مامانا اگر بدونید چ بلایی سرم اومد هنوز نفسم بالا نیومده بخدا😭شوهرم خونه بود من رفتم حموم دوش گرفتم بعد گفتم مهدیار بیار اونم بشورمش شوهرمم پسرمو داد بهم خودش گفت من دارم میرم بیرون کار دارم پسرمو داد بهم درب حموم ما از اون المینیومی هاس ک شیشه داره و دستگیره داره شوهرم پسرمو داد بهم منم گرفتمش دیگ شوهرم حواسش نبود در حموم رومون بست چون من از داخل نبستم بعد تو جموم بودم گفت من دارم میزم کاری ندازی گفتم ن برو خدافظ رفت منم پسرمو شستم خودمو شستم حوله تن کردم بلند شدم دیدم در قفلع😭یادم اومذ وای در بسته رفته اون لحظه داشتم ار حال میرفتم از ترس من با ی بچه کوچبک ک الان شیر میخاد تو حموم چیکارکنم 😭ب حدی حموم بخاررررر داشت بخاز داشت هواکش هم خاموش از شدت ترس و اونهمه بخار نفسم بالا نمیومد بچمم گریه میکرذ قرمز شده بود از شدت گریه هرچی تو حموم دنبال ی چی گشتم شیشع رو بشکونم نبوذ هیچی 😭پسرمو گذاشتم رو زمین با مشت میزدم ب شیشع شایذ بشکنه دستگیره در اینقذ کشیدم دستگیزع از داخل شگست پسزمو گذاشته بودم رو زمین بچم هلاک شذع بود از گریه😭فقط گریه میکرذم میگفتم خدایا کمکم کن من چیکار کنم حجم بخار خیلی زیاذ بود پسرمو گرفتم بغلم دوش اب سرذ باز کردم شایذ بخاز کم شه دیگ نفسم تنگ شذه بود هم از ترس هم از بخار زیاد و حبس شدنم گفتم خدایا چیکار کنم بچمم اروم نمیشذ از گشنگی مجبور شدم داد بزنم اینقذز کوبیدم ب در کوبیذم ب در مشت زدم بچمم بیشتر میترسید ولی چاره ای نداشتم چون شوهرم معلوم نبود تا کی بیاذ کی ب من زنگ بزنه من جواب ندم نگران شه تا اونموقغ بچم هلاک کرده بود

۲۱ پاسخ

ببین مامان مهدیار هیچ وقت بنظرم همسرت خونه نبود بچت نبر حموم حداقل تا یک سالگیش
فقط قفل در نیست نوزاده و هزار اتفاق سر خوردن بریدن و ...تنگی نفس و ... و ...

خداروشکر بخیر رفع شد❤️❤️❤️

بنظرم باید خودتو ریلکس میکردی آب سرد میدادی بچت بخوره با زور می‌شده دستگیره رو شکست چون میگی جنسش آلومینیومه ولی شما هیچ کاری ازت برنیومده چون ترسیده بودی بیچاره بچت خدا کنه دیگه از صدا نترسه

از این ورد میخوندم ب قرعان تپش‌قلب گرقتم وای خدایا رحم‌کزد بهتتت😭😭😭😭😭😭😭

الهی بگردم عزیزم
خدا نگهدارتون باشه

خداروشکر بخیر گذشته.صدقه رد کن

عکس العمل شوهرت چی بود

یا خداااا چقدر سخت بوده
خدا رحم کرد
حالا شوهرت چی گفت؟ عذاب وجدان نداره؟

خدااا از دست مردا
حالا اگه همین حرکت رو‌ ما زنا انجام می دادیم جررررررمون می دادن

وای کلا حالم بد شد پیامت خوندم‌ تصورشم سخته

وای خدا رحم کرده به حالتون یه صدقه بده شوهرتم بگو از این به یعد که بچه رو حموم میکنی جایی نره

وای چ سختتتت خوبه حالا همسایه شنیده🥲

وای الهی عزیزم 😔طفلی بچه الان وحشت کرده

وایی ما دوبار این بلا سرمون اومده،،دیگه دستگیره حموم از بیرون کندیم،،قشنگ حس کردم میدونم چی میگی حس خفگی خیلی بده

از این به بعد تنها حموم نبرش حتما بگو به شوهرت من نمیتونم از دستم سر میخوره با هم ببریمش خیالت راحت باشه

ای وای خدارو شکر بخیر گذشته یه صدقه رد کن من چون برام پیش اومده در بسته شده روم اصلم نمیبندم درو نیمه باز میزارم

اخ اخ خدا رحم کرده بهتون دختز
همیشه همیشه گوشی با خودت ببر حموم

وااای باور میکنی گریه کردم یه لحظه دختر خودم اومد جلو چشام الهی بگردم چه زجری کشیده بچه

وای چ بد برا من مجردی اتفاق افتاد انقد ترسیده بودم با بچه خیلی وحشتناک

وای طفلکم .چی کشیدیییی
خیی ناراحت شدم🥲🥲خداروشکر به خیر گذشت

خودشو از گشنگی اینقدرر داد زدم داد زدم مشت زدم ب در تا همسایع خدا خیرش بده شنیده بود اومد دم در خونه گفت چیشده گفتم توروخدا زنگ بزن شوهرم ما تو حموم گیز کردیم بچم هلاک شد زنگ زذه شوهرم تا اومد بخدا مردم لعنت بشع بخار حموم خیلی زیاذ بود بچم گریه مبکرذ ترسیدع بودم 😭دیگ حس میکردم نمیتونم نفس بکشم
شوهرم اومد اینقدر گریع کردم دعواش کردم خدا میدونه گفتم داشتی مارو با این حواس پرتیت میکشتی بچم رنگ ب روش نمونذه بود خدا رحممون کرد خیلی بد بود😭😭😭دیگ بدون گوشی تا دستشویی هم نمیرم

سوال های مرتبط

مامان سه‌تاجوجه‌طلایی مامان سه‌تاجوجه‌طلایی ۱۰ ماهگی
الان وضعیت اوینا تثبیت شده حالش بهتره خوابه من وقت کردم بیام اینجا توضیح بدم امروز به من چییییی گذشت
اول از همه ی دوستانی که پیام گذاشتن همدلی و دعا کردن ممنونم خدا خیرتون بده
قضیه اینجوری شد که دانیال چهار روز پی در پی تب شدید میکرد تا ۳۹.۵ درجه هم میرفت ولی چون دندونای بالاش تاول زده بود من میگفتم از دندونه خیلی سخت نگرفتم . صبحی دیدم تمام بدنش مخصوصا صورت و سینه و قسمت پوشکش پر از دونه های ریز قرمز شده. با خودم گفتم شاید نصفه شب شوهرم اشتباهی از شیر خشک اوینا بهش داده دیگه تا زنگ زدم به اون و گفت نه شماره ۲ دادم شد ساعت یک. پاشدم حاضر شدم دخترا رو بردم خونه مامانم هرچی اسنپ زدم هیچکس قبول نکرد چهل دقیقه درگیر بودم دیگه گفتم ولش کن صبر میکنم شوهرم بیاد باهم ببریمش دانیال هم اینقدر گریه کرده بود خوابش برد. منم دیدم یه ساعتی وقت دارم دخترا رو نهار دادم خودم اوینا رو بردم تو حموم مامانم پوشکشو عوض کنم دیدم نم زده. لباساشو دراوردم با دوش قشنگ شستمش دستشم گرفتم که بیاد بیرون. هزار بار اینجوری اومده بود بیرون. همون لحظه هم لیانا اومده بود تو رختکن جلو حموم حواس منو پرت کرده بود. یه لحظه حس کردم دست اوینا از دستم دراومد تا برگشتم دیدم انگار یکی بدن بچه رو بلند کرده که این با پشت سر بخوره زمین. اینقدر ناجور لیز خورد که سرش خورد زمین از زمین کند شد دوباره خورد به زمین. چند لحظه ناله کرد یهو رنگش خاکستری شد و بیهوش شد. لبا کبود بدن بیحس. فقط یه ناله ی خیلی خفیف
مامان مَهدیار🩵 مامان مَهدیار🩵 ۹ ماهگی
پسرم رو تخت کنار خودم خابونده بودم دیشب بعد کنارش بالشت گذاشته بودم سمتی ک پسرم میخابه سمت دیواره فقط ی فاصلع ای داره با دیوار زیرشم سرامیکه😤ی قالیچه اضاف داشتم لوله کردم گذاشته بودم اونجاااا بودش پسرم بیدارشد از خاب من خر دیدم با خودش سرگرمه چشامو بستم خاب رفتم اصلا نفهمیدم هیچوقت بیدارباشه نمیخابم فقط گفتم یکم چشام ببندم با صدای گریه و افتادنی من پریدم افتاذه بود پایین تخت رو قالیچه لوله شده وای خدا رحم کرد اون قالیچه بود اونجا وگرنه تو اون فاصلع رو سرامیک با سر شیب دار هم خورده بود من نمیدونم چطور بالشتا تکون نخوردن اون افتاده پایین 😫الان خیلی استرس دارم چیکارکنم چیزیش نشه درسته قالیچه بود ولی بازم محکم خورده بود با سز رو اون جوری بوذ ک پاهاش ب سمت تخت بود با کلع خورده بود پایین 😭
خیلی استرس دارم زیاد ولی گریه نکرد در حد یک دقیقه تا برش داشتم اروم شد اینقدر حواسم هست بهش ی لحظه چشمامو بستم بچم چیشد واقعا خاک تو سرم😫😭