۸ پاسخ

دعوا کردن یه چیزیه که پیش میاد همیشه. ولی جیغ جیغ کردن دست خود آدمه. اگر بخوای هر دفعه اینجوری کنی اون بچه داغون میشه.
باید سعی کنی خودتو بیشتر کنترل کنی.

هرچقدرم ک شوهرت سر ب سرت بزاره فوقش یه داد دو داد نکه حمله کنی ب شوهرت بچت بخوزه بابا از هر لحاظ من خیلی افتضاح هستم ولی خودمو کنترل میکنم شوهرم میخاد داد بزنه بهش میگم ببند بچه داره می‌ترسه جفتمون می‌بندیم دهنمونو ب خاطر بچه باید کوتاه بیایی یا وقتی ک بچه نیس یا اتاق اونوری هس بزنین سر کله هم

آخخخخ عزیزدلم.عمد ک نبوده خودتو اذیت نکن باهاش کلی وقت بگذرون تو صورتش مدام بخند و براش شعر بخون.قطعا واس خودتم الان سرحال بودن سخته.امان از دست مرد بی درک
بچه ات یادش میره زودی نگان نباش خودتو سرزنش نکن درک میکنم ک چقد برات سخته الان ولی هیچی اینجوری درست نمیشه ک به جاش تا میتونی براش شعر بخونو بخندونش یادش میره اصن. مطمئن باش.خودتم خنده هاشو ببینی حالت خوب میشه

آخه مرد و درک؟؟؟؟؟؟؟

گلم نگران‌ نباش منم دوسه بار خودمو شوهرم با صدای بلند و جیع جلو بچم دعوا کردیم من افسردگی دارم واقعا عقلمو حس میکنم دارم از دست میدم ولی این‌ ن درک داره ن فهم

ترسیدن زیاد بچه باعث لکنت زبان میشه در اینده از این به بعد حواست باشه

خیلی باهاش وقت بگذرون بازی کن دلش دربیار بچه ترسیده طفل معصوم.
سعی کن دیگه تکرارنشه.
پسرمنم خیلی داد میزنه توخونه شیطونه بارها بهش میگم پسرگلم اینکار نکن ابجی ات سن حساس میترسه ولی گوش نمیده بچه است دیگه.
ولی شما سعی خودت کن .
بچه بترسه دورجون ب حرف نمیاد لکت زبون میگیره خیلی حواست باشه

عزیزم بخدا منم همیشه تا عصبی میشم جیغ و داد گریه بلند میکنم آدم وقتی عصبی میشه دست خودش نیست نگران نباش عزیزم

سوال های مرتبط

مامان جوجه فلفلی🫑 مامان جوجه فلفلی🫑 ۸ ماهگی
وای چقدر حال روحیم بده 😢😢😢😢این همه تو خونه زحمت بکش بچه داری بزار بردار از اول زندگی فقط داشتم واسه این درست شدن این زندگی تلاش میکنم روز به روز بدتر میشه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم کجا برم این شوهر ما ناراحتی اعصاب داره خانوادتن ناراحتی اعصاب دارن همش فوش همش پرخاشگری همش دادو بیداد تو خونمونه سر هر چیز الکی دادو بیداده فوشه دست بلند میکنه بچمم گریه میکنه جیغ میزنه با دادو بیداد باباش نمیدونم کجا برم خداهیچ دختری رو بی وپشت پناه نکنه ..
امشب سر یه چیز الکی دادو بیداد راه انداخت دست بلند کرد یقه بچه رو گرفت خواست بچمو بزنه زمین انقدر ناراحتی اعصاب وحشتناک داره که تو عصبانیت ادمم میکشه ولی مجبورم سکوت کنم همش از ترس اینکه نزنه منو بچمو بکشه تو شهر غریب باشی کسی رو نداشته باشی سخته انقدر بچم گریه کرد به نفس نفس افتاد طلامو در اوردم گذاشتم تو اب از هولم ترسیده بودم اب نجوشیده دادم بچه. الانم فقط خواستم یکم باهاتون درد دل کرده باشم سبک بشم پیام اینجا گذاشتم 😔😔😔