۴ پاسخ

منم چن روزه دخترم اینطوری بود همش گریه میکردهرکاری کردم اروم نمیشد بردمش دکتر چک کرد گفت دستش در رفته

بعضی وقتا میخوان حال مارو بگیرن

وای خواهر منم چند شب پیش خواهرم مهمانی داشت من دعوت بودم از لحظه که سوار ماشین شدم گریه کرد رسیدم خونه خواهرم ۲ساعت گریه کرد حتی نشد با مهماناش احوال پرسی کنم باز برگشدم تا گزاشتم تو تاب آروم شد

حتما ترسیده براش آیت الکرسی بخون فوت کن روش ده بار هم حمد بخون

سوال های مرتبط

مامان عشق مامان مامان عشق مامان ۸ ماهگی
سلام امروز ماهان ۸ ماهش کامل شد پارسال دقیقا ددم اسفند رفتم برای سرکلاژ
شب قبلش اصلا خوابم نبرد از استرس من تا حالا اصلا اتاق عمل نرفته بودم بیهوش نشده بودم میترسیدم از طرفی ام نگران بچه ام بودم
ولی در هر صورت به جون خریدم شب قبلش خونه را کامل تمیز کردم چون بعد از سرکلاژ قرار بود استراحت مطلق بشم البته من قبل از سرکلاژ هم استراحت نسبی میکردم به خواست خودم چون قبلا دخترمو تو ۲۲ هفته از دست دادم خیلی میترسیدم که این بارداریم هم اتفاقی بیوفته بدون اینکه کسیو ببرم همراهم صبح زود اماده شدم و با شوهرم رفتیم بیمارستان
کارای بستریمو انجام دادم لباس اتاق عمل پوشیدم و رفتم اتاق عمل همونجور که با دکتر صحبت میکردم دیگه چیزی نفهمیدم و ویتی چشمامو باز کردم تو مراقبت های ویژه بودم و ی اتاق دیگه ماسک اکسیژن رو دهنم بود ی پتو روم بود دلم یکم درد میکرد سرم به دستم بود و ی دستکاه بالا سرم برا کنترل و چک کردن ضربان قلب و فشار خون و اکسیژن و اینا
اصلا وفتی بیهوش بودم چیزی نفهمیدم یعنی روحم کجا بوده به نظر خودم دو ساعتی بیهوش بودم اینجور که ساعتو یادم بود خلاصه رفتن تو بخش عصری مرخصم کردن و از اون روز که ۱۸ هفته و چتد روز بودم تا ۳۶ هفته و ۰ روز که زایمان کنم هر هفته امپول پرولوتون میزدم نا گفته نماند از اول بارداری تا موقع زامیان هم روزی ۲ عدد شیلف میزدم خلاصه من دهانه رحمم خیلی نرم بود و باز میسد و زایمان زود رس 🫠
دکتر میگفت حین عمل سرویکست یکی دو بند باز بود
و زیر ۳ سانته طول سرویکست
من شدم استراحت مطلق خوابیده غذا خوردم از اسفتد تا تیر
دقیقا ۴ ماه خونه موندم
بعد از ظهر که مرخص شدم شوهرم مجبور بود با ماشبن ینگین بره خانوادمم
عروسی پسر عموم
مامان بردیا مامان بردیا ۹ ماهگی
مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 ۸ ماهگی
سلام مامانا
میخواستم اتفاقی که چند شب گذشته افتاد و براتون تعریف کنم
چند شب پیش خونه پدر شوهرم دعوت بودیم و دوتا از خواهرشوهرامم بودن با شوهر و بچه هاشون ،ماعلین بلافاصله که عمه هاشو میدید به طور خیلی شدید گریه میکرد و بعد که میبردمش داخل اتاق آروم میشد و باری میکرد اگر اونا میامدن تو اتاق باز گریه میکرد تا برن بیرون
این دفعه دومی هست که تومهمونی این اتفاق میوفته و ماهلین با دیدن همه هاشو آنقدر شدید گریه می‌کنه
هم خودشون ناراحت میشدم هم مادرشوهرم
هی می‌آمد می‌گفت بیارش بیرون از اتاق تا بازی کنه منم گفتم گریه می‌کنه ۱,۲بار باهمسرم فرستادند بیرون باز گریه کرد آوردش داخل اتاق ساکت شد
کلا از وقتی ماهلین به دنیا آمده شاید ۸,۹بار دیدتشون
نمی‌دونم دلیل این همه بی‌قراری چیه
برای شامم آمردمش سر سفره ولی جایی که اونا رو زیاد جلو چشمش نباشن نشوندم اما باز صداش میکردم انگار خوششون می‌آمد بچم گریه کنه
بنظرتون دلیل این کار و رفتار ماهلین چیه ؟؟؟
خواهرای خودمم زیاد نمی‌بینه اما بعد دیدتشون گریه نمیکنه