۱۱ پاسخ

نخندعذاب اوره دخترمنمیکبارباباش صداشوبردبالا ترسید ازاون موقع طفلک الانم تاحرف میزنه کسی یکم صداش بره بالا میزنه زیرگریه چنان ترسی رفته تودلش انگار۱۰نفرمیزننش من عذاب گرفتم کاش میتونستم اون ترسوازش دور میکردم

آره ما خونمون بشدت آروم و ساکته ولی جایی که میبرم سر و صدا باشه نمیترسه. البته روی حالت صورت و لحن خیلی خیلی حساسه. یبار شیر نمیخورد بهش اخم کردم گفتم بخور دیگه، چناااان گریه‌ای کرد و هول شد که قلبم هزار تیکه شد🥲بچه‌ها روی لحن و حالت صورت خیلی حساس‌تر از صدای بلند هستن

من تو خونه همش اهنگ میزارم یا تلویزیون میزارم برنامه کودک ولی کلا ساکت نمیزارم.
اراز هم منو باباش گاهی صداش ک میره بالا چون شوهرم ناطقش بلنده آراز سریع نگاش میکنه و خیره میشه بعد بهش میگم اراز داره نگاه میکنه.تا ساکت میشه اراز میخنده بهش

پسرمنم ازصداهای بلند وجیع وداد جاروبرقی میترسه واکثرا چون فقط خودمو خودشیم خونه ارومه

چ شوهرفضولی داری😕😂

حالا برعکس پسرم به شلوغی عادت کرده خونه ی ما غلغله است صدا به صدا نمیرسه آلودگی صوتی میخوای بیا خونه ما🤣🤣🤣اگه فضا ساکت باشه بهونه میگیره

بچه اگر ترسید بهش نخندین امنیت براش ایجاد کنید

خب طفلی حق داره بچه ترسیده . بزرگسال هم تو این شرایط که میگی میترسه .

دختر من خیلی خیلی میترسه

ما ک داریم باش حرف میزنیم یه ذره تن صدامون یه دفعه تغییر میکنه میترسه تکون بدی میخوره ، یا تو خواب همش میترسه با کوچیکترین صدایی دست و پاش تکون میخورن شدید ، وقتی خابه بلند نفس بکشیم هم میپره از خواب

ترس ما بهشون یاد میدیم
ولی اضطراب نه از دوران بارداری از زمانی که تو دل مادرن تجربه میکنم چون هورمونی
ولی هرجور شده جو آروم نگه دار تا بچه ات اون اضطرابی که داشته رو بتونه فراموش گنه
خیلی بغلش کن

سوال های مرتبط

مامان مَهدیار🩵 مامان مَهدیار🩵 ۹ ماهگی
مامانا اگر بدونید چ بلایی سرم اومد هنوز نفسم بالا نیومده بخدا😭شوهرم خونه بود من رفتم حموم دوش گرفتم بعد گفتم مهدیار بیار اونم بشورمش شوهرمم پسرمو داد بهم خودش گفت من دارم میرم بیرون کار دارم پسرمو داد بهم درب حموم ما از اون المینیومی هاس ک شیشه داره و دستگیره داره شوهرم پسرمو داد بهم منم گرفتمش دیگ شوهرم حواسش نبود در حموم رومون بست چون من از داخل نبستم بعد تو جموم بودم گفت من دارم میزم کاری ندازی گفتم ن برو خدافظ رفت منم پسرمو شستم خودمو شستم حوله تن کردم بلند شدم دیدم در قفلع😭یادم اومذ وای در بسته رفته اون لحظه داشتم ار حال میرفتم از ترس من با ی بچه کوچبک ک الان شیر میخاد تو حموم چیکارکنم 😭ب حدی حموم بخاررررر داشت بخاز داشت هواکش هم خاموش از شدت ترس و اونهمه بخار نفسم بالا نمیومد بچمم گریه میکرذ قرمز شده بود از شدت گریه هرچی تو حموم دنبال ی چی گشتم شیشع رو بشکونم نبوذ هیچی 😭پسرمو گذاشتم رو زمین با مشت میزدم ب شیشع شایذ بشکنه دستگیره در اینقذ کشیدم دستگیزع از داخل شگست پسزمو گذاشته بودم رو زمین بچم هلاک شذع بود از گریه😭فقط گریه میکرذم میگفتم خدایا کمکم کن من چیکار کنم حجم بخار خیلی زیاذ بود پسرمو گرفتم بغلم دوش اب سرذ باز کردم شایذ بخاز کم شه دیگ نفسم تنگ شذه بود هم از ترس هم از بخار زیاد و حبس شدنم گفتم خدایا چیکار کنم بچمم اروم نمیشذ از گشنگی مجبور شدم داد بزنم اینقذز کوبیدم ب در کوبیذم ب در مشت زدم بچمم بیشتر میترسید ولی چاره ای نداشتم چون شوهرم معلوم نبود تا کی بیاذ کی ب من زنگ بزنه من جواب ندم نگران شه تا اونموقغ بچم هلاک کرده بود