۱۸ پاسخ

و منی گ دوقلو ها ریز میزع رو از اول خودم بردم

باورت میشه من بچه اولمم حموم ۴۰روزگیشم خودم بردم

منی که از ۴۰ روز ب بعدش تنهایی حموش دادم .چون شوهرم سرکار بود .مادرشوهرم هم بش میگفتم میگفت بزار فردا .فرداش میگفت فلان ساعت بعد هی بهونه می آورد منم دیگه خودم گفتم تا کی هی ب بقیه بگم دیگه خودم میبردم

من از اول خودم میبرم

من از ۱ ماهگی خودم میبردم چون واقعا برای یکی دیگه سخته که هفته ای ۱ بار یا ۲ بار بیاد
و یه سوال معنی سادات یعنی چیه؟

انشالله

من از بعد ۴۰روزگی خودم بردمش این همه مدت این لذت و از خودت گرفتی؟؟خیلی بامزه و قشنگه حموم کردن این قند عسلا

من حموم ده روزگیش رو خودم بردم البته باکمک
کلا ماه اول منو باباش میبردیم بعد اون دیگه خودم تنهایی میبرمش

آفرین خیلی عالیه مستقل شدی. من از ۱۴ روزگی تا دو ماهگی با همسرم میشستیم، بعد دیگه از دو ماهگی یه اسانشور خریدم و زندگی آسان شد‌. خودم هفته‌ای دو سه بار میبرم تنها

حرفات خیلی حس خوبی داشت

من بچمو از ده روزش خودم تنهایی حموم بردم اینقد از دستم سر میخورد میترسیدم یه وقت بیفته شیر رو میزدم از پایین آب میومد یه جوراب مینداختم سر شیر یه پتوی کوچیک رو کاشی زیر شیر حمومش میکردم الانم میشینه میزارم تو لگن کوچیک میشینه حمومش میکنم

وای عزیزم😅❤️❤️❤️ ان شاالله همه کاراش راحت باشه برات

رو صندلی بشین بشورش
وقتایی هم که سرپا میشوری کمرش بگیر
راحته از دوماهگی خودم تنها بردم
یه ذره هم گریه نمیکنه

منم تا دوماه مامانم و مادرهمسرم میبردن ولی بعد اون با همسرم می‌بریم فکر تنها بردنشو نمیتونم بکنم 🙂

چه جوری بردی به مام یاد بده🥲

ترس نداره قربونت من کل بچه های فامیلو میبردم حموم بچه های خودمو از اول خودم بردم بدون کمک هیچکس

ای جانم عزیزم منم تا۳ماهگی همش پسرمو مامانم میبرد حموم الانم گاهی خودم میبرم گاهی مامانم
ولی بیشتر میدم مامانم ببره 😅

سینی صبحانه خودم چیدم درسته مطابقت نداره ولی هروق عکسی میزارم تاپینا بیشتره 🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان مَهدیار🩵 مامان مَهدیار🩵 ۹ ماهگی
مامانا اگر بدونید چ بلایی سرم اومد هنوز نفسم بالا نیومده بخدا😭شوهرم خونه بود من رفتم حموم دوش گرفتم بعد گفتم مهدیار بیار اونم بشورمش شوهرمم پسرمو داد بهم خودش گفت من دارم میرم بیرون کار دارم پسرمو داد بهم درب حموم ما از اون المینیومی هاس ک شیشه داره و دستگیره داره شوهرم پسرمو داد بهم منم گرفتمش دیگ شوهرم حواسش نبود در حموم رومون بست چون من از داخل نبستم بعد تو جموم بودم گفت من دارم میزم کاری ندازی گفتم ن برو خدافظ رفت منم پسرمو شستم خودمو شستم حوله تن کردم بلند شدم دیدم در قفلع😭یادم اومذ وای در بسته رفته اون لحظه داشتم ار حال میرفتم از ترس من با ی بچه کوچبک ک الان شیر میخاد تو حموم چیکارکنم 😭ب حدی حموم بخاررررر داشت بخاز داشت هواکش هم خاموش از شدت ترس و اونهمه بخار نفسم بالا نمیومد بچمم گریه میکرذ قرمز شده بود از شدت گریه هرچی تو حموم دنبال ی چی گشتم شیشع رو بشکونم نبوذ هیچی 😭پسرمو گذاشتم رو زمین با مشت میزدم ب شیشع شایذ بشکنه دستگیره در اینقذ کشیدم دستگیزع از داخل شگست پسزمو گذاشته بودم رو زمین بچم هلاک شذع بود از گریه😭فقط گریه میکرذم میگفتم خدایا کمکم کن من چیکار کنم حجم بخار خیلی زیاذ بود پسرمو گرفتم بغلم دوش اب سرذ باز کردم شایذ بخاز کم شه دیگ نفسم تنگ شذه بود هم از ترس هم از بخار زیاد و حبس شدنم گفتم خدایا چیکار کنم بچمم اروم نمیشذ از گشنگی مجبور شدم داد بزنم اینقذز کوبیدم ب در کوبیذم ب در مشت زدم بچمم بیشتر میترسید ولی چاره ای نداشتم چون شوهرم معلوم نبود تا کی بیاذ کی ب من زنگ بزنه من جواب ندم نگران شه تا اونموقغ بچم هلاک کرده بود