۱۰ پاسخ

هی خواهر اوضاع منم همینه، من گاهی پیازامو یه دستی خورد میکنم گنده گنده.. گاهی میزارمش رو کابینت

میبرمش پیش ظرف شویی میچسبه به پاهام گریه میکنه تا من ظرف بشورم💔

واییی دقیقا پسر من
خیلی وابسته اس
میگه همش بشین پیش من
تا بلند میشم پشت سرم میاد گریه می کنه و میگه بغلم کن
من میبرمش پیش خودم یه چیزی میدم دستش اما هعی گریه میکنه دیگه با همین روند یه شامی چیزی درست میکنم

پسر منم یکسره از پام آویزونه من نمیدونم چه جوری بچه های مردم خودشون با خودشون بازی میکنن انگار راحتی به ما نیومده من میارمش میشونم کنار ظرفشویی همه جا رو به لجن میکشه دیگه ولی چاره چیه

پسر منم تو همین حالته کمر نمونده براممم، فقط میخواد بغلم باشه

ببرش کنار خودت آشپزی کن چاره ای نیست واقعا

من اینجور مواقع کارتون کوکو ملون دوس داره دخترم چون اهنگه و شعر میخونه خوشش میاد ، روشن میکنم نیم ساعته کارام و میرسم باز دوباره میرم پیشش

پس همه جاییه
منم الان میخواستم همین تاپیکو بذارم🥲

موقع اشپزی بهش وسیله ابکش ملاقه اینا بده

منم همین‌مشکلا دارم
هیچی‌دیگه‌مجبورم میگم بشین گریه کن تا من غذا درست کنم‌بیام 🤦‍♀️

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱۵ ماهگی
واقعا گاهی وقتا از دست دخملی به مرز جنون میرسم....بهونه گیریاش، نق نق گردن بیخود، اینکه همش به دست و پام میپیچه حتی یه دستشویی هم نمیشه برم، یا اینکه مدام بغل میخواد یا میگه از کنارم تکون نخور...
به خودم که میام میبینم کل روز در حال قورت دادن خشم و عصبانیتمم و به خودم تو دلم میگم تحمل کن این روزا میگذره بزرگ میشه و دلتنگ همین کارایی میشی که الان بابتش خسته و کلافه ای...و همین حرف میشه یه نور تو دلم که بازم بغلش کنم و محکم ببوسمش تا هروقت دلش میخواد کنارش بشینم باهاش بازی کنم و بغلش کنم تا ذوق داره تاتی تاتی راش ببرم و اونم بخنده...مگه چندبار دیگه این دستا و پاهای کوچولو به من احتیاج دارن پس الان تا لازمه تا میتونیم براشون وقت بذاریم بازی کنیم و بهشون عشق بدیم که فردا حسرت نخوریم...
امروز ار اون روزایی که خونه در حد بمب خوردن منفجر شده تو آشپزخونه که نمیشه قدم گذاشت اتاق خوابا سالن همه افتضاح بهم ریخته...خودمم پریود شدم و از صبح حتی یه لقمه نون نتونستم بخورم...اما بجاش تا آخرین جونی که داشتم باهاش بازی کردم الان خوابید تازه روزم شروع شده از کجا شروع کنم.....خدایاااااا کمک😁😁😁😁