بازمادرشوهرم اومد تهران شوهرمن بچه ننه بازیش شروع شدازغذا ایرادبگیره ازاین ایرادبگیره این چیه پختی اون چیه پختی ....منم قاطی کردم گفتن بازمامانت اومد پاشوبروخونه تون

مادرای نا آگاه رو خداشفا بده،من پسرم خیلی شیطونه افسردم دلم نمیخاد ازخونه برم بیرون چندروزه به اصراره دوستم داریم بابچهامون میریم بیزون دیشب زنگ زد به شوهرم که بیااینجا غذا چای بخور خسته مونده گفتم خونمون همه چی هست براش،،خدا این مادرارو که همش موش میدوونن یا درست کنه یا برداره

فکنم فقط شوهر من برعکس کسی نیست پاچه میگیره مامانش که میاد نازمو می‌کشه 🥴🥴

خب یکم توام نازشو میخریدی یا کوتاه میومدی .هرروز ک اونجا نیستن