سلام مامانا حالتون خوبه انشالله یه سوال داشتم
من ۲تا بچه دارم یه دختر یه پسر دخترم هفت سالشه پسرم تازه ۳سال و تموم کرده همش باهم دعوا میکنن به دخترم میگم دعواش نکن تو بزرگتری اون کوچیکه نمیفهمه ولی حالیش نمیشه میگه بیشتر اونو دوست دارین نمیدونم چکارکنم اینم بگم بیشتر کوچیکه اذیتش می‌کنه ترو خدا راهنمایی

وای من از این کلمه که تو بزرگتری اون کوچیک نمی‌فهمه متنفرم منم تو بچگی همچین حسی داشتم تمام دفتر خاطرات بچه گیم اینکه دوستم ندارن من بچشون نیستم نمی‌دونم چیکار می‌کنی ولی خواهشاً این کلمه رو هیچ وقت نگو

دیر پیامتونو دیدم ولی دلم نیومد رد شم فاصله سنیشون مثل منو داداشمه منم بزرگه بودم ازبس ازبچگی همش طرف اون بودن منم چون بزرگه بودم هربلایی سرم میاورد ولی بازم طرف اون بودن وبایه جمله توبزرگتری تو کوتاه بیا تو اذیتش نکن تو باید مراقبش باشی خودشونو راحت میکردن شدم یه آدم پر ازحس کمبود که هیچکس منو دوست نداره واین حس ازبچگی تاهمین الان برام مونده ترو خدا این ظلمو درحق بچه بزرگترت نکن چون دخترم هست همه حواستو بده بهش تا تونوجونی دنبال محبت بیرون ازخونه نباشه قرار نیست چون بزرگتره همش بشه کتک خورو کوتاه بیای بچه کوچیکتر که بهش بگو میدونم اذیتت میکنه حق باتوئه من هواتودارم بفهمه دوسش دارین

بخدا نزاشتم آب تو دلش تکون بخوره فکر کنه دیگه اون دوست نداریم اول اینکه برم پیش کوچیکه اونو کلی بغلش میکردم قربون صدقش میرفتم بعد میگفتم بیا بریم پیش داداشت خیلی خوب بودن نمیدونم چی شد

بدترین اشتباهه ک طرف گوچکه رو میگیرین دقیقا برادرزاده های منم همین جوری بود اختلاف سنشون اولی هم دختر بود از بس طرف کوجکه رو میگرفتن و بزرگه رو دعوا میکردن الان فک کن دختره ۱۱ سالشه انقد با برادرش بده اصلا دوسش نداره همش باش دعوا میفته همه دعواهاشون بخاطر اینه ک شما محبتتون ب بزرگه کم شد باید جبران کنین تا خوب شه حتی شده ب کوچکه کم محلی کنین

دقیقا منم اینجوریم دخترم ۸ و پسرم ۳ سالشه پسرم خیلی آبجیشو اذیت میکنه هرچند میدونم حق با دخترم ولی طرف کوچیکه رو میگیرم میگم کوچیکه گناه داره🥺

طرف حق رو بگیر اگه تقصیر با کوجیکش باید یاد بگیره اذیت نکنه نمیشه ک چون بزرگتره همیشه مقصر باشه و کوتاه بیاد من ۸ سال از خواهرم بزرگترم قشنگ یادمه ک دو سالش بود دوون دوون رفت طرف پله ها من دویدم گرفتمش نوک انگشتم رسید ب لباساش هرچی جیغ و داد کردم بچه داره میوفته بیاین کمک هیشکی نبود نوک انگشتم از لباسش ول شد و خواهرم افتاد همو موقع مامانم و زنعموم و دختر عموم سه تایی اومدن ریختن سر من یه دل سیر کتکم زدن ک چرا مواظب بچه نبودی در صورتی ک من مواظب بودم اندازه بچگی خودم ن بیشتر ولی قدر ندونستن‌.تو اینکارو با دخترت نکن

چه سخته گلم ولی بزرگه چون بزرگه باید کوتاه بیاد خیلی گناه داره

اون روز مشاور صحبت میکرد میگفت نباید تو دعواشون دخالت کنید و طرفه یکیو بگیرید اگرم دیگه دعوا بالا گرفت باید بلند بشید بگید بس کنید دیگه سرم رفت چقد دعوا میکنید هردوتاشونو مخاطب خودتون قرار بدید