشالله که چیزیش نشده. حتما بخاطر آش بوده ک خوردی نفخ داشته
ایشالله ای روزای سخت میگذره فوقش تا چند ماه دیگع نفخ داشته باشه ‌ توکلت بخدا باشه
اونم اذیته که اوجوری گریه میکنه عصبانی نباش از دستش یادته چقد منتظر اومدنش بودی کوچولوی شیطون

به خاطر اشه گلم

واس من لباسشو در بیاری بپوشونی خوشش میاد ساکت میشه عصری دیدم خیلی گریه میکنه دیدم پاش گیر کرده ب نخ دکمه لباسم قرمز شده دیگ نموند و همش گریه ورد

عزیزم اش رشته به شدت نفاخ هم خود رشته هم حبوبات بخاطر اون بوده

دخترمنم موقع لباس عوض کردن دیوونم میکنه بس که گریه میکنه با هربار لباس عوض کردن یه کیلو کم‌میکنم🤦‍♀️

هی هی منم گاهی کم میارم می‌سپارم دست باباش میرم تو اتاق یک ساعت دوساعت باخودم خلوت میکنم 💔🫡

می‌دونم چی میگی عشقم دقیقاً منم همچین روزاییو گذروندم و همچنان دارم می‌گذرونم چاره‌ای نداریم دیگه جوجه‌هام همه امیدشون به ما ایشالا که خوب میشن نه به خاطر همون آش رشته بود نگران نباش

همه مون همینه وضعمون تحمل کن پسر من کم کم داره کم میشه جیغاش دکتر گفته بود ک بعد 4ماهگی بهتر میشن

عزیزم درکت میکنم منم ماه اول واقعا سختم بود سزارین بودم پسرم دل درد داشت شبا خوب نمیخوابید ولی خداروشکر همه اون روزا گذشت والان خیلی شیرین شده و اون روزا فراموش شده

به خاطر اش رشته بوده نفخ کرده

عیب نداره این روزا هم میگذره