۸ پاسخ

نمیدونم چرا بعضیا شعور اینو ندارن که کلا لب واطراف دهن بچه رو نبوسن
منم ی هفته پیش عموم لبایه دخترمو بوسید اول که بهش گفتم چرااینکارو کردی بعدم سریع دخترمو لباس پوشوندمو ازخونشون اومدم بیرون بعدم گفته بوده بود من بوسش نکردم یهویی شده
اصلا بعضیادست خودشون نیس مریضن
وگرنه دستشو .پیشونیشو .سرشو ببوس اخه

خانمی خیلی حواست باشه رفتارش اصلا مناسب نیست و افتضاح شاید پدوفیل طرف

منم همیشه تذکر میدم ک این کارو نکنن
ولی بعضیا شعور ندارن
بخدا الان از خونه مادربزرگم دیگه فراری شدم هروقت خاله بزرگم دخترمو میبنه زود از لباش بوس میکنه چند باری بهشون تذکر دادم بعد بهم برمیگردن میگن حرفای انیستا رو ولش کن
منم بخاطر همین دیگه نمیرم اونجا تا بچمو کم ببینن
بنظرم توام‌همینکارو کن

حتما تذکر بده من ب بچم یاد دادم بوس لب و دست ممنوعه فقط پیشونی و لپ مجازه دوست ندارم بچم دست کسی رو بوس کنه

اصلا نرو وقتی میدونی اونجا حضور دارند

هرچی میگم دخترمو بوس نکنید
اصن انگار نمیشنون
اصلا ازشون نمیگذرم🥺

وای چرا ایجوری میکنه
منم بوس لبی خیلی بدم میاد
اخه گوشش چرا میخوره

پدر شوهرم لبای دخترمو رو میبوسه🥺🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان یکتا مامان یکتا ۱۶ ماهگی
خداروشکر که دیدم🫡شما جای من بودین چیکار میکردین؟
دختر هشت ساله یکی از بستگانو دیدم که دخترمو از لب بوسید.
منم به طور جدی بهش گفتم عزیزم نباید کسیو از لب ببوسی اینجوری هر بیماری و میکروب که توی دهن تو باشه میره توی یکتا و مریض میشه. دیگه نبینم این کارو بکنی کار خیلی زشتیه. اون گفت پس چرا بعضیا همو از لب میبوسن؟ من موندم چی بگم به بچه ای که هشت سالشه اما هنوز نمیدونه لب هم از نقاط خصوصیه بدنه... گفتم اونا دوست دارن شاید ولی من دوست ندارم. اونم گفت باشه.
من در اولین فرصت حتما با مادرش صحبت میکنم و بهشون میگم براش توضیح بدن چون توضیح همچین چیزایی قبل اینکه وظیفه ی من باشه وظیفه ی مادر اون بچست... از شما هم خواهش میکنم توی این جامعه ای که اینهمه اختلال جنسی و کودک آزاری دیده میشه بچه هاتون از دو سه سالگی با شعر و قصه آگاه کنین که نقاط خصوصی بدنشون بشناسم و اجازه ندن کسی ببینه یا دست بزنه البته بجز خودتون و همسرتون و اگه پرستار مطمئن داره.
شما جای من بودین چیکار میکردین؟؟؟
مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱۶ ماهگی
تجربه_مریضی_دخترم

از جمعه هفته گذشته گاهی دخترم تو طول روز بی قراری میکرد و بهونه میگرفت، چند شب هم تو خواب تب میکرد که با استامینوفن کنترل میشد. هیچ علائم دیگه ای نداشت ، نه آبریزش نه سرفه نه خلط نه اسهال نه استفراغ..‌
روز چهارشنبه که عروسی دعوت بودیم از صبحش خیلی بی قرار بود و اذیت میکرد، خودم حدس میزدم از دندونش باشه.
اشتها تقریبا صفر شده بود! بجز شیر خودم!
تو مراسم هم حال و حوصله نداشت و بهونه می‌گرفت،
ما هم بعد شام سریع برگشتیم خونه،
اون شب همسرم مسافر بود و من تنها خونه موندم،
اما تا صبح دخترم تب داشت و اصلا با استامینوفن کنترل نمیشد.
شیاف و بروفن هم نداشتم.
خیلی شب سختی بود، حدود ساعت ده صبح بود که پدرشوهرم اومد و رفتیم اورژانس بیمارستان و اونجا بود که فهمیدم یکی از گوش های دخترم عفونت داشت و علت همه بی قراری ها و تب بالاش همین عفونت گوش بوده نه چیز دیگه ای!!!

چقدر از خودم ناراحتم که دخترم یه هفته اذیت بود و نق میزد و من همه ش فکر میکردم از دندونه!😔
مامان مهرسا ومهدی یار مامان مهرسا ومهدی یار ۵ سالگی
سلام یکی از خاطره‌ی زایمان اولم براتون بگم که من بعداز ۱۷ ساعت بستری شدن. سزارین اورژانسی شدم البته دریغ از یکم درد چون اصلا درد نداشتم من هفته‌ی ۴۱ بودم و بچم پی پی کرد خورد همون باعث شد من بچم ۶ روز بیمارستان بمونیم چون عفونت کرده بود و همون ۶ روز من با درد بسیار زیاد و کاملا ناشی به زور سرما بودم دخترمم که بستری بود بدنش عفونت داشت اصلا شیر نمی خورد این منو بیشتر عذاب میداد وسینه هام پر بودند ولی حیف که سر سینه ام صاف بود دخترم نتونست بخوره شیرخشک شد ولی هیچوقت یادم نمیره من روز پنچم از زایمانم بود که یهو فشارم افتاد رفتم به اون بخش پرستار گفتم حالم بده نمی تونم بلندشم گفت به من ربطی نداره برو اورژانس فشارتو چک کنه .اورژانس هم طبقه همکف تو حیاط بود من طبقه‌ی دوم بودم چون میخاستم دخترمو بردارم یهو دیدم دستام بی حس شدانگار رفتم به سوی اورژانس گه یهو افتادم پاهام به لرزه افتاد یادم نمیره یه خانومی بود اونجا که بچه ی خودش هم بستری بود اومد بلندم کرد بهم آبمیوه داد حالم بهتر شد یکم رفتم به اون پرستارگفتم من بهت گفتم حالم خوب نیست چرا محل ندادی گفتی ما مسول تونستیم گفتم مسول نبودی آدم که بودی گفتم چه جور مسول بچه می که شاید بچم از دستم می افتاد همون لحظه گفت بروبابا
هنوزم بعداز ۶ سال اون پرستاز رو نبخشیدم
مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱۶ ماهگی
چقدر خوبه میتونم اینجا بیام و درد و دل کنم،🌱
و همینکه یکی از مامانا بهم میگه درکت میکنم، فکر می‌کنم پس تنها من نیستم اینقدر با بچه داری چالش دارم.
اون وقته که سبک میشم و سعی می‌کنم حالم با دخترم خوب تر باشه🥹

دقیقا از هفته گذشته که دخترم مریض شد خیلی بد اخلاق و لجباز شده، از خود صبح که بیدار میشه گریه میکنه و بهانه میگیره!
در صورتی که اصلا اینجور نبود و من همیشه بهش میگفتم "خوش اخلاق مامان"
ولی این روزا...💔 به شدت بهانه گیر شده و الان یه هفته بیشتره بجز شیر هیچی نمیخوره!
و مدام بهم آویزونه، چون سیر نمیشه!!!😭

امروز که با مامانم تلفنی حرف میزدم گفتم از خدا میخوام شیرم خشک بشه و این بچه دیگه ولم کنه! مامانم ناراحت شد و گفت ناشکری نکن، برو خداروشکر کن خدا همچین لذتی رو بهت چشونده.
اون لحظه عصبانی بودم و با ناراحتی گفتم کاش از اول شیر خودم رو نمیدادم‌‌.

ولی الان که خوابه و به صورت مظلومش نگاه میکنم ، دلم براش میسوزه و از خودم بدم میاد...

خدایا منو ببخش این روزا اینقدر بی حوصله و خسته م🥺🥲