۱۲ پاسخ

برا خونواده شوهر تا آرنج دستتم تو عسل کنی بدی دهنشون بازم گاز میگیرن..همه مادرشوهرا همینن

وااای زحمت تو کشیدی ب کنار چجوری دلش اومد نوشه مثلا،، بخدا خونه داداش من بالای خونه بابامه مامانم سهم غذاش همش میزاره کنار میرن بیرون میره تمیز میکنه براشون، بچه رو میزارن کلی بهش میرسه تا برگردن انقدر کع بچه رو عروسمون دست مامان خودش نمیده میگه مادرشوهرم خیلی بهتر نگه میداره،، تعجب میکنم چجوری دلش اومد

خاک تو سرش این چه کاریه با بچه دلم سوخت

من تنها جایی که اطمینان دارم دخترم میزارم پیش مامانم همه جوره بهش میرسن باهاش بازی میکنن قبلا که پوشک بود به موقع پوشک عوض میکرد ن لباس عوض میکنن

از دخترت توی همون وضعیت عکس می‌گرفتی نشون شوهرت میدادی

عزیزم مادر شوهرت چند سالشه

منم اصلا جرات نمیکنم بچه ام پیش مادرشوهرم بذارمش
یه بار پسرم 4 سالش بود با بچه برادرشوهرم که همسن هستن
، برادرشوهرم بردشون خونشون
بعدش خودش رفته بود سرکار
گذاشته بودشون برا مادرشوهر
هم عروسم گفت من میرم میارمشون خونه
با اجازه ات دیده بود بچه ها تو کوچه ان بدون شلوار دارن با شرت بازی میکنن رو خاکا
مادرشوهر هم تو خونه خواب....... 😐

دیگه از همون شد بار اول و آخر

من خوندم چقدر حرص خوردم شما دیگه جای خود دارین😤

من پيش مادر شوهرم زياد ميزارم كه پيش مامان خودم نميزارم بس كه بهش ميرسه الان انقدر پسر من بغل كرده ديگه دستش درد ميكنه نميتونه نگهداره اما خوب اين خيسي لباس و اينا چيزيه كه هر كي ببينه عوض ميكنه مگه چند سالشه مادر شوهرت؟

عمدا اینکارو کرده که دوباره پیشش نداری

من یعنی تا الان جرعت نکردم بچه رو بزارم پیش کسی اونم چند ساعت چون میترسم واقعا.
فقط یه بار میخواستم طلا بخرم دخترم نمیزاشت دست میزد طلا ها یه نیم ساعت گذاشتم پیش خواهرم زود رفتم دنبالش.

ب شوهرت وضعیت بجه ارو

سوال های مرتبط

مامان آواز مامان آواز ۲ سالگی
تاپیک سوم: راه‌حل
کودک در 2 سالگی از لحاظ روحی نیاز داره روزی نیم ساعت با مادر بازی کنه، ولی نیم ساعت باکیفیت. یعنی تمام مدت فقط با کودک بازی کنی و حتی یه لباس تا نکنی (چون لباس تا کردن جزء کارهای خودت محسوب میشه نه بازی با کودک!). میتونی به شیوه میررینگ بازی کنی. یعنی از جملاتی که بچه میگه، یک جمله رو انتخاب و اونو تکرار کنی. مثلا بچه میگه: بیا با لگو قرمز خونه بسازیم. شما بگی: آخجون! میخوایم با لگو قرمز خونه بسازیم. اینجوری بچه میفهمه که همه حواس شما پیش اونه.
در رابطه با من، چون طلاق گرفتم و آواز نمیتونه هر روز پدرش رو ببینه، روانشناس گفت روزی یک ساعت بازی باکیفیت براش کافیه. حالا من چکار کردم؟
به ازای هر 1.5 یا 2 ساعتی که با آواز بازی میکردم، یه ربع میرفتم سراغ یه کار دیگه. مثلا از 5 بازی شروع میشد، من از ساعت 6:15 بهش میگفتم که دو تا دیگه بازی کنیم، بعد من میخوام ظرفها رو بشورم. این جمله رو چند بار تکرار میکردم، و ساعت 6:30 میرفتم سراغ ظرفها. بعد شستن ظرفها، دوباره برمیگشتم سراغ بازی با آواز.
آواز چکار می‌کرد ؟ جیغ میزد و گریه می‌کرد که بیا بازی کنیم. دفعه اول حدود 20 دقیقه گریه کرد.
حدود یک هفته ده روزی اوضاع همین بود. به مرور میزان کارها روبیشتر کردم. یعنی اگر روز اول یه ربع پیشش نبودم، به مرور این زمان شد نیم ساعت و به یک ساعت رسید.
اون یک هفته اول دهنم سرویس شد! به معنای واقعی کلمه نسبت به صدای آواز حساس شده بودم. انقدر گریه شنیده بودم که دوست داشتم سکته کنم، چند روز برم بیمارستان فقط برای اینکه دیگه صدای گریه نشنوم!!!

ادامه در کامنت